39
آسيب شناختِ حديث

آسيب شناختِ حديث
38

دليل وجود نسخ

وجود نسخ، دست کم در احاديث، قطعى و مسلّم است؛ اما در گستره آن اختلاف است. برخى از احاديث باب «اختلاف الحديث» در کتاب شريف الكافى، به اين موضوع تصريح دارند. برخى از اين احاديث، در پاسخ به سؤال راويان در باره اختلاف نظر اصحاب رسول خدا با يكديگر، و نيز اختلاف آراى آنان با نظرات ائمه، صادر شده است. نمونه‌هايي از اين روايات را مى آوريم.
حديث نخست، از امير مؤمنان عليه السلام است که در پاسخ به سليم بن قيس هلالي، پس از تقسيم چهارگانه راويان، سومين دسته را کساني معرّفي مي‌کند که دروغگو نيستند، اما ناسخ را نمي‌شناسند. امام علي عليه السلام آنان را چنين مي‌شناساند:
وَرَجُلٍ ثَالِثٍ: سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللهِ شَيْئاً أمَرَ بِهِ ثُمَّ نَهَى عَنْهُ وَهُوَ لَا يَعْلَمُ، أوْ سَمِعَهُ يَنْهَى عَنْ شَيْ ءٍ ثُمَّ أمَرَ بِهِ وَهُوَ لَا يَعْلَمُ، فَحَفِظَ مَنْسُوخَهُ وَلَمْ يَحْفَظِ النَّاسِخَ وَلَوْ عَلِمَأنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضَهُ وَلَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ إِذْ سَمِعُوهُ مِنْهُ أنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضُوهُ.۱
سومي، مردى است كه شنيده رسول خدا به چيزى فرمان داده است؛ ولي خبر ندارد که پيامبر زماني ديگر، از آن نهي کرده است. يا نهى آن حضرت را شنيده است؛ ولي از فرمان بعدى ناآگاه است. بارى، منسوخ را به خاطر سپرده؛ اما ناسخ را در خاطر ندارد، كه اگر منسوخ بودنش را مى دانست، بى گمان آن را وا مى نهاد. چنان‌كه اگر مسلمانان به هنگام شنيدن حديثِ او، از منسوخ بودنش آگاهى داشتند، رهايش مى كردند.
امام علي عليه السلام در معرّفي راويان عادل و ضابط نيز توجه به نسخ را ضروري مي‌شمرد و شناخت آن را از ويژگي‌هاي راويان درست‌کار و فهيم مي‌داند. ايشان مي‌فرمايد:
وَآخَرَ رَابِعٍ لَمْ يَكْذِبْ عَلَى رَسُولِ اللهِ مُبْغِضٍ لِلْكَذِبِ خَوْفاً مِنَ اللهِ وَتَعْظِيماً لِرَسُولِ اللهِ لَمْ يَنْسَهُ، بَلْ حَفِظَ مَا سَمِعَ عَلَى وَجْهِهِ فَجَاءَ بِهِ كَمَا سَمِعَ لَمْ يَزِدْ فِيهِ وَلَمْ يَنْقُصْ مِنْهُ وَعَلِمَ النَّاسِخَ مِنَ الْمَنْسُوخِ فَعَمِلَ بِالنَّاسِخِ وَرَفَضَ الْمَنْسُوخَ. فَإِنَّ أَمْرَ النَّبِيِّ مِثْلُ الْقُرْآنِ نَاسِخٌ وَمَنْسُوخٌ وَخَاصٌّ وَعَامٌّ وَمُحْكَمٌ وَمُتَشَابِهٌ.۲
و چهارمي، مردى است كه بر خدا و رسولش دروغ نمى بندد و از ترس خدا و به حرمت رسول خدا، دروغ را دشمن مى دارد و به ورطه پندار نيز نيفتاده است؛ بلكه آنچه را شنيده، به همان صورت به خاطر مى سپارد و شنيده خود را بى‌ هيچ فزونى و كاستى‌اي باز مى گويد. حكم ناسخ را حفظ كرده است و به كار مى بندد، منسوخ را نيز دانسته است و از آن مى پرهيزد. دستور پيامبر، همانند قرآن است که ناسخ و منسوخ، خاص و عام، و محكم و متشابه دارد [و او اين را دانسته است و هر موضوعى را در جايگاه ويژه اش قرار مى دهد].
در سال‌هاي بعد نيز اين ادامه داشته و اصحاب بزرگ امامان نيز با اين مسئله درگيري ذهني داشته‌اند، چنان‌که در حديث ديگري در همين باب، محمد بن مسلم اين موضوع را با امام صادق عليه السلام در ميان نهاده، مي‌گويد:
قُلْتُ لَهُ: «مَا بَالُ أقْوَامٍ يَرْوُونَ عَنْ فُلَانٍ وَفُلَانٍ عَنْ رَسُولِ اللهِ لَا يُتَّهَمنَ بِالْكَذِبِ فَيَجِي ءُ مِنْكُمْ خِلَافُهُ» قَالَ: «إِنَّ الْحَدِيثَ يُنْسَخُ كَمَا يُنْسَخُ الْقُرْآنُ».۳
به امام صادق عليه السلام گفتم: «چگونه مى شود كسانى که دروغگو هم به شمار نمي‌روند احاديثى را به نقل از فلان و فلان، از پيامبر خدا نقل مى كنند؛ اما احاديثى برخلاف آنها از شما نقل مى شود؟» حضرت فرمود: «حديث هم مانند قرآن، نسخ مى شود».

منصور بن حازم ـ که او نيز از بزرگان حديث است ـ ، گفتگوي خود را با امام، چنين گزارش کرده است:
قُلْتُ لأبي عبدِ اللهِ عليه السلام: «ما بالي أسأَلُكَ عَنِ المَسأَلَةِ فَتُجيبُني فيها بِالجَوابِ، ثُمَّ يَجيئُكَ غَيرِي فَتُجيبُهُ فيها بِجَوابٍ آخَرَ؟ فَقالَ إنّا نُجيبُ النّاسَ عَلَى الزِّيادَةِ وَالنُّقْصانِ». قالَ قُلتُ: «فَأَخبِرني عن أصحابِ رَسُولِ اللهِ ؛ صَدَقُوا عَلَى مُحَمَّدٍ أم كَذَبُوا؟» قالَ: «بَل صَدَقُوا». قالَ قُلتُ: «فَما بالُهُمُ اختَلَفُوا؟». فَقالَ: «أما تَعلَمُ أنَّ الرَّجُلَ كانَ يَأتي رَسُولَ اللهِ فَيَسأَلُهُ عَنِ المَسأَلَةِ فَيُجيبُهُ فيها بِالجَوابِ، ثُمَّ يُجيبُهُ بَعدَ ذَلِكَ ما يَنسَخُ ذَلِكَ الجَوابَ؟! فَنَسَخَتِ الأَحاديثُ بَعضُها بَعضاً».۴
به امام صادق عليه السلام عرض کردم: «چگونه است که از شما مسئله‌اي مي‌پرسم و شما پاسخ مي‌دهيد؛ آن گاه که ديگري آن را سؤال مي‌کند، به او پاسخ ديگري مي‌دهيد؟». امام فرمود: «ما به مردم، [گاه] کم و [گاه] بيش پاسخ مي‌گوييم». عرض کردم: «آيا اصحاب رسول خدا راست مي‌گويند يا بر او دروغ مي‌بندند؟». فرمود: «نه، راستگويند». عرض کردم: «پس چرا دچار اختلاف هستند؟» فرمود: «مگر نمي‌داني که فردي نزد رسول خدا مي‌آمد و سؤال مي‌کرد و پيامبر بدو جواب مي‌گفت، آن گاه پس از مدتي، ناسخِ پاسخ قبلي را بدو مي‌فرمود؟! بنا بر اين، برخي از احاديث، ناسخ برخي ديگرند».

گفتني است دو حديث ديگر هم در همين باب آمده است که مي‌توان آنها را نيز بر نسخ حمل کرد؛ اگرچه تقيه به صورت يک احتمالِ نه چندان قوي نيز در آنها مطرح است. ۵ در يکي از اين دو حديث، اشاره‌اي به فلسفه نسخ شده و آن، پيروي از امام زنده و حي است؛ گويي که بخشي از دين، بايد با نيازها و متغيرهاي متحوّل اجتماعي، تنظيم و سازگار شود. امري که به دلخواه افراد نيست و نيازمند فقاهت و بصيرت امام زنده و ناظر است.
آسيب نسخ و راه حلّ آن

1.كافي، کليني، ج۱، ص ۶۳، ح ۱.

2.همان؛ بخش پاياني عبارت در نهج البلاغه متفاوت و چنين نقل شده است: «بَل حَفِظَ ما سَمِعَ عَلى وَجهِهِ، فَجاءَ بِهِ عَلى ما سَمِعَهُ لَم يزِد فِيهِ وَلَم ينقُص مِنهُ، فَحَفِظَ النّاسِخَ فَعَمِلَ بِهِ، وَحَفِظَ المَنسُوخَ فَجَنَّبَ عَنهُ»؛ خطبه ۲۱۰.

3.كافى، ج ۱، ص ۶۴، ح ۲.

4.همان، ص ۶۵، ح ۳.

5.همان، ص ۶۷، ح ۸: علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن عثمان بن عيسى، عن الحسين بن المختار عن بعض أصحابنا، عن أبي ‌عبد الله عليه السلام قال: أرأيتك لو حدَّثتك بحديث العام ثمَّ جئتني من قابلٍ فحدّثتك بخلافه بأيهما كنت تأخذ؟ قال: قلت: كنت آخذ بالأخير، فقال لي: رحمك الله؛ و ح ۹: وعنه، عن أبيه، عن إسماعيل بن مرار، عن يونس، عن داود بن فرقد عن المعلّى بن خنيس قال: قلت لأبي ‌عبد الله عليه السلام: إذا جاء حديث عن أوّلكم وحديث عن آخركم بأيهما نأخذ؟ فقال: خذوا به حتى يبلغكم عن الحي، فإن بلغكم عن الحي فخذوا قوله، قال: ثمَّ قال أبو ‌عبد الله عليه السلام: إنّا والله لا ندخلكم إلاّ فيما يسعكم؛ وفي حديث آخر: خذوا بالأحدث.

  • نام منبع :
    آسيب شناختِ حديث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    زائر
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1389
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 297143
صفحه از 320
پرینت  ارسال به