143
درسنامه فهم حديث

مطلق و شايع مي شود. ۱ اينک با ذکر چند نمونه، تقييد را توضيح مي‌دهيم.

يک.

اَلْعِتابُ حَياه الْمَوَدَّه؛۲
سرزنش کردن، مايه زنده ماندن دوستي است.

اين حديث به وسيله دو حديث زير مقيّد مي شود:
کَثْرَه الْعِتابِ تُؤدنُ بِالاِرْتيابِ؛۳
زياد سرزنش کردن، شک برمي‌انگيزد.
إياکَ أنْ تُکَرِّرَ الْعَتَبَ؛ فَإنَّ ذلِکَ يُغْرِي بِالذَّنْبِ وَ يُهَوِّنُ الْعَتَبَ.۴
مبادا سرزنش را تکرار کني، که اين کار به گناه دامن مي زند و سرزنش را کم‌تأثير و کم‌منزلت مي نمايد.

دو

. إيّاکََ وَ کَثْرَه الْکَلامِ، فَإنَّهُ يُکْثِرُ الزَّلَلَ وَ يُورِثُ الْمَلَلَ. 5
مبادا زياد سخن بگويي، که لغزش را فراوان مي کند و کسالت مي‌آورد.

اين حديث نيز به وسيله دو حديث زير مقيّد مي شود:
لا تُکْثِرُوا الْکَلامَ بِغَيْرِ ذِکْرِ اللهِ، فَإنَّ کَثْرَه الْکَلامِ بِغَيْرِ ذِکْرِ اللهِ قَسْوَه الْقَلْبِ. 6
به جز ذکر خدا زياد سخن نگوييد، که سخن فراوان به جز ذکر خدا، مايه قساوت قلب است.
لا تُکْثِرُوا الْکَلامَ في غَيْرِ ذِکْرِ اللهِ؛ فَإنَّ الَّذينَ يُکْثِرُونَ الْکَلامَ في غَيْرِ

1.. ر. ک: اصطلاحات الأصول، ص ۲۴۶.

2.. غرر الحکم، ح ۳۱۵.

3.. همان، ح ۷۱۱۱.

4.. همان، ح ۳۷۴۸.

5.. همان، ح ۲۶۸۰.

6.. سنن الترمذي، ج ۴، ص ۳۲، ح ۲۵۲۳؛ الأمالي، طوسي، ص ۳، ح ۱ (از ابن‌عمر از پيامبر خدا).


درسنامه فهم حديث
142

خاص در اصطلاح، عبارت از دليلي است کد ه چون در برابر دليلي فراگيرتر (اعم) از خود قرار گيرد، دلالتش از آن قوي‌‌تر باشد و موجب شود تا به حکم آن دليل عام در بخش مربوط به خاصّ عمل نکنيم. ۱
به عبارت ديگر، عام و خاص دو مفهوم نسبي اند و در مقابله با هم معنا مي‌يابند. اصوليان تقسيمات متعددي براي عام برشمرده اند که در علم اصول فقه مطرح شده است و از اين ‌رو تنها با ذکر يک مثال، بحث را به پايان مي بريم.
احاديث متعددي هماهنگ با قرآن، اسراف را کاري ناپسند و مذموم دانسته اند، که از جمله آنهاست: «اَلإسْرافُ يُفْنِي الْجَزيلَ؛۲اسراف، [مال] زياد را نابود مي کند»و «أقْبَحُ الْبَذْلِ السَّرَفُ؛۳بدترين ريخت و پاش اسراف است». اما برخي احاديث نيز آن را تحديد و تعريف کرده اند که مي توان آنها را مخصّص دانست؛ مانند: «اَلإسْرافُ مَذْمُومٌ في کُلِّ شَيءٍ إلّا في أفْعالِ الْبِرِّ:۴اسراف در هر چيزي نکوهيده است، جز در کارهاي نيک»و «لَيْسَ فيما أصْلَحَ البَدَنَ إسْرافٌ؛۵در آنچه بدن را به سامان مي آورد، اسراف نيست».

تقييد حکم

مطلق در لغت يعني مرسل، رها و آنچه قيد و بند ندارد و در اصطلاح، به معناي واژه اي است که ناظر به همه حالات يک فرد يا مفهوم است و اختصاص به حالت خاصي ندارد.
مقيَّد نقطه مقابل مطلق است؛ يعني واژه اي که شيوع ندارد و مختص برخي حالتهاي يک فرد و مفهوم است؛ گرچه قابليت شيوع را دارد و هرگاه قيد را بردارند،

1.. ر.ک: اصطلاحات الأصول، ص ۲۳۴.

2.. غرر الحکم، ص ۳۳۵.

3.. همان، ح ۲۸۵۷.

4.. همان، ح ۱۹۳۸.

5.. الکافي، ج ۴، ص ۵۴، ح ۱۰ (از اسحاق بن عبدالعزيز از امام صادق عليه السلام).

  • نام منبع :
    درسنامه فهم حديث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1389
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 382966
صفحه از 240
پرینت  ارسال به