پيشواى مطلق به همان سطح شنونده و مخاطب تنزّل داده و استدلال و دليل را در نقش يك آموزگار به ما مى آموزد و خواهان اقناع عقلى ما و نه تعبّدى است. از اين رو ، مطلب ابراز شده بايد مقبول عقل ما شود ، خواه از طريق مطمئن و معروف و مشهورى به ما رسيده باشد و يا به طريق ديگر. به واقع ، جايگاه پيامبر و امامان عليهم السلام در موضع مناظره و استدلال ، جايگاه يك راهنماى متكى به عقل و منطق انسانى مى شود و تنها مضمون سخن آنان مورد ارزيابى قرار مى گيرد و نه چگونگى وصول آن.
با ذكر اين نكته ، روشن مى شود كه برخورد ما با كتاب هايى مانند احتجاج و نيز احاديث اعتقادى و يا در دايره اى گسترده تر ، همه مسائل غير تعبّدى ، نبايد به شيوه معمول برخورد با احاديث فقهى باشد. در كتاب ها در بردارنده احاديث اعتقادى ، ما به دنبال صحّت مضمون و محتواى آن هستيم و اين تنها با گردآورى همان قرينه هايى به دست مى آيد كه طبرسى به برخى از آنها اشاره كرده است : موافقت با عقل ، و وجود اجماع بر آن . به عقيده اين جانب مى توان اجماع را در اينجا سيره عقلايى و مسلّمات و مقبولات به كار رفته در استدلال هاى آدميان دانست و نه اجماع فقهى و حديثى. افزون بر اين ، چون بسيارى از مباحث طرح شده در كتاب احتجاج در رويارويى با غير شيعيان است ، حديث مقبول آنان در دايره مسلّمات قرار مى گيرد و به اقتضاى فنّ جدل در منطق ، قابل استفاده مى گردد. طبرسى با عبارت «ولاشتهاره فى السير و الكتب بين المخالف و المؤالف» ، و به دليل مشهور بودنش در كتب سيره و ميان مخالف و موافق ، همين نكته را گوشزد مى كند. خوشبختانه تصحيح جديد كتاب ، راه تأييد اين موضوع را گشوده است و با تخريج متن از مآخذ اصلى و مشهور و به ويژه منابع اهل سنّت ، ما را در اثبات شهرت روايت ، يارى مى دهد. ۱ از اين منظر ، احتجاج ، يك كتاب علمى محسوب مى شود كه دليل ها ، مطالب و آموزه هاى آن از مجالس مناظره معصومان و عالمان استخراج و در دسترس خردهاى سليم و روح هاى منصف نهاده شده است.