14. آهنگ سخن
زمينه آسيب
ما به گاه سخن گفتن، واجهاي ۱ صدادار و بيصدا را ترکيب ميکنيم تا بتوانيم تکواژ، ۲ واژه و جمله بسازيم و بدين وسيله، مقصود خود را برسانيم. انسان از ديرزمان تا کنون، کوشيده است که براي ماندگار ساختنِ هر آنچه ميگويد، راهي بيابد. نخستين گام، اختراع تکْنشانههايي معنادار بود که هرچند بسيار ساده و ابتدايي، ميتوانست سخن را به صورت مکتوب تبديل کند. تکميل اين نشانهها و ترکيب آنها با يکديگر، به اختراع خط و پيشرفت تدريجي آن انجاميد. رفته رفته، هر يک از اقوام گوناگون بشر توانستند خطّي را مناسب با زبان خود، به کار ببرند و بسياري از اجزاي سخن (تکواژ، واژه و جمله) را بنويسند. در خطّ عربي نيز بسياري از واجها را در قالب حرف و سپس بخشي ديگر را در قالب اِعراب، نشانهگذاري کردند و مثلاً براي تبديل صوت «أحَد»، از واجهاي / أ / ح / د / ـَ / استفاده کردند که به آساني، تفاوت آن را با «أخْذ» و يا «اُحُد»، نشان ميدهد. ۳
اين تبديلها، يکباره نبوده و اختراع و تکميل نشانههاي نوشتاري، گاه قرنها به طول انجاميده است و از اين رو، پيش از تکميل و فراگير شدن آنها، نقل کتبي احاديث و ديگر گفتارها، با مشکلاتي مانند تصحيف و تحريف همراه بوده؛ که به بخشي از آنها در بخش خود، اشاره و راه حلهايي نيز ارائه شده است. آنچه در اين جا از آن سخن ميگوييم، «آهنگ گفتار» است. مقصود ما از آهنگ گفتار، لحنهاي استفهامي، تعجّبي، دعايي و مانند آن است که گاه جانشين واژههايي مانند «هل» و تکواژهايي مانند «أَ (حرف استفهام)» ميشوند. اين جانشيني، در گفتار اتّفاق افتاده و ما در بسياري از جملههاي خود، براي کوتاه کردن و يا اهداف ديگر، ابزار و واژههاي استفهام و تعجّب را کنار مينهيم و آهنگ مناسب با آن را به جايش مينشانيم و مخاطب نيز به راحتي، منظور ما را ميفهمد؛ اما در تبديل آن به صورت مکتوب، به اندازه کافي، موفّق نبودهايم.
هرچند در برخي از زبانها و بهويژه در دوره کنوني، تلاش بر اين بوده است که با نشانههاي سجاوندي، ۴ اين بخش از زبان گفتاري را به زير مهميز قلم ببرند؛ اما در زمان صدور و نقل حديث، خطّ عربي از اين ناحيه، بسيار فقير بوده است و در نتيجه، کاتبان به هنگام نوشتن حديث نميتوانستند آهنگ پرسشي، انکاري و استفهامي گوينده حديث را به خوانندگان متن کتبي آن، منتقل کنند. از اين رو، راويان و محدّثان دورههاي بعد از صدور و نقل شفاهي حديث، گاهي گفتههاي استفهامي و انکاري و انشايي امام را به صورتِ خبري، تأييدي و غير انشايي قرائت ميکردهاند و معنايي متفاوت با مقصود اصلي امام را در مييافتهاند. چنين برداشت نادرستي، گاه، آسيبي جدّي به معناي حديث و نيز به سازواري دروني احاديث وارد ميکرده است.
از نخستين کساني که از اين نکته سود جسته، شيخ طوسى است. او در تلاش براي جمع ميان برخي از احاديث متعارض و حلّ اختلاف آنها، به اين مسئله انديشيد و با ارائه قابليت حمل يکى از دو طرف تعارض بر معناى استفهامى، تعجّبى و يا انکارى، توانست معناي اوّليه و نادرست آن را کنار نهد و به فهم درستي از حديث، دست بيابد. شيخ طوسي با دستيابي به اين معناي جديد، در برخي از موارد توانست راهي براي گريز از طرد و ردّ حديث بيابد و يک سوي تعارض را با بقيه احاديث مربوط به آن مسئله ـ که گاه پُرتعدادتر و صحيح تر بودند ـ ، سازگاري دهد.
گفتني است شيخ طوسي، اين روش را در حلّ تعارض، بهکار بسته است. ما نيز به گاه تعارض حديث با احاديث ديگر، و يافتن مشکلات آن در عرضه بر معيارهاي قابل قبول و مستند نقد محتوايي، ميتوانيم به اين احتمال بينديشيم که آهنگ سخن هنگام صدور، به گاه نقل، دگرگون شده است. ۵
1.«واج»، کوچکترين واحد صوتي زبان است که معنا ندارد؛ اما تفاوت معنايي ايجاد ميکند. براي نمونه، در واژه «سَر»، /س/ را يک واج مينامند و اگر به جاي آن، واج / پ/ بگذاريم، ميشود «پَر» و معناي واژه عوض ميشود. به همين گونه، اگر در واژه «گُل» به جاي / ـُ /، / ـِ / بگذاريم، واژه جديدي با معناي جديد ساخته ميشود: «گِل». پس / ـُ/ و / ـِ/ نيز واج هستند.
2.«تکواژ»، يکي از واحدهاي زباني است که از يک يا چند واج ساخته ميشود. تکواژ، گاهي معنا و کاربرد مستقل دارد ـ مانند: چوب، تند، بِه ـ؛ که در اين صورت، آن را «تکواژ آزاد» مينامند و در واقع، به تنهايي يک «واژه» است. اما بسياري از تکواژها، کاربرد مستقل ندارند و در ساختمان واژههاي ديگر، به کار ميروند؛ که آن را «تکواژ وابسته» مينامند، مانند: «بان»، «مند»، «تر» و ...، در واژههاي ديدهبان، دانشمند و خوبتر.
3.ناگفته نمانَد که اصرار مسلمانان بر حفظ قرآن و حديث، باعث ميشد که نيازي به تکميل خطّ عربي نبينند؛ اما پس از گسترش قلمرو اسلامي، افراد بسياري مسلمان شدند که چون با زبان عربي آشنا نبودند، آيات قرآن را چنان غلط ميخواندند که گاهي معنايي کفرآميز ميداد . از اين رو، مسلمانان به فکر چاره افتادند و علائمي را ـ يعني نشانههايي براي نمايش واجهاي صدادار ـ بر نهادند تا دست کم، واژههاي قرآن درست خوانده شود. اين علائم معمولاً بارنگ قرمز نوشته ميشد [رک: کتابهاي مربوط به علوم قرآن و بهويژه مباحث تاريخ قرآن، مانند تلخيص التمهيد، آيت الله معرفت]. اما به دلايلي چند، اين نشانهها تنها در قرآن به کار ميرفت و استفاده از آنها در نوشتن حديث و ديگر متون، تا قرنها معمول نبود. بخشي از اين تفاوت، ريشه در جايگاه مقدّس و والاي قرآن نزد مسلمانان دارد؛ چنانکه امروزه نيز علائم نگارشي قرآن، بسيار کاملتر از ديگر متون است و اصرار مسلمانان بر ثبت دقيق و آموختن آنها، در هيچ نوشته ديگري مشابه ندارد. [ويراستار]
4.اين اصطلاح، برگرفته از نام ابو الفضل محمّد بن طيفور سجاوندي (م ۵۶۰ ق) است که نخستين بار، براي درستْ خوانده شدنِ آيات قرآن، نشانههايي را بر نهاد تا موارد وقف را در قرآن، مشخّص سازد. اين علائم در آغاز، تنها در قرآن گذاشته ميشد؛ اما بعدها اين روش گسترش يافت و براي نماياندن نکاتي ديگر نيز، نشانههايي وضع شد. امروزه به نشانههايي مانند نقطه و ويرگول نيز علائم سجاوندي گفته ميشود. اين گونه علائم، در نوشتهها به کار ميروند و کارکردشان در تعريفي کلّي و اجمالي، روشنتر کردن معناي جمله و يا جدا کردن واحدهاي آن از يکديگر است. [ويراستار]
5.کاربرد اين نکته در موارد ديگر و اعم از تعارض، چندان روشن نيست. هرچند از نظر مبناي نظري و احتمال عقلايي، ميتوان در بسياري از احاديث، تغيير آهنگ سخن را احتمال داد؛ اما کاربردهاي سخنان آهنگين و استفاده از لحن و جايگزين کردن آن به جاي کلمات ويژه پرسش، تعجّب و ...، چندان فراوان نيست و پيشينيان ـ اعم از محدّثان، فقيهان و مفسّران ـ با وجود آگاهي از اين مطلب، به ندرت از آن سود جستهاند. تتبّعات نگارنده نيز کاربرد آن را در غير از تعارضهاي غير قابل حل به وسيله روشهاي ديگر، نشان نميدهد.