نمونهها
نمونه نخست: نمونه مشهور اين جريان، شطرنج است. ما روايات بسياري در حرمت شطرنج داريم که برخي از آنها صحيح، و قرنها مورد عمل شيعه بوده است؛ اما امام خميني(رحمه الله)، در واپسين سالهاي حيات پُرخير و برکت خويش، در پاسخ به يک پرسش، آن را در فرض خاصّ پرسشگر، حلال شمرد. پرسش اين بود که اگر شطرنج از ابزار قمار بودن خارج شود، و به صورت يک ورزش فکري درآيد، آيا باز هم، شطرنج حرام خواهد بود؟ و پاسخ اين بود که «در فرض مزبور و به شرط عدم بُرد و باخت، اشکالي ندارد». پس از اين پاسخ صريح و فتواي شجاعانه، سيل اعتراضات برخاست؛ تا آنجا که يکي از شاگردان امام خميني و عضو اصلي هيئت استفتاي ايشان، به امام نامه نوشت و با استناد به روايات حرمت شطرنج و با خدشه در فرض پرسش، خواستار تبيين بيشتر حکم شد. وي با استناد به اطلاق روايات، خواستار دليلي بود که حرام بودن شطرنج را مقيد به حالتي کند که ابزار قمار است. ۱ امام خميني چنين برداشتهايي را ـ که بدون توجه به فضاي زماني و مکاني صدور روايات و تنها بر اساس مفاهيم ساده عرفي شکل ميگيرد ـ نادرست خواند و آن را موجب انهدام تمدّن جديد انساني دانست. ما بخشي از متن اين پاسخ را ميآوريم، و سپس ارتباط آن را با اين بحث، توضيح ميدهيم:
بنا بر نوشته جنابعالى، زکات تنها براى مصارف فقرا و ساير امورى است که ذکرش رفته است و اکنون که مصارف به صدها مقابل آن رسيده است، راهى نيست؛ و رِهان در سَبْق و رِمايه، مختص است به تير و کمان و اسبدوانى و امثال آن، که در جنگهاى سابق به کار گرفته مىشده است و امروز هم تنها در همان موارد است؛ و اَنفال که بر شيعيان تحليل شده است، امروز هم شيعيان مىتوانند بدون هيچ مانعى، با ماشينهاى کذايى، جنگلها را از بين ببرند و آنچه را که باعث حفظ و سلامت محيط زيست است، نابود کنند و جان ميليونها انسان را به خطر بيندازند و هيچ کس هم حق نداشته باشد مانع آنها باشد؛ منازل و مساجدى که در خيابانکشيها براى حلّ معضل ترافيک و حفظ جان هزاران نفر مورد احتياج است، نبايد تخريب گردد و امثال آن. و بالجمله، آن گونه که جنابعالى از اخبار و روايات برداشت داريد، تمدّن جديد به کلّى بايد از بين برود و مردم کوخنشين بوده و يا براى هميشه در صحراها زندگى نمايند. ۲
به گمان ما، پاسخ، بر اين نکته استوار است که آنچه در روايات مورد نهي قرار گرفته و حرام شده است، لفظ «شطرنج» نيست، و صدق عرفي و اسمي شطرنج بر آلت و ابزاري معين، کافي نيست تا آن را ناروا بشمريم. آنچه حرام شده، واقعيت خارجي حکايتشده با واژه «شطرنج» است، و چون به اين واقع خارجي در عصر ائمه نگريسته شود، ابزار قماري ميبينيم که به هيچ کار ديگري جز قمار نميآيد، و ائمه که آن را نام برده و حرام کردند؛ چون تنها کارآيياش، قمار بازي بود. روشن است که کاربرد ابزار مختصّ کار ناروا، هر صورت، حرام است؛ اما امروز که شطرنج، ابزار ويژه قمار نيست و دست کم مشترک ميان قمار و بازي معمولي و ورزش فکري است، نميتوان تنها به دليل صدق اسم شطرنج، آن را مورد نهي شارع دانست؛ بلکه در اين جا اگر کسي اشتراک کاربرد حرام و حلال شطرنج را پذيرفت، ميتواند آن را به قصد کاربرد حلال، تهيه و براي بازي بدون برد و باخت، استفاده کند.
آنچه امام خميني از نتايج پذيرش مبناي پرسشگر دانسته (مانند حلال بودن اموال عمومي و انفال؛ و ماندن در حِصار وقف و جلوگيري از تخريب مسجدهايي که در سر راه واقع شدهاند)، همه مبتني بر اين نکتهاند که الفاظ و واژهها، با بار اجتماعي و تاريخيشان به درون روايات راه يافتهاند و شناختن اين بار، نيازمند بررسي فقيهانه، خردمندانه و معتدلانه است؛ همان نکتهاي که امام خميني آن را «تأثير مکان و زمان در اجتهاد» ناميد و تأثير شگرفي بر فهم احکام از روايات دارد.
گفتني است اين تخصيص و تعميم، کار هر کسي نيست و نيازمند تحصيل مبادي و داشتن زمينههايي است؛ مانند: آگاهي از دانش لغت، فقه و اصول فقه، و آشنايي با زمينههاي تاريخي و فرهنگي صدور روايات، و نيز موضوعشناسي دقيق. براي نمونه، آيا ميتوان گفت: در روايتي که ذبح حيوان را تنها با آهن درست ميداند، مقصود، چيزي تيز است؛ به گونهاي که حيوان کمترين رنج را تحمّل کند؟ آيا ميتوان روايتي که قصاص قاتل را با شمشير خواسته است، به اين معنا دانست که هر ابزاري که جان قاتل را سريع و راحت بگيرد، مجاز است و مقصود، تنها شمشير نيست، و مثلاً گلوله ميتواند جاي آن را بگيرد، و مراد نهايي، همان گونه که حديث گفته، بازيچه نکردن قاتل و نسپردن اختيار کامل او به اولياي دم است؟
نمونه دوم: افتادن حيوان در روغن بررسي ميکنيم تا به صورت عيني، با اين مسئله رو به رو شويد. ميدانيم حيواناتي مانند موش که خون جهنده دارند، پس از افتادن و خفه شدن در چيزهايي مانند آب قليل و روغن زيتون، مردار و نجس شمرده ميشوند و تمام آن مايع را نيز نجس ميکنند؛ اما امام صادق عليه السلام در روايتي، در اين باره تفصيل داده و نجاست همه روغن و لزوم دور ريختن را مختصّ تابستان نموده است و در فصل زمستان، به دور ريختن روغن گرداگرد حيوان، بسنده کرده است:
الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَألْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ عليه السلام عَنِ الْفَأرَةِ وَالدَّابَّةِ تَقَعُ فِي الطَّعَامِ وَالشَّرَابِ فَتَمُوتُ فِيهِ؛ فَقَالَ: «إِنْ كَانَ سَمْناً أوْ عَسَلًا أوْ زَيْتاً فَإِنَّهُ رُبَّمَا يَكُونُ بَعْضَ هَذَا وَإِنْ كَانَ الشِّتَاءُ فَانْزِعْ مَا حَوْلَهُ وَكُلْهُ وَإِنْ كَانَ الصَّيْفُ فَارْفَعْهُ حَتَّى تُسْرِجَ بِهِ وَإِنْ كَانَ ثُرْداً فَاطْرَحِ الَّذِي كَانَ عَلَيْهِ وَلَا تَتْرُكْ طَعَامَکَ مِنْ أجْلِ دَابَّةٍ مَاتَتْ عَلَيْهِ».۳
حلبي گويد: از امام صادق عليه السلام در باره موش يا جنبندهاي پرسيدم که در غذا يا نوشيدني افتد و بميرد. امام فرمود: «اگر روغنِ حيواني يا عسل يا روغن زيتون باشد، ممکن است نجس شود. اگر زمستان باشد، اطرافش را بردار و بقيه را بخور، و اگر تابستان باشد، حيوان را بردار و از روغن براي افروختن چراغ استفاده کن، و اگر نان تريد شده است، مقداري را که حيوان رويش افتاده، بردار و به خاطر جنبندهاي مرده، غذايت را رها نکن».
ما ميتوانيم علّت اين تفصيل را حدس زده و بر واژه تابستان و زمستان جمود نکرده و بگوييم: مقصود حقيقي، سرايت نجاست در حالت جامد و مايع است و از اين رو، اگر روغني در فصل تابستان و با وجود گرماي هوا باز هم جامد مانْد، همين حکم را دارد. در واقع در روزگار قديم، روغن جامد نباتي و يخچال نبوده و روغن در تابستان روان و مايع ميشده و از اين رو، امام به تابستان و زمستان که فهمش سادهتر است، ارجاع دادهاند. مؤيد اين حدس، روايت زراره و سماعه است.
الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَألْتُهُ عليه السلام عَنِ السَّمْنِ يَقَعُ فِيهِ الْمَيْتَةُ، فَقَالَ: «إِنْ كَانَ جَامِداً فَألْقِ مَا حَوْلَهُ وَكُلِ الْبَاقِيَ». فَقُلْتُ: الزَّيْتُ؟ فَقَالَ: «أسْرِجْ بِهِ».۴
و روايت کاملتر زراره، چنين است:
الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْأبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ: «إِذَا وَقَعَتِ الْفَأرَةُ فِي السَّمْنِ فَمَاتَتْ، فَإِنْ كَانَ جَامِداً فَألْقِهَا وَمَا يَلِيهَا وَكُلْ مَا بَقِيَ، وَإِنْ كَانَ ذَائِباً فَلَا تَأكُلْهُ وَاسْتَصْبِحْ بِهِ؛ وَالزَّيْتُ مِثْلُ ذَلِکَ».۵
1.صحيفه امام، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني رحمه الله، ج ۲۱، ص۱۲۹.
2.همان، ج ۲۱، ص ۱۴۹ تا ۱۵۲.
3.تهذيب الأحكام، ج ۹، ص ۸۶، ح ۹۶.
4.همان، ص ۸۵، ح ۹۳.
5.همان، ص ۸۶، ح ۹۵.