پيشفرضهاي مقبول
نکته مهم در بحث پيشفرضها، وجود پيشفرضهاي گريزناپذيري است که در واقع، دانستههاي مقبول پژوهشگرند؛ يعني دانستههايي که مبنا و اصل به شمار ميآيند و چنان معتبر و غير قابل خدشهاند که پژوهشگر، خود، خواستار دخالت آنها در محک زدن تحقيقات خويش است. اين دخالت، آگاهانه و با اراده پژوهشگر اتفاق ميافتد و از اين رو، نه تنها تأثير ناپسندي ندارد؛ که به عقيده پژوهشگر پايبند به آن، لازم و ضروري است.
يک نمونه قابل ارائه، تفسير امام رضا عليه السلام از آيه وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ۱ است. فهم ساده و ابتدايي از آيه، اين است که واژه «نَقدر» را به «توانايي» تفسير کنيم، که معناي مشهور آن است؛ اما در اين صورت، بايد عقيدهاي را به يونس پيامبر عليه السلام نسبت دهيم که به هيچ روي، با پيشفرض ما در باره پيامبران بزرگ الهي سازگار نيست. هيچ مؤمن فهيمي چنين نميپندارد که ميتواند به جايي بگريزد که خداوند، قدرتي بر او نداشته باشد؛ تا چه رسد به پيامبري بزرگ مانند حضرت يونس عليه السلام.
امام رضا عليه السلام، بر پايه همين پيشفرض در باره حضرت يونس و به صورت کاملاً آگاهانه و با اختيار، معناي مشهور را به کنار ميافکند و معناي کمکاربرد «نَقدر» را فرا پيش مينهد و ميفرمايد:
مراد آن است که حضرت يونس گمان کرد خداوند، بر وي تنگ نخواهد گرفت [نه اينکه خداوند بر وي توانا نيست]. ۲
گفتني است بيتوجهي به اين معناي مقبول را ـ که با مباني اعتقادي بسياري از متکلّمان و محدّثان سازگار است ـ ، ميتوان نمونهاي از آسيب تحوّل زبان دانست که در جلسات پيش، با آن آشنا شديم. توضيحْ اينکه شهرت «نَقدر» به معناي «توانايي»، و اين پندار که واژه مذکور تنها يک معنا دارد، توجه به معناي ديگر آن را از ياد برده و موجب شده است که معناي «تنگ گرفتن»، به ذهن نيايد؛ در حالي که اين معنا، در چندين آيه ديگر قرآن نيز به کار رفته است. ۳
نمونه ديگر، دخالت پيشفرض در تفسير برخي از سخنان تند و ناسزاگونه است که از ائمه اطهار نقل شده؛ مانند عبارت «لا أبا لك، (بيپدر)» در متن زير:
عن مسلمٍ عن حبةِ العرني، قال: سِرْنا معَ عليٍّ عليه السلام يوماً فَالتَفَتَ فإذا جُوَيرِيَةُ خَلفَه بَعيدا، فَناداه: «يا جويريةُ، اِلْحَقْ بي لا أبا لك! ألا تَعلَمْ أنّي أهواكَ وأحِبُّكَ!». قال: فَرَكَضَ نحوَه، فقال له: «إنّي مُحدِّثُكَ بِاُمورٍ فَاحْفظها». ثم اشْتَرَكا في الحديث سِرّاً، فقالَ له جويريةُ: «يا أميرَ المؤمنين! إنّي رجلٌ نَسِيٌّ»، فقال له: «إنّي اُعِيدُ عليكَالحديثَ لِتَحفَظَه». ثم قال له في آخِرِ ما حَدَّثَه إيّاه: «يا جويريةُ! أحْبِبْ حَبيبَنا ما أحَبَّنا، فإذا أبغَضَنا فَأبْغِضْه، وأبغِضْ بَغيضَنا ما أبغَضَنا، فإذا أحَبَّنا فأحِبَّه».۴
مسلم از حبه عرني نقل کرده است که گفت: روزي با علي عليه السلام ميرفتيم. امام برگشت و جويريه را در پشت سرش ديد. پس ندا داد: «اي جويريه، پدري برايت مباد! خود را به من برسان. مگر نميداني که من تو را ميخواهم و دوستت دارم؟!». جويريه به سوي او دويد.
[علي عليه السلام] به او فرمود: «من چيزهايي را به تو ميگويم. آنها را به ياد بسپار». سپس پنهاني با هم گفت وگو کردند. جويريه به او گفت: «اي امير مؤمنان! من مردي فراموشکارم». به او فرمود: «من سخنم را دو باره به تو ميگويم تا حفظش کني» و سپس در آخر سخنانش به او فرمود: «اي جويريه! دوست ما را تا آن گاه که ما را دوست ميدارد، دوست بدار و چون با ما دشمني کرد، دشمنش شو، و دشمن ما را تا آن گاه که ما را دشمن ميدارد، دشمن بدار و چون با ما دوست شد، دوستش بدار».
اين پيشفرض که معصومان ناسزاگو نبودهاند و بر زبان راندن چنين واژگاني در شأن ايشان نيست، باعث ميشود که با بررسي بيشتر، معنايي مقبول را بيابيم. با مراجعه به کتابهاي لغت و نيز غريب الحديث، در مييابيم که عبارت «لا اباً لک»، معناي مدحي نيز داشته که گونهاي عرض محبّت و دوستي بوده است. ۵ حتي حديثدان و لغتشناس بزرگي مانند ابن اثير، پس از ذکر معاني گوناگون اين اصطلاح، کاربرد آن را در مدح، بيشتر از ذم دانسته است. ۶ ملا صالح مازندراني شارح کافي نيز کاربرد آن را در برخي از موارد، براي تحضيض و تحريک مخاطب دانسته؛ بي آن که نکوهش و ناسزايي در آن به چشم آيد. ۷
1.انبياء/۸۷.
2.عيون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۷۱.
3.به اين آيات بنگريد: (لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّنْ سَعَتِهِ وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللهُ(؛ بر توانگر است كه از دارايى خود هزينه كند، و هر كه روزى او تنگ باشد بايد از آنچه خدا به او داده خرج كند؛ طلاق/ ۶۵؛ (اللهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ وَفَرِحُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَمَا الْحَياةُ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا مَتَاعٌ(؛ خدا روزى را براى هر كه بخواهد گُشاده يا تنگ ميگرداند، و[لى آنان] به زندگى دنيا شاد شده اند، و زندگى دنيا در [برابر] آخرت جز بهره اى [ناچيز] نيست؛ رعد/ ۱۳؛ (وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ(؛ و اما چون وى را ميآزمايد و روزياش را بر او تنگ ميگرداند، ميگويد: پروردگارم مرا خوار كرده است؛ فجر/ ۸۹.
4.شرح نهج البلاغه، ابن أبي الحديد، ج ۲، ص ۲۹۰؛ موسوعة الإمام علي بن أبي طالب عليه السلام في الكتاب و السّنة و التاريخ، ج ۱۲، ص ۸۰، ح ۶۴۵۳.
5.«ويقال: في المثل: لا أبا لك؛ كأنه يمدحه»؛ كتاب العين، ج ۸، ص ۴۱۹.
6.«قد تكرّرت في الحديث لا أبا لك وهو أكثر ما يذكر في المدح: أي لا كافي لك غير نفسك. وقد يذكر في معرض الذمّ كما يقال: لا أمّ لك، وقد يذكر في معرض التعجب ودفعا للعين، كقولهم: لله درّك، وقد يذكر بمعنى جدّ في أمرك وشمّر، لأنّ من له أب اتّكل عليه في بعض شأنه»؛ النهاية في غريب الحديث، ابن الأثير، ج ۱، ص ۱۹.
7.«لا أبا لك كلمة تستعمل للحثّ على الفعل، أي جدّ في الفعل جدّ من لا أب له بعينه»؛ شرح أصول الكافي، مولي محمد صالح مازندراني، ج ۱۲، ص ۴۱۶.