معرفت بشري را از ثبوت و دوام خارج ساخته است. چگونه ميتوان اين معرفت دگرگونشونده را با آن معناي ثابت همراه کرد؟
پاسخهايي چند به اين پرسش مشکل ارائه شده است؛ برخي نسبيگرايان، حديث را نيز يک گزاره علمي ميدانند و آن را هم جزيي از کاروان در حال حرکت علم ميبينند. آنان ورود گزارههاي جديد و دستاوردهاي تازه علم بشري را به آستان انديشه انساني، موجب دگرگون گشتن گزارههاي قبلي ميدانند و معرفتي ثابت از حقيقت هستي را انکار ميکنند و در اين ميان استثنايي را نميپذيرند و اين تأثير را به همه شاخههاي دانش بشري سرايت داده، تأثير پيشدانستهها را در همه زمينهها، حتي متون مقدس ديني، ادعا ميکنند.
نظر برگزيده
ما اين تأثير را به طور اجمالي ميپذيريم، اما نه در همه جا و نه هميشه. ما نيز بر اين باوريم که ميتوان ميان معناي حديث، با مفهوم به ذهنآمده از آن تفکيک قائل شد. حديث در عصر ما، حکايت سخن و فعل معصوم است و ماهيت بشري دارد و اين حکايت و بازگويي سخن معصوم است و نه خود آن، که به ذهن ما قدم مينهد و از اينرو ممکن است در معرض آسيبهايي چون تقطيع و تصحيف و جدايي از قرينههاي متعدد لفظي و مقامي قرار گيرد و با محکي خود، يعني آنچه معصوم فرموده و مقصودش بوده است مطابقت تام نداشته باشد. به عبارت ديگر، آنچه را معصوم ميدانسته و باور و ابراز داشته، منطبق با حقيقت هستي است و درست و ثابت و زوالناپذير، اما آنچه دانش و باور معصوم را انتقال ميدهد، فعاليت راويان و از گونه کوششهاي بشري است و آنچه را ما نيز از گزارش راويان ميفهميم، نوعي تلاش ذهني و انساني است و اين دو در معرض خطا و اشتباه و از اينرو قابل تغيير و اصلاحاند.
براى نمونه، علم طبّ و تجربه علمي و آزمايشهاي باليني ممکن است فهم ما را از برخي احاديث طبّي دگرگون کند. بسياري از افراد و حتي محدّثان چنين