قطعوه» فيبدل قوله : «قطعوه» بقوله : «قرضوا لحومهم بالمقاريض» فيبدل لفظا يحتمل وجوها،ً على وجه واحد ؛ 1 و آنچه شرط سوّم را واضح مى كند آن است كه اصل حديث گاه معنايى متشابه و مقصودى نهفته دارد كه جايز نيست ناقل حديث ، آن را به لفظى صريح و بدون خفاء تبديل كند ، زيرا محتمل است كه ناقل در فهم معناى متشابه خطا كرده باشد. براى نمونه ، اگر حديث چنين باشد : «آب هنگامى كه به اندازه كُر رسيد ، ديگر نجس نمى شود» و راوى به جاى «كُر» ، بگويد: «هزار و دويست رطل»؛ و يا در حديث آمده باشد: «هنگامى كه بول به آنها مى رسيد ،از او مى بريدند» و راوى بگويد: «گوشت هايشان را با قيچى مى بريدند» واژه اى را كه قابليت چند تفسير دارد ، به واژه اى يك معنايى تبديل كرده است.
ما مى توانيم با علّامه شعرانى همراه شويم و شرط عنوان شده از سوى ايشان را كاملتر از شرط نخست ملّا صالح بدانيم ، زيرا تحقّق نقل معنا با رعايت شرط نخست علّامه رحمه اللهشرط ملّا صالح را نيز در بر دارد. زيرا مساوى بودن برگردان حديث با اصل آن ، چيرگى راوى بر زبان حديث يعنى عربى را نيز لازم دارد ، اما دانايى به قواعد زبان عربى تنها بخشى از شرط برابرى ترجمه با اصل حديث را تامين مى كند ؛ زيرا عربى دانى تنها در ناحيه فهم اصل حديث به كار مى آيد و به كار درستى برگردان هم معنا با نقل اصلى و مطابقت آن با قواعد زبان مقصد نمى آيد. به سخن ديگر راوى حديث بايد بتواند آنچه را نيك دريافته به درستى و به همان نيكويى در جامه و قالب نوينش و به زبان مقصد ارايه دهد .
شرط دوّم نيز برخاسته از سخن امام : «تريد معانيه» ، يعنى اراده معناى اصلى و انتقال آن است و مهم آن است كه زياده و نقصان معنايى روى ندهد . خواه اين تغيير عبارت در حدّ تغيير واژه به مترادف آن باشد و يا تنها برخى هيئت هاى تركيبى لفظى در حديث تغيير يابد و يا حتّى همه معنا در قالب و جامه اى ديگر ارايه شود . در همه اينها شرط نهاده شده از سوى امام عليه السلام رعايت شده و منحصر به جايگزينى الفاظ مترادف نيست و از اين رو ،