درس چهاردهم : خلط تطبيق با تفسير، جمود و تعدي
اهداف درس:
شناخت آسيب ناشي از خلط «تطبيق»، با «تفسير» ؛
آگاهي از آسيب جمود و رويکرد تفريطي به روايات؛
آشنايي با تعميم نادرست و رويکرد افراطي به روايات؛
بررسي چند نمونه از جمود و تعميم نادرست.
24. خلط «جَرْى و تطبيق» با «تفسير»
مفهوم و زمينه
آسيب ديگر مرتبط با پژوهشهاي حديثي، در حوزه احاديث ناظر به آيات قرآن روي ميدهد. اين آسيب، ناشي از خلط جنبه تطبيقي رواياتِ بهظاهر تفسيري، با جنبه معناشناختي آنها است. ما روايت هاى فراواني داريم که در باره آيات الهى سخن گفته، سبب نزول آيه و يا معناي لغوي يک واژه را ارايه داده و مراد نهايي آيه را بيان کردهاند. افزون بر اينها، روايات ديگري هم داريم که مصداق هاى خارجى آيه را بيان نموده، به تطبيق مراد آيه بر برخي از افراد پرداخته اند. روايات اين دسته دوم، تفسيري نيستند، بلکه تأويلياند؛ ۱ يعني در صدد استمرار بخشيدن به مفاهيم جاويد قرآن، از طريق تطبيق آنها بر مصداقهاي نوپديد، و نشان دادن مقصود حقيقي و نه چندان آشکار قرآن به انسانهاي معمولي و غير راسخ در علم است. اين احاديث هر چند در نگاه نخست، در صدد تفسير آيه و يا ارائه معناي لغوي براي الفاظ اند، اما در واقع، نمونههايي براي چگونگي تطبيق آيه بر افراد نهانش و آشنا کردن مخاطبان با کاربرد تاويلي قرآن هستند. غفلت از اين معنا و سوءِ فهم در تعامل با برخي از اين روايات، باعث شده است که از يک سو، غاليان و مخالفان، دانسته يا ندانسته، از آنها سوء استفاده کنند و از سوي ديگر، برخي آنها را کنار نهند.
آسيبي که زمينه اين سوءِ فهم را فراهم آورده، همسانپنداري و همدرجه ديدن اين روايات با روايات تفسيري است. اگر روايتي تطبيقي را تفسيري بپنداريم و مصداقي را که در آن گفته شده، معنا و مفهوم آيه بشمريم، به هنگام ناسازگاري آن معنا با لغت، عرف و سياق، خود را ناگزير از رد آن ميبينيم. در اين حالت و با اين فهم نادرست، اگر خود را به قبول روايت، ملزم بدانيم، ناچاريم مفهوم آيه را محدود و منحصر به مصاديق مذکور در روايت کنيم. در حالي که چنين روايتي، در صدد محدود کردن معناي آيه نيست و حتي خود نيز محدوديت ندارد؛ بلکه فقط چند مصداق را براي ارايه نمونه، ذکر کرده است.
مفسّر بزرگ،علامه طباطبايى، به اين نکته رهنمون شده و در اين عرصه کوشيده است. وي براى نظام مند کردن اين قاعده، اصطلاح «جَرْى» را به معناي «تطبيق آيه بر مصداقهاي آن» از روايات استخراج کرد و در سراسر تفسير الميزان، از آن سود جست. ۲ براي نمونه، در تفسير «نور» و «ظلمت» در آية:
اللهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ کفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُوْلئِك أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ. ۳
علامه معتقد است که روايت هاى وارد شده در ذيل اين آيه، در صدد بيان معناي اين دو واژه نيستند؛ بلکه تنها، «نور» را بر آل محمّد عليهم السلام و «ظلمت» را بر دشمنان آنان تطبيق دادهاند؛ نه آن که تفسير کرده باشند. بنا به نظر ايشان، مفاد اين دسته روايات، از باب تأويل و يا جَرْى و تطبيق است. ۴
ميتوان سخن علامه را پذيرفت؛ زيرا نه در لغت و نه در محاورات عرفى، هيچ مناسبت ظاهرىاي ميان اين دو واژه ديده نمى شود. افزون بر اين، اگر در اين جا امام عادل و معصوم را معناي نور بدانيم و نه مصداق يا تأويل آن، در تبيين آيات ديگري مانند اللهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأرْضِ، ۵ با مشکل رو به رو ميشويم. اين تفکيک، براى فهم بسياري از روايات و پيوند دادن درست و دقيق آنها با قرآن، لازم است و اصرار بر تفسيرى بودن همه روايت هاى مربوط به قرآن، مانع بزرگى در راه فهم عميق اين گونه روايات است.
فايده بزرگ اين مبنا، آن است که فهم ما از اين دسته روايات، انحصار نخواهد بود و مصداق هاى مورد نظر آيه را محدود به موارد منصوص در روايات نخواهيم پنداشت. براي نمونه، مى توان بر اين اساس، پذيرفت که «راسخان در علم»، منحصر به مصاديقي نيست که روايات در ذيل آيه گفته اند؛ بلکه اهل بيت، فرد اَکمل و اَتمّ آناند و عالمان تابع اهل بيت نيز ـ که علم خود را از آنان بر گرفته اند ـ همچون آنان، از مصداق هاى آيه به شمار ميآيند. ۶ ناگفته نماند که فهم انحصار يا عدم انحصار از روايات، خود، بحثى مستقل و مفصّل است که در فقه و در ابوابى مانند اسباب طهارت و غسل و نواقض طهارت و روزه، در باره آن بحث شده است.
افزون بر اين، روايت صحيحي نيز در دست است که اين ادّعا را اثبات ميکند. متن روايت به اندازه کافي، گويا است:
عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ قُلْتُ لِأبِي عَبْدِ اللهِ عليه السلام: والَّذِينَ… يَقطعونَ ما أمَرَ اللهُ بِهِ أنْ يُوصَلَ۷. قَالَ: «نَزَلَتْ فِي رَحِمِ آلِ مُحَمَّدٍ ـ عَلَيْهِ وَآلِهِ السَّلَامُ ـ وَقَدْ تَکونُ فِي قَرَابَتِكَ». ثُمَّ قَالَ: «فَلَا تَکونَنَّ مِمَّنْ يَقُولُ لِلشَّيْ ءِ إِنَّهُ فِي شَيْ ءٍ وَاحِدٍ».۸
عمر بن يزيد ميگويد: به امام صادق عليه السلام عرض کردم: «وکساني که … آنچه را خداوند به پيوستنش امر فرموده، ميگُسلند. [اين آيه، در باره چه مواردي است که خداوند پيوندشان را خواسته؟]. فرمود: «در باره پيوند با خاندان محمّد نازل شده است ـ که درود بر او و خاندانش باد ـ و البته چه بسا در باره [پيوند] خويشاوندي تو نيز [صادق] باشد».۹امام سپس فرمود: «هرگز از آنان مباش که در باره بخشي [از قرآن] ميگويند: [فقط] در باره يک چيز است».
1.تأويل، چند معنا دارد. در اين جا، آن را تقريباً با «تطبيق» همسان گرفته و بر اين باوريم که مقصود از تأويل، در روايات متعددي، تطبيق بر مصداق خارجي است.
2.ر.ک: الميزان في تفسير القرآن، علامه طباطبايي، ج ۱، ص ۴۱ و ۲۱۷؛ نيز ج ۲، ص ۲۹ و ۳۹۱؛ و ج ۳، ص ۷۰ و ۱۲۶؛ همان، ج ۴، ص ۱۷.
3.بقره / ۲۵۷ .
4.الميزان في تفسير القرآن، ج ۲، ص ۳۴۷.
5.نور/ ۳۵.
6.الميزان في تفسير القرآن، ج ۳، ص ۷۰.
7.بقره/ ۲۷ .
8.الكافي، ج ۲، ص ۱۵۶، ح ۲۸.
9.طبق اين آيه، زيانكارانِ حقيقي، کسانى هستند كه پيمان خدا را مى شكنند، و آنچه را خداوند به پيوستنش امر فرموده، ميگُسلند، و در زمين به فساد مى پردازند. طبق اين سخن امام، خودداري از صله رحم نيز ميتواند انسان را از زيانکاراني سازد که در آيه نکوهش شدهاند؛ گرچه بالاترين مرتبه آن، بريدن از اهل بيت است.