نشاندن معناي اصطلاحي به جاي معناي لغوي
اُنس آشنايان با معناي اصطلاحي يک واژه و كاربرد فراوان آن، موجب مى شود که هنگام شنيدن و خواندن واژه، معناى اصطلاحىِ آن به ذهن ايشان بيايد و از به خاطر آوردن معناى اصلى و لغوى، باز بمانند. اين امر موجب ميشود، احاديثى كه آن واژه در آنها به معناى لغوى و نه اصطلاحى خود، به كار رفته است به گونه اى نادرست فهميده شوند. براي نمونه، واژه «ادب» كه در اصطلاح به معناى شعر و علوم بلاغى و ادبى به کار ميرود، در لغت به معناى «امر همگانى و مورد دعوت و قبول همه» است و در حديث نيز به همين معناى لغوى ـ يعنى «هنجار عمومى» ـ و گاه به معناي «علم» به كار رفته است.
نمونه ديگر، خلط اصطلاح فلسفى«حكمت» با معناي لغوي آن است. ما نميتوانيم واژه «حكمت» را در حديث «الحكمةُ ضالَّةُ المؤمن»، ۱ به همان معناي رايج در فلسفه و علوم مربوط با آن بپنداريم و بر اين اساس، فلسفه را «گمگشته مؤمن» خوانده، حديث را مؤيد فلسفه بدانيم. يا مانند برخى از مخالفان فلسفه، «ضالَّة» را به معناى «مُضِلَّة» بدانيم و نتيجه بگيريم که فلسفه، گمراهكننده مؤمن است! اگر به كتاب هاى لغت و نيز مجموعه روايات «حكمت» مراجعه كنيم ، مشاهده مى كنيم كه حكمت، در همان معناى لغوىاش به كار رفته است؛ يعنى: «منع و محكم داشتن». امامان، هر گونه علم و شناخت و مهارتى را كه لگام جهل انسان را محكم نگاه دارد، حكمت ناميده اند و از اين رو، حديث يادشده، نه مؤيّد علم فلسفه است و نه مخالف آن؛ بلكه شمول آن، بستگى به همان ملاک دارد. ۲
اصطلاح «صلاة» نيز در علم فقه و نزد همه فقيهان، به معناى نماز است ـ خواه واجب و فريضه و خواه مستحب و نافله ـ و نمى توان در ابواب فقه، به سادگى، معناى ديگرى براى آن يافت؛ زيرا معناى عرفى و لغوى آن (درود فرستادن و دعا كردن)، بيشتر در مباحث عقيدتى و غير فقهى كاربرد دارد. اين معناي لغوي اگرچه متروک نيست و در قرآن ۳ و دعاها و ذكرهايى مانند صلوات به كار مى رود؛ اما به سبب اُنس ذهن با معناى اصطلاحى، كمتر و ديرتر به ذهن خطور مى كند. از اين رو، ممكن است حديث ذيل را در ابتدا به گونه ديگرى بفهميم؛ اما همان گونه که ملا صدرا در كتاب تفسير خود گفته، ۴ به همان معناى لغوىاش؛ يعنى «دعا كردن» است. متن منقول از پيامبر خدا چنين است:
إذا دُعِىَ أحَدُكُم إلى الطَّعامِ فَلْيُجِبْ، فإن كانَ صائماً فَلْيصَلِّ.۵
هرگاه يکي از شما به تناول غذايي دعوت شد، آن را بپذيرد؛ و اگر روزهدار بود، [براي ميزبان] دعا کند .
اين معنا با تفسير برخى از شارحان حديث نيز سازگارى دارد. ۶
مثال ديگر، واژه «وضو» است كه بسيارى از ما، همين طهارت مصطلح را که مقدمه عباداتي چون نماز است، از آن مى فهميم؛ اما هنگام تفسير احاديث مربوط به آداب غذا خوردن، بايد معناى لغوي آن (نظافت) ۷ را در توجه داشت. بسياري از محدّثان و فقيهان، از احاديثي که وضو را پيش و پس از طعام، مستحب ميدانند، استحباب شستن دستها را و نه وضوي اصطلاحي را فهميدهاند. اين احاديث در وسائل الشيعة گرد آمده و با آن که در بسياري از احاديث اين باب، واژه «وضو» و نه «غسل اليدين» (شستن دست ها) به کار رفته است، شيخ حرّ عاملى بر اساس فهم درست خود، عنوان «غسل اليدين» را براي مجموع اين احاديث برگزيده است. ۸
شيخ طوسى نيز بر همين اساس، احاديث مربوط به وضو پس از خون آمدن از بينى را بر همين معنا حمل مى كند. او نخست روايت حسن بن علي بن بنت الياس را نقل ميکند: ۹ … وَقَدْ رَعَفَ بَعْدَ مَا تَوَضَّأ دَماً سَائِلاً فَتَوَضَّأ ۱۰ ، بعد از وضو گرفتن، خون از بينى اش آمد. پس وضو گرفت.
سپس به اين مطلب توجه داده و گفته است:
فَيَجُوزُ أنْ يَكُونَ أرَادَ بِالتَّوَضِّي هَاهُنَا غَسْلَ الْمَوْضِعِ لِأنَّ تَنْظِيفَ الْعُضْو ِيُسَمَّى وُضُوءاً لِأنَّهُ مَأخُوذٌ مِنَ الْوَضَاءَةِ الَّتِي هِيَ الْحُسْنُ، ألا تَرَى أنَّ مَنْ غَسَلَ يَدَهُ وَنَظَّفَهَا وَحَسَّنَهَا قِيلَ: «وَضَّأهَا» وَيُقَالُ: «فُلانٌ وَضِي ءُ الْوَجْهِ وَقَوْمٌ وِضَاءٌ».
ميتوان گفت که منظور از وضو [ي دوم] در اين جا، شستن همان موضع است؛ چون به تميز كردن عضو نيز وضو مى گويند؛ زيرا «وضو» از «وضاءة» به معناى حُسن و زيبايى است. مگر نديدهاي كه هر كس دستش را بشويد و آن را تميز و پاکيزه كند، مى گويند: «وَضَّأها» و يا گفته مى شود: «فلان كس، وضى ء الوجه (خوش رو) است» و يا «[آنان] گروهي وِضاء (زيبارو) هستند».
1.۱ . الکافي، ج ۸، ص ۱۶۷، ح ۱۸۶.
2.ر.ک: معجم مقائيس اللغة، ص ۲۷۷؛ العلم والحكمة في الكتاب و السنّة، ص ۸۱، تحقيق في معنى الحكمة.
3.إِنَّ اللهَ وَمَلَائِكَتَهُ يصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِ ّ يأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيهِ وَسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا؛ احزاب/ ۵۶.
4.التفسير الکبير، صدر الدين محمد شيرازي، تصحيح عبد الله فاطمي، ص ۲۴۶ .
5.سنن الترمذى، ج ۲، ص ۱۳۹، ح ۷۷۷.
6.ر.ک: تحفة الأحوذى (شرح صحيح الترمذى)، مبارکفوري، ج ۳، ص ۳۰۸، فتح الباري، ج ۹، ص ۲۱۴.
7.معجم مقائيس اللغة، ج ۶، ص ۱۱۹.
8.ر.ک: وسائل الشيعة، ج ۲۴، ص ۳۳۴، باب ۴۹، باب «استحباب غسل اليدين قبل الطعام وبعده». حديث اول باب را براي نمونه ميآوريم: «مُحَمَّدُ بْنُ يعْقُوبَ عَنْ عَلِي بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ قَالَ: يا أَبَا حَمْزَةَ!ح الْوُضُوءُ قَبْلَ الطَّعَامِ وَبَعْدَهُ يذِيبَانِ الْفَقْرَ؛ قُلْتُ بِأبِي وَأُمِّي يذْهَبَانِ بِالْفَقْرِ؟ فَقَالَ يذِيبَانِ؛ امام باقر عليه السلام به ابو حمزه فرمود: اي ابو حمزه! وضو پيش از غذا و بعد از آن فقر را ذوب ميکنند. عرض کردم: پدر و مادرم به فدايتان، فقر را ميبرند؟ فرمود: ذوب ميکنند».
9.حسن بن على بن بنت الياس، همان «حسن بن على الوشاء» مشهور است كه از اصحاب امام رضا عليه السلام و از بزرگان شيعه بوده است؛ ر.ک: رجال النجاشى، ص ۳۹.
10.تهذيب الأحكام، ج ۱، ص ۱۳، ح ۲۹.