بيشتري با حديث دارند (مانند کلام، روانشناسي، اخلاق و...) و تلاش براي حل اختلاف دادههاي دو حوزه، به ژرفتر شدن فهم ما از حديث ياري ميرساند.
دانشهاي حديثي
شرح، تفسير و حتي ترجمههاي فني و درست حديث، نمودهاي ديگر دانش بشري هستند، اما دانشهاي حديثي به شمار ميآيند، و نه غير حديثي. اينها دريافتهاي بشري از حديثاند و از اينرو، مراجعه به کتب شرح حديث و ترجمههاي کهن و معتبر، و نيز برخي مباحث کتب فقهي و اصولي، فهم ما را از حديث تصحيح ميکند و يا تعميق ميبخشد. اين نکته قابل قبول است که محدثان و عالمان پيشين، بيش از نسل کنوني، بر احاديث متمرکز بوده اند و نزديکي آنها به عصر صدور حديث و نيز فضاي علمي قرون اوليه، آنان را بيش از ما در معرض بهرهگيري از توفيقات الهي براي فهم و درک حديث قرار داده است.
اين نکته در باره مؤلفان جوامع ثانويه حديث ـ فيض کاشاني، علامه مجلسي و شيخ حرّ عاملي ـ به گونه ديگري صادق است. آنان با احاطه گسترده به اکثر نزديک به اتفاق احاديث شيعه و قرائت پيوسته و ارتباط و انس مداوم با کتب حديث، زبان حديث را در موارد بسياري بهتر از ما درک ميکردند و از اينرو، شرحهاي بزرگي مانند مرآه العقول، روضه المتقين و نکات بياني الوافي و ديگر شروح کتب اربعه، براي ما غنيمتي بزرگ است.
اين بدان معنا نيست که ما در برابر فهم پيشينيان، وادار به تقليد شويم و هرچه گفته و نوشتهاند، بدون تأمّل و دقّت بپذيريم؛ بلکه منظور آن است که بدانها نيز توجه کنيم و رنج پيجويي و يافتن را بر خود هموار نماييم و اميدوار باشيم که حاصل اين کوشش، ارزشمند است. علم ديگران و فهم پيشينيان، اگرچه حجيت ندارد، اما اهميت دارد. از آنجا که ما اين شروح را در بخش پيشينه فقه الحديث گزارش کرديم و نيز شيخ آقا بزرگ تهراني در الذريعه بدان پرداخته