183
آسيب شناختِ حديث

قال

نمونه ديگر را از افعال برگزيده‌ايم تا نشان دهيم که همساني يک صيغه از دو مادّه، مختصّ اسم نيست. فعل پر کاربرد «قال»، افزون بر معناي «گفتن»، معناي ديگري نيز دارد که کم‌کاربرد است. در گزارش مربوط به حرکت امام حسين عليه السلام به سوي کربلا، هر دو معنا آمده است:
فسارَ الحسينُ عليه السلام وأصحابُه فَلمّا نَزَلُوا ثَعلبيَّةَ، وَرَدَ عليه رجلٌ يُقال له: بشرُ بنُ غالبٍ، فقال: يا ابنَ رسولِ اللهِ! أخْبِرني عن قولِ اللهِ عزَّ وجَلَّ:يومَ نَدعُوا كلَّ أناسٍ بِإمامِهِم. قال: «إمامٌ دَعا إلى هُدىً فَأجابُوه إليه، وإمامٌ دَعا إلى ضَلالَةٍ فَأجابُوه إليها، هؤلاء في الجنةِ وهؤلاءِ في النارِ، وهو قولُه عزَّ وجلَّ:فريقٌ في الجنة وَفريقٌ في السعيرِ». ثم سار حتى نَزَلَ العُذيبَ فَقالَ فيها قائلةَ الظهيرةِ.۱
امام حسين عليه السلام و اصحابش حرکت کردند، پس چون در ثعلبيه فرود آمدند، فردي به نام بشر بن غالب، نزد امام آمد و عرض کرد: «اي فرزند رسولخدا! معناي آيهيومَ نَدعُوا كلَّ أناسٍ بِإمامِهِمرا برايم بگو». امام فرمود: «پيشوايي، به سوي هدايت فرا مي‌خواند و شماري دعوت وي به هدايت را اجابت مي‌کنند؛ و پيشوايي [ديگر]، به گم‌راهي مي‌خواند و شماري دعوت وي را اجابت مي‌کنند. گروه اوّل، در بهشت و گروه دوّم، در آتش‌اند و آن، [مفاد] آيهفريقٌ في الجنة وَفريقٌ في السعيرِاست». سپس امام به راه افتاد تا در عُذيب فرود آمد و در آنجا، به خوابِ نيم‌روز رفت.

در ابتدا و ميانه گزارش، «قال» از «قَول (أجوف واوي)» به کار رفته است، به معناي «گفت»؛ ولي «فقال... قائله» در انتهاي گزارش، از «قيل (أجوف يائي)» به معناي «خوابيدن در ميانه روز» است. جالب توجه است که در اين جا نيز «قائله» وضعيتي مانند «حائك» دارد. در قرآن نيز اين صيغه، به همين معناي دوّم، به کار رفته است: وَكَم مِّنْ قَرْيَةٍ أهْلَكْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتاً أوْ هُمْ قَائِلُونَ. ۲

1.بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۱۳ .

2.اعراف/۴ و چه بسيار شهرها كه [مردمِ] آن را به هلاكت رسانيديم، و در حالى كه به خواب شبانگاهى رفته يا در نيم‌روز غُنوده بودند، عذاب ما به آنها رسيد.


آسيب شناختِ حديث
182

مُرتاب

عامل دوّم براي اشتراک هيئت کلمات، تغييرات حروف علّه (واو، ياء و ـ ، به دليل اجراي قواعد اعلال است. کلمه «مُرتاب» در روايت منقول از امام على عليه السلام، نمونه‌اي از اين‌گونه است:
لا تُحَدِّثْ مِن غَيرِ ثِقَةٍ فَتكونَ كَذّاباً، ولا تُصاحِبْ هَمّازاً فَتُعَدَّ مُرتاباً، ولا تُخالِطْ ذا فُجورٍ فَتُرَى مُتَّهَماً، ولا تُجادِلْ عن الخائنينَ فَتُصبِحَ مَلُوماً.۱
واژه «مرتاب» را مي‌توان در هر دو معناى فاعلى و مفعولى (ترديدکننده و متّهم) به کار برد؛ زيرا حرف علّه در هر دو صيغه فاعلى و مفعولى («مُفتَعِل» و «مُفتَعَل»)، به دليل متحرّک بودن حرف «ياء» و مفتوح بودن حرف ما قبل آن، تبديل به «الف» مى شود. ناگفته پيدا است که در بسياري از موارد، به دليل هم‌نشينى کلمه با بقيه سخن و ديگر قرينه‌ها، تنها يكى از دو احتمال، متعيّن مي‌شود.
نکته در خور ذکر، آن که اعلال و تغيير حروف، گاه موجب مى شود که يک مشتق از دو مادّه متفاوت، هم‌شكل شوند و معناى يک مادّه، به جاى ديگرى گرفته شود. براي اين‌گونه، مي‌توان کلمه «حائِک» را نمونه آورد. اشعث بن قيس، سردسته منافقان معاصر امام علي عليه السلام، به هنگام سخنراني امام بر بالاى منبر مسجد كوفه، سخني نابجا گفت و امام در پاسخ به او، وي را «حائک بن حائک» و «منافق بن كافر» خطاب کرد.
برخي از مترجمان و شارحان نهج البلاغه، بر اين اساس كه «حائک» از ريشه «حَوَکَ (به معناي بافندگي)» است، اين صفت اشعث را «بافنده» معنا کرده‌اند؛ امّا اين معنا با تاريخ و تبار اشعث، سازگار نيست؛ زيرا او و پدرش از بزرگان و رؤساي قبيله بزرگ كِنده در يمن بوده اند؛ حال آن که بافندگي، شغلي پايين دست بوده است. ۲ از اين رو، استاد شهيدى، مترجم تواناى نهج البلاغه، احتمال داده است كه «حائک» از ريشه «حَيَکَ» باشد كه به معناى «تبختر و تكبّر» است. اين معنا، هم با شخصيت تاريخى و هم با رفتارهاى نقل‌شده از اشعث، هم‌خوانى دارد. ۳

1.بحار الأنوار، ج ۷۵، ص ۱۰.

2.ر.ک: موسوعة الإمام علىّ بن أبي طالب في الكتاب و السنّة و التاريخ، ري شهري، ج ۱۲، ص ۵۳ .

3.ر.ک: نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدى، ص ۴۵۴ و ۴۵۵، تعليقه ۳ و ۵ بر خطبه ۱۹.

  • نام منبع :
    آسيب شناختِ حديث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    زائر
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1389
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 297347
صفحه از 320
پرینت  ارسال به