نمونه
نمونههاي روشني از تأثير پيشفرض را ميتوان در روايتهاي اعتقادي نشان داد؛ مانند روايات تبيينکننده واژه «صمد» به عنوان يکي از صفات خدا که در قرآن آمده است. اين واژه، دو معنا دارد: نخست: چيزي يا کسي که صلابت و استواري دارد و توخالي نيست؛ و دوم: بينيازي که نيازِ نيازمندان را برطرف ميکند.
اين دو معنا در روايات نيز بازتاب يافته و امامان شيعه (صمد) را به هر دو گونه تفسير کرده و آن دو را براي خداوند اثبات کردهاند و بسياري از محدثان و مفسران اين احاديث را نقل نموده بيآن که به آنها خدشهاي وارد آورند ۱ ، اما محدّث بزرگ جهان اسلام، شيخ کليني رحمه الله، روايات دسته اوّل را مستلزم تشبيه خدا به مادّه دانسته و آنها را نپذيرفته است. ۲
به گمان ما، نپذيرفتن اين معنا، بر دو پيشفرض استوار است: نخست آن که خدا شبيه اجسام مادّي نيست؛ و دوم آن که تهي بودن و تهي نبودن، هر دو، از صفات جسماند. ما با پيشفرض نخست موافقيم و بهزودي از آن سخن خواهيم گفت. اما در باره فرض دوم ميگوييم: اگرچه جوف و درونْ تهي و سوراخ داشتن، از صفات مادّهاند؛ اما جوف نداشتن و تهي نبودن، چون صفت سلبي و عام است، هم براي مادّه به کار ميرود و هم براي غير مادّه.
به زبان علمي، تقابل «جوف داشتن» با «جوف نداشتن» از گونه تقابل «تضاد» است و نه «عدم و ملکه» تا سلب آن نيز نيازمند قابليت اتّصاف مبدأ به آن باشد؛ مانند بينايي و نابينايي که هر دو، فقط در باره موجود ذي شعور به کار ميروند و مثلاً ديوار را نميتوان به هيچ کدام توصيف کرد. از اين رو، رواياتي که خدا را به «الذي ليس بِمُجَوَّفٍ» توصيف کردهاند، به اين معنا تفسير ميشوند که از طريق سلب لازم وجودي مادّه (جوف داشتن)، ملزوم (مادّيت خدا) را نفي ميکند. به ديگر سخن، حاکي از آناند که چون خداوند جوف ندارد، مادّه نيست.
روشن است که ما نيز پيشفرض داريم: يکي اينکه خداوند هيچ شباهتي به مخلوقات مادّياش ندارد ـ که اين، پيشفرض مشترک و مقبول ميان ما و شيخ کليني و همه شيعه است ـ ، و ديگري اينکه همه اشياي مادّي، تهي و داراي جوفاند. بر عهده ما است که اين پيشفرض را اثبات کنيم. افزون بر اين، به زودي ميگوييم که برخي از پيشفرضها را بايد در فهم حديث به کار برد؛ چراکه از پايههاي ضروري پژوهش به شمار ميآيند؛ چنانکه اگر با پيشفرض ظاهريه (قبول مشابهت خدا با مخلوقاتش)، در حديث مذکور بينديشيم، نتيجهاي کاملاً متفاوت به دست خواهد آمد که نزد متکلّمان و جمهور محدّثان، نامقبول است.
1.برخي از روايات دسته نخست، عبارتاند از: حديث پيامبر خدا: «الصَّمدُ: الذي لا جَوفَ له؛ صمد يعني کسي که شکم ندارد»؛ و حديث امام حسين عليه السلام: «الصمدُ: الذي لا جوفَ له، والصَّمدُ: الذي به انتَهَى سُؤدُدُه، والصمد: الذي لا يَأكلُ ولا يَشرَبُ، والصمد: الذي لا يَنامُ، والصمد الذي لَمْ يَزَلْ ولا يَزالُ؛ صمد به معاني کسي است که شکم ندارد، نيز کسي که در کمال بزرگواري است، و همچنين کسي که نميخورد و نميآشامد، کسي که نميخوابد، و کسي که هميشه بوده و خواهد بود»؛ و حديث امام صادق که در پاسخ از «صمد»، فرمود: «الذي ليسَ بِمُجَوَّفٍ؛ کسي که توخالي نيست».
و برخي از روايات دست? دوم، چنين اند: داود بن قاسم جعفري: به امام جواد عليه السلام عرض کردم: «فدايت شوم! صمد يعني چه؟». امام فرمود: «السَّيدُ المَصمودُ إليه في القليلِ والكثيرِ؛ بزرگواري که در خُرد و کلان به او روي ميآورند». و« جابرِ بنِ يزيد الجُعفي قال: سألتُ أبا جعفرٍ عليه السلام عن شيءٍ مِن التوحيدِ، فقال: «إنَّ اللهَ ـ تباركتْ أسماؤُه التي يُدعَي بها، وتعالَى في علوِّ كُنهِهِ ـ واحدٌ تَوَحَّدَ بِالتوحيدِ في تَوحُّدِه، ثُم أجراه على خلقِه فهو واحدٌ، صَمَدٌ، قُدُّوسٌ، يَعبدُه كلُّ شيء ويَصمُدُ إليه كلُّء شيءٍ ووَسِعَ كلَّ شيء علماً؛ جابر بن يزيد جعفي ميگويد: از امام باقر عليه السلام مطلبي در بار? توحيد پرسيدم. امام فرمود: خداوند ـ که نامهايي خجسته براي خواندنش دارد و گوهر وجودش والا است ـ يگانهاي است که به توحيد در يکتايياش بيبديل گشت. آن گاه، يگانگي خود را بر مخلوقاتش جاري کرد. پس او يکي است، صمد است و بيپيرايه؛ همه او را ميپرستند و همگان به او روي ميآورند. او به همه چيز آگاه است». ر.ک: موسوعة العقائد الإسلامية، ري شهري، ج ۴، ص۳۱۰، باب «الصمد الذي لا جوف له»؛ المعجم الكبير، ج۲، ص۲۲، ح ۱۱۶۲؛ معاني الأخبار، ص ۶ و۷؛ التوحيد، ص۹۰ و ۹۳؛ بحار الأنوار؛ ج ۳، ص ۲۲۰، ۲۲۳ و۲۲۶.
2.الكافي، ج ۱، ص ۱۲۵ ـ ۱۲۳، باب «تأويل الصمد».