223
آسيب شناختِ حديث

راه حلّ آسيب

براي فهم اين واژه‌ها و اصطلاح‌ها، افزون بر آشنايي با زبان، نيازمند احساس هنري و درک تخيلِ نهفته در پس زمينه آن نيز هستيم. در واقع، الفاظِ به کار رفته در يک متن ادبي و مجازي، تنها نيستند و بخشي از تصويرهاي ذهني و شبيه‌سازي‌هاي تخيلي گوينده را همراه دارند که بايد با ايستادن در افق سخن گوينده، از هاله معنايي گرداگرد آن، آگاهي يافت و با تتبّع و گردآوري کاربردهاي مشابه، به سايه‌هاي معنايي هر واژه و اصطلاح در فرهنگ و زمان صدور حديث، دست يافت. به سخن ديگر، راه حلّ اصلي اين مشکل، خواندن فراوان احاديث و متون مشابه و نيز آشنايي با ادبيات غني عرب است. سه دانشِ معاني، بيان و بديع را براي اين منظور سامان يافته که از مقدّمات آشنايي با فرهنگ اهل بيت است.

چکيده

برخى واژه ها در گذر زمان، دستْ خوش تغييرات معنايى مى شوند و چه بسا مردم يک عصر، واژه اى را در معنايى به كار ببرند که پيش از آن، براى معنايى ديگر به كار مى رفته است. اين تغيير، اغلب كُند و تدريجى است و ما متوجه آن نمى شويم.
گاه معناي نخستين واژه فراموش و معنايي ديگر، جاي‌گزين آن مي‌شود و يا از چند معناى واژه، يکي به جاي همه مي‌نشيند و باقي چنان متروک مي‌شوند که هنگام شنيدن واژه، تنها همان يک معنا به ذهن مي‌آيد.
گاه تنها بار ارزشي واژه تغيير مي‌يابد. براي نمونه، واژه «تعمّق» که امروزه در زبان عربى، به معناى «غور و دورانديشى» است؛ در عربى کهن، به معناى «افراط و زياده روى» بوده كه معنايى ناپسند دارد.
در استعاره، گونه‌اي جانشينىِ معنايى اتفاق مي‌افتد؛ يعنى به جاي کاربرد واژه در همان معناي معمولي و حقيقي‌اش، آن را براي يک معناي ديگر به کار مي‌برند. گويي که واژه و يا تركيبي از چند واژه را براى معنايى غير از معناى اوّليه، به عاريه گرفته‌اند.
اگر مجاز و استعاره به کار ‌رفته، پيچيده و مرکّب از چند کلمه باشد، ممکن است در به دست آوردن معناى تركيب مجازي ناکام بمانيم؛ زيرا نمي‌توانيم با کنار هم نهادن ساده معناى يک يک كلمات، به معناي مجموع دست يابيم.
فهم واژه‌ها و اصطلاح‌هاي کنايي و مجازي، افزون بر آشنايي با زبان، نيازمند چند چيز است: برخورداري از احساس هنري و درک تخيل نهفته در بافت آن، خواندن فراوان احاديث و متون مشابه و نيز آشنايي با فرهنگ و ادبيات غني عرب.


آسيب شناختِ حديث
222

تصوير خيالي

گاه گوينده، مجموع سخن خود را بر اساس يک تصوير خيالي بنا مي‌نهد، نه آن که جزئي از سخن را به چيزي تشبيه کند. به عبارت ديگر، او ابتدا تصوير يک کل را در خيال خود در نظر مي‌آورد و همه اجزا و لوازم معنايي را که مي‌خواهد عرضه کند، به اجزا و لوازم آن کل تخيلي، تشبيه مي‌کند. در اين موارد، راه‌يابي به معناي نهايي، در گرو پي بردن به اين تصوير زمينه است و دست نيافتن به اين صورت خيالي و يا درک اشتباه از آن، دست‌يابي به معناي نهايي و مقصود حقيقي را ناکام مي‌گذارد. بررسي حديث امام علي عليه السلام، مي‌تواند به فهم اين نکته کمک کند:
العلمُ قائِدٌ والعَمَلُ سائِقٌ والنَفسُ حَرونٌ.۱
دانش، زمامدار و عمل، پيش راننده و نفْس، مَرکبي چموش است.

در اين جا امام علي عليه السلام مرکبي را به عنوان «کلّ خيالي» در نظر آورده که چموش است و براي راه بردن آن، نياز به دو نفر است. فردي که از جلو زمام مرکب را مي‌کشد (قائد)، و شخصي که از پشت به مرکب فشار مي‌آورد و آن را مي‌رانَد (سائق). وي آن گاه، نفس سرکش انسان را به اين مرکب تشبيه کرده و دانش را به جاي زمامدار و عمل را به جاي راننده نهاده است. يعني همه اجزاي اين کل را به همه اجزاي آن کل، تشبيه نموده و هر جزء را به جاي يکي از اجزاي آن نشانده است تا از ره‌گذر ارائه اين تصوير خيالي، بتواند سختي کار اخلاقي و تربيت نفس را به آساني تبيين ‌کند و نياز علم به عمل و نياز عمل به علم را نمايان سازد. ۲

1.بحار الأنوار، ج ۷۵، ص ۴۵.

2.براي آگاهي بيشتر، ر.ک: مجّله حديث انديشه، شماره ۲، و مجلّه علوم حديث، شماره ۵۲ محمد قاسمي، «جلوه‌هايي از هنر تصويرآفريني در روايات نبوي و روايات ائمه اطهار».

  • نام منبع :
    آسيب شناختِ حديث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    زائر
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1389
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 283826
صفحه از 320
پرینت  ارسال به