گستره نقل معنا
گاهي تفاوتهاي ناشي از نقل معناي يک حديث، آن نقلها را به اجمال و يا تعارض مى كشاند؛ اما وقوع چنين تفاوتهايي، دستکم در حوزه حديث شيعه، فراوان نيست و بيشتر نقلها ـ حتى با تفاوتهاى متعدّد لفظى ـ ، اختلاف معنوى مهمّى با هم ندارند. اين، از آن رو است که تحمّل و نقل حديث در اين حوزه و به ويژه پس از سماع از راوي نخست، بيشتر بر كتابت و قرائت نسخهها متکي بوده است، نه حفظ و نقل شفاهى. اين شيوه عقلايي، در جوامع بشري، معمول و متداول بود و با تأکيد معصومان و به ويژه پيامبر اکرم ۱ به نوشتن سخنانشان و نهي از ننوشتن آن، گسترش يافت. افزون بر اخبار پرشماري که اين سفارشها را نقل کردهاند، گزارشهايي نيز از تلاش راويان براي عمل به آنها و ثبت سخنان ائمه در دست است. ۲ برخي از اين خبرها وجود راوياني از خواصّ امامان را گزارش ميدهند که قلم و دواتي آماده داشتهاند و در نخستين مرحله تحمّل حديث از امام و يا اندکي پس از آن، عين سخنان امامان و نيز پاسخهاي ايشان را به پرسشها و مسائل پيشآمده، مينوشتهاند. ۳ حتي گاه، راوياني که توان کتابت نداشتند ـ مانند ابو بصير که نابينا بود ـ ، کاتبي براي خود استخدام کرده، احاديث را در همان مجلس مينوشتند. چنانکه وقتي ابو بصير در مجلسي که کاتبش همراهش نبود، نام ياران مهدي عليه السلام را پرسيد، امام صادق عليه السلام به او فرمود: «همراهت که برايت مينوشت، کجا است؟» و چون ابو بصير گفت: «کاري برايش پيش آمده است، امام به يکي از افراد مجلس دستور داد که سخنانش را براي ابو بصير بنويسد. ۴
افزون بر اينها، در بسياري از موارد، نقل معنا ميسّر نيست و يا کمتر به کار ميرود. در مکاتبات و رسالههاي نه چندان اندک ائمه، نقل معنا، توجيهي نداشته و يا زمينه آن، بسيار کم بوده است. بسياري از ادعيه و اذکار و مناجاتها، راز و نياز امامان با خداي سبحان بوده و از اين رو، کلمات آنها چنان دقيق و زيبا گزيده شدهاند که کمتر کسي توان انتقال همان معاني را در قالبي ديگر دارد. عالمان حديث نيز نقل معنا را در اين بخش از حديث، مجاز ندانستهاند؛ ۵ هرچند گاه اتفاق افتاده است.
در احاديث کوتاه و نه چندان بلند نيز، انگيزه نقل لفظي بيشتر از نقل معنا است؛ زيرا به ياد سپاري و گزارش سخني شيوا، رسا و کوتاه، اگر با همان شکل و واژهها باشد، آسانتر از آن است که واژهها تغيير يابند و در قالبي نو ريخته شوند.
هنگام انشاء و قرائت احاديث بسيار بلند و خطبههاي طولاني بويژه حکومتي کاتبان حضور داشتهاند و کمتر کسي به حفظ شفاهي آن اقدام ميکرده است. بسيارى از آنچه در اين ميان باقي ميماند نيز، چنان به هم شبيهاند که نميتوان آنها را متعارض و حتي گاه متفاوت دانست، مانند: روايات منقول از امام على عليه السلام در تحف العقول و نهج البلاغه با متون مشابه آن در غرر الحكم.
ما روايات متعددي براي اثبات اين نکته در دست داريم، هر چند نقل معناي پر تفاوت نيز کم نمونه نيست. يک نمونه را در متن و يک دو نمونه را در پانوشت ميآوريم ۶ . نمونه آورده شده در متن، حديثي است که با اسناد متعدد و از جمله از طريق امام رضا عليه السلام به امير مومنان، علي عليه السلام ميرسد.
ـ ألا لا يَستَقبِحَنَّ مَن سُئِلَ عَمّا لا يَعلَمُ أن يَقولَ: «لا أعلَمُ».۷
و (لا يَستَحيينَّ أحَدُ إذا سُئِلَ عَمّا لا يَعلَمُ أن يَقولَ: «لا أعلَمُ»).۸
و( لا يَستَحيِ أحَدُكُم إذا سُئِلَ عَمّا لا يَعلَمُ أن يَقولَ: «لا أعلَمُ».۹
و (لا يَستَحيِ الجاهل إذا سُئِلَ عَمّا لا يَعلَمُ أن يَقولَ: «لا أعلَمُ».۱۰
نمونه ديگري از نقل معناي کم تفاوت، احاديث باب «مَن طَلَبَ عَثَراتِ المُؤمنينَ وعوراتِهم» در كافى است. ۱۱ احاديث يكم، سوم، ششم و هفتم اين باب، هم مضمون اند و تنها تفاوتهاى اندكى با هم دارند و در معناى اصلى و مشترک، يعنى نهى از عيبجويى و پيگيرى عيوب مؤمنان، اختلافى ندارند.
1.مانند آنچه ابو طفيل از امام باقر عليه السلام نقل کرده است که فرمود: قال رسول الله لأمير المؤمنين عليه السلام: اكتب ما أملي عليك. قال علي عليه السلام: «يا نبي الله! وتخاف النسيان؟». قال: «لست أخاف عليك النسيان وقد دعوتُ اللهَ لك أن يحفظك فلا ينساك، لكن اكتب لشركائك»؛ بصائر الدرجات، ص ۱۸۷، ح ۲۲.
2.ر.ک: مستدرک الوسائل، ج ۱۷، ص ۲۹۳ ـ ۲۹۴؛ تدوين السنة الشريفة؛ محمد رضا حسيني جلالي، مجلّه علوم حديث، شماره ۳ ـ ۱، «کتابت و تدوين حديث»، محمد علي مهدوي راد.
3.براي نمونه، أبو الوضّاح از پدرش چنين نقل کرده است که گروهي شيعه، از ياران خاصّ امام کاظم عليه السلام بودند که هر گاه نزد ايشان حاضر ميشدند، الواح نازکي را از جنس آبنوس (درختى بلند با پوست سياه و سنگين) همراه با قلم، زير لباس خود داشتند و هر گاه آن امام مطلبي را ميفرمود يا در باره حادثهاي نظر ميداد، هر آنچه از ايشان ميشنيدند، همانگونه مينوشتند؛ مستدرک الوسائل، حسين نوري، ج ۱۷، ص ۲۹۳، ح ۲۱۳۸۲، عن مهج الدعوات؛ همچنين، کشّي در باره زراره چنين نقل کرده است: «... دخل زرارة على أبي عبد الله عليه السلام قال: إنكم قلتم لنا في الظهر والعصر على ذراع وذراعين، ثم قلتم أبردوا بها في الصيف، فكيف الإبراد بها؟ وفتح ألواحه ليكتب ما يقول، فلم يجبه أبو عبد الله عليه السلام بشيء، فأطبق ألواحه فقال: انما علينا أن نسألكم وأنتم أعلم بما عليكم. وخرج ودخل أبو بصير على أبي عبد الله عليه السلام فقال إن زرارة سألني عن شيء فلم أجبه وقد ضقت فاذهب أنت رسولي إليه، فقل صل الظهر في الصيف إذا كان ظلك مثلك والعصر إذا كان ضلّك مثليك، وكان زرارة هكذا يصلي في الصيف، ولم أسمع أحدا من أصحابنا يفعل ذلك غيره وغير ابن بكير»؛ اختيار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۳۵۵، شماره ۲۲۶.
4.دلائل الإمامة، محمد بن جرير الطبري (الشيعي)، ص ۵۵: «قال: قلت: جعلت فداك، أخبرني بعددهم وبلدانهم ومواضعهم، فذاك يقتضى من أسمائهم؟ قال: فقال عليه السلام: إذ كان يوم الجمعة بعد الصلاة فائتني. قال: فلما كان يوم الجمعة أتيته، فقال: يا أبا بصير، أتيتنا لما سألتنا عنه؟ قلت: نعم، جعلت فداك. قال عليه السلام: إنك لا تحفظ، فأين صاحبك الذي يكتب لك؟ قلت: أظن شغله شاغل وكرهت أن أتأخر عن وقت حاجتي، فقال عليه السلاملرجل في مجلسه: اكتب له».
5.ر.ک: سخن شهيد ثاني: «الروايةُ المنقولةُ في المُصنَّفاتِ لا تُغَيرُ أصلاً وإنْ كان بِمعناه»؛ الرعاية في علم الدراية، ص ۳۱۵ و سخن علامه مامقاني: «لا كلامَ ظاهراً في عدمِ جوازِ نقلِ الأحاديثِ الواردةِ في الأدعيةِ والأذكارِ والأورادِ بِالمَعنَى، ولا تَغييرِها بِزيادةٍ ولا نقصانٍ»؛ مقباس الهداية، ج ۳، ص ۲۵۰.
6.مانند سخن امام علي عليه السلام: مِن حِكمتِه (أي المرءِ المؤمنِ) علمُه بِنفسِه؛ از حکيم بودن انسان، خودشناسي او است، (بحار الأنوار، ج ۷۵، ص ۸۱) با دو نقل ديگر: (مِن حكمته معرفتُه بِذاته)؛ از حکيم بودن انسان خودشناسي اوست، نزهة الناظر، حلواني، ص ۴۵، و (أفضلُ الحكمةِ معرفةُ الإنسانِ نفسَه و وقوفُه عندَ قَدْرِه)؛ برترين حکمت، خودشناسي انسان و نگاه داشتن حدّ و اندازه خويش است، غرر الحكم، آمدي، ح ۳۱۰۵ .
7.غرر الحکم: حديث ۶۷۵۸.
8.غرر الحکم: حديث ۱۰۲۴۱.
9.نهج البلاغه: حکمت ۸۲.
10.عيون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۴۸، ح ۱۵۵.
11.الكافي، ج ۲، ص ۳۵۴:
يک. زُرَارَة عَنْ أبِى جَعْفَرٍ وَ أبِى عَبْدِ اللهَ عليه السلام قَالا: أقْرَبُ مَا يَكُونُ الْعَبْدُ إِلَى الْكُفْرِ أنْ يُؤَاخِىَ الرَّجُلَ عَلَى الدِّينِ فَيُحْصِيَ عَلَيْهِ عَثَرَاتِهِ وَزَلّاتِهِ لِيُعَنِّفَهُ بِهَا يَوْماً مَا.
دو. زُرَارَة عَنْ أبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ: إِنَّ أقْرَبَ مَا يَكُونُ الْعَبْدُ إِلَى الْكُفْرِ أنْ يُؤَاخِىَ الرَّجُلُ الرَّجُلَ عَلَى الدِّينِ فَيُحْصِىَ عَلَيْهِ عَثَرَاتِهِ وَزَلّاتِهِ لِيُعَنِّفَهُ بِهَا يَوْماًمَّا.
سه. زُرَارَة عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ: أقْرَبُ مَا يَكُونُ الْعَبْدُ إِلَى الْكُفْرِ أنْ يُؤَاخِىَ الرَّجُلُ الرَّجُلَ عَلَى الدِّينِ فَيُحْصِيَ عَلَيْهِ زَلّاتِهِ لِيُعَيِّرَهُ بِهَا يَوْماًمّا.
چهار. ابْنِ بُكَيْر عَنْ أبِي عَبْدِ اللهَ عليه السلام قَالَ: أبْعَدُ مَا يَكُونُ الْعَبْدُ مِنَ اللهَ أنْ يَكُونَ الرَّجُلُ يُؤَاخِىَ الرَّجُلَ وَهُوَ يَحْفَظُ عَلَيْهِ زَلّاتِهِ لِيُعَيِّرَهُ بِهَا يَوْماًمَّا.