وضع جزئى
وضع جزئى، يعنى تغيير واژگان حديث و يا افزودن واژه هايى بر متن حديث و يا کاستن واژههايي از آن. در اين گونه وضع، جاعل به طور کامل، حديث را نميسازد؛ بلکه با افزودن و يا کاستن چند کلمه از بخش حسّاسي از يک حديث واقعي و يا حتّي جا به جا کردن و تغيير دادن تعدادي حرف و نقطه، آن را دگرگون ميکند و معناي حديث را به مقصود خود، نزديک ميگرداند.
کارشناسان علم رجال و درايه، اينگونه احاديث را «مُحرّف» ۱ وبرخي را به اعتبار افزودههاي نادرست و ساختگي «مزيدٌ فيه» ۲ ناميدهاند و راويان و جاعلان اين گونه احاديث را با صفت «يزيد في الحديث»، تضعيف کردهاند. ما نيز اينگونه احاديث را در آسيب تحريف، مطرح کرديم و گفتيم که راه حلّ شناخت آن، سنجش متن حديث در کنار احاديث هم مضمون و جاي گرفته در يک خانواده حديثي و سپس، مراجعه به شروح حديثى است.
وضع کامل
بسيارى از جعل حديثها، به صورت جعل يک حديث کامل، خواه کوتاه و خواه بلند، بوده است. راويان سودجو، قصه پردازان و بويژه برخي عالمان يهودي و نصراني، به قصد اعتبار بخشي به مقصود خود و وارد کردن برخي مفاهيم اسرائيلي ۳ ، جمله يا جملاتى را به شکل حديث در آورده و آن را از زبان ديگر راويان بزرگ و مشهور، و يا در صورت داشتن مقبوليت، از زبان خود، نقل مى کردند. اين شيوه، گاه با جعل سند همراه بوده و گاه نيز بدون سندسازي صورت گرفته است. اينگونه وضع، نمونههاي کوچک و بزرگي دارد. نمونه کوچک آن، جعل حديثى در باره کهکشان است که آن را به پيامبر اکرم نسبت دادهاند که هنگام اعزام مُعاذ بن جَبَل به يمن، به او فرمود:
إنَّكَ تَأتِي قَوماً أهْلَ كِتابٍ فَإنْ سَألُوكَ عَن المَجَرَّةِ فَأخْبِرْهُم أنَّها مِنْ عَرَقِ الأفْعي? الَّتي تَحتَ العَرْشِ.۴
تو به سوى قومى از اهل کتاب مى روى. پس اگر از تو در باره کهکشان پرسيدند، به آنها بگو: آن، از عَرَق افعى زير عرش است.
نمونه بلند و داستانوار، حديث مشهور «جسّاسه» است که متهم اصلي جعل آن تميم داري از عالمان تازه مسلمان قرن نخست هجري است. اين متن در مجموعه هاى روايى اهل سنّت آمده است. احمد بن حنبل، مسلم نيشابورى، ابن ماجه، ابو داوود و تِرمِذى، از کساني هستند که اين روايت را به تفصيل يا اختصار، نقل كرده اند. ۵ در اين حديث ساختگي كه به گونه اى به دجّال مربوط مى شود، اموري عجيب و موجوداتي شگفت انگيز، شرح داده ميشوند تا شنونده را جذب كنند؛ اموري باورنکردني که انتساب آن به پيامبر اكرم، باورنکردنيتر است. ترجمه حديث را از صحيح مسلم، به نقل از فاطمه، دختر قيس و خواهر ضحّاک بن قيس، در کتاب وضع و نقد حديث ۶ آوردهايم.
1.ما وقع فيه تحريف من جهل المُحرّفين و سفههم. إمّا بزيادة، أو نقيصة، أو تبديل حرف مكان حرف ليست هي على صورتها (الرواشح السماوية، ص ۲۰۵).
2.الحديث الذي رويت فيه كلمة أو كلمات زائدة تفيد معنى زائداً غير مستفاد من الناقص المروي في معناه (همان، ص ۲۳۹. نيز، ر.ک: الرعاية في علم الدراية، ص ۱۶۱).
3.هر چند نخستين مفهوم واژه اسرائيليات، عقايد و آراي يهوديان است؛ اما اين عنوان شامل همه انديشههايي است که غيرمسلمانان، از جمله يهوديان، مسيحيان به حوزه انديشه اسلامي وارد کرده اند. سرآغاز پيدايش اين مطالب را ميتوان پس از ظهور اسلام دانست که عالمان اهل کتاب با در خطر ديدن منافع خود، در برابر آن مقاومت کردند، اما هنگامي که اسلام بر سراسر جزيرة العرب مسلط شد، چاره اي جز تسليم و اسلام آوردن ظاهري نديدند. گفتني است موارد انتساب اين داستانها به پيامبر اکرم چندان فراوان نيست، هر چند تعداد آنها قابل توجه است؛ بدين معنا که بسياري از اسرائيليات تنها به همان تورات و انجيل منسوب شده و به قصد برآوردن نيازهاي حاشيهاي هنگام تفسير قرآن و اطلاع از احوال امتهاي پيشين، بازگو شده است. تهي بودن فرهنگ عرب از دانش تاريخي و مستند و نيز کماطلاعي از اديان گذشته، سبب شد اعراب در برخورد با آياتي که به احوال انبيا و ملتهاي پيشين اشاره مي کرد، دچار مشکل شوند. به ويژه آن که قرآن به نقل جزئيات کمفايده و داستانسرايي نپرداخته و به آوردن نکات تربيتي و اصلي بسنده کرده است. اعراب، ظاهر اين آيه ها را مي فهميدند؛ اما اطلاع کامل و دقيقي درباره آنها نداشتند. سؤالاتي مانند آدم و حوا چگونه پديد آمدند؟ اقوام نوح، عاد و ثمود چسان مي زيستند؟ و داود، سليمان، طالوت و جالوت چه کارهايي انجام دادهاند؟ از اينگونه است. کمبود عالمان مسلمان در اين زمينه و ممانعت از مراجعه به اهلبيت عصمت و طهارت، دست عالمنمايان زبردست اهل کتاب را باز گذاشت تا تعليمات تحريف شده تورات و انجيل را گاه به نام کتابهاي آسماني و گاه با تأييد پنهاني حکومت، به نام پيامبر اکرم براي مسلمانان بازگو کنند. بيشتر اين نقلها که اسرائيليات ناميده مي شوند، در کتابهاي تفسير مأثور، مانند تفسير طبري و الدرّ المنثور مشاهده ميشوند و از اين رو دانشجويان رشتههاي تفسير و علوم قرآن بايد حساسيت بيشتري نسبت به اين گونه متون داشته باشند.
4.المعجم الأوسط، طبراني، ج ۷، ص ۳۱؛ تاريخ بغداد، خطيب، ج ۹، ص ۴۵؛ الموضوعات، ابن جوزي، ج ۱، ص ۱۴۱.
5.مسند احمد، ابن حنبل، ج ۶، ص ۴۱۳؛ صحيح مسلم، ج ۸، ص ۲۰۴؛ سنن ابن ماجة، ج ۲، ص ۱۳۵۴؛ سنن ابي داوود، ج ۲، ص ۳۱۹؛ سنن الترمذي، ج ۳، ص ۳۵۵.
6.وضع و نقد حديث، ص ۶۱.