95
درسنامه فهم حديث

يک.

پيامبر خدا از جنگ حنين پيروزمندانه بازگشته و غنائم جنگ، چشم جنگاوران را خيره ساخته بود. پيامبر در جعرّانه توقف کرد و غنائم را قسمت نمود و در ميان شگفتي انصار، اموال فراواني را به تازه‌مسلمانان مکه بخشيد و به کساني مانند ابوسفيان و پسرش معاويه و ديگر سران قريش تا صد شتر داد.
انصار که ماهيت نفاق آميز اين کسان را مي شناختند و سهم خود را بيشتر مي دانستند، افسرده‌خاطر شدند و شاعري از ميان آنان که تنها چهار شتر نصيبش شده بود، لب به اعتراض گشود. اين ماجرا به گوش پيامبر رسيد.
اعتراض نزديک بود که عمومي شود و زمزمه مخالفت بالا گيرد و شايعه ها گسترش يابد که پيامبر به علي دستور داد زبان شاعر را قطع کند. ۱
امام علي عليه السلام دست شاعر را گرفت و به راه افتاد. لحظاتي سخت بر شاعر مي گذشت؛ در ميانه راه پرسيد: «آيا زبانم را قطع مي کني؟» و علي گفت: «من فرمان پيامبر را اجرا مي کنم». دل‌نگرانيهاي شاعر افزايش يافت و چون به خيمه اموال و غنائم رسيد، شگفت‌زده شد؛ چرا که امام علي عليه السلام به او گفت : «تا صد شتر مي تواني برداري و در عوض، با تازه‌مسلمانان همسان شوي و مي تواني به سهم اندک خود قناعت کني و در جرگه مهاجران و مسلمانان باسابقه باقي بماني».
شاعر از اين کرامت و بردباري به وجد آمد و زبان‌فهمي و علم اهل ‌بيت را ستود و با مشورت علي عليه السلام به سهم خود قناعت کرد و در مسير هدايت ماندگار شد. مجاز زيبا اما به ظاهر شديد اللحن «زبانش را قطع کن» و نيز سخنراني پيامبر براي انصار و بيان حکمت «تأليف قلوب» در تقسيم نامساوي غنيمتها، سپاه را آرام و پيامبر را نصيب انصار مدينه، و اموال را سهم مکيان کرد. ۲«عن أبي‌عبدالله عليه السلام قال: «أتَي النّبي صلي الله عليه و آله أعرابيٌّ فَقالَ لَهُ: ألَسْتَ خَيْرَنا أباً وَ أمّاً وَ أکْرَمَنا عَقِباً وَ رَئيسَنا فِي الْجاهليه وَ الإسْلامِ؟ فَغَضِبَ النَّبي صلي الله عليه و آله وَ قالَ: «يا أعرابيُّ! کَمْ دُونَ لِسانِکَ مَنْ حِجابٍ؟» قالَ: اِثْنانِ: شَفَتانِ وَ أسْنانِ. فَقالَ النَّبي صلي الله عليه و آله: «فَما کانَ في أحَدِ هذَيْنِ ما يَرُدُّ عَنّا غَرْبَ لِسانِکَ هذا؟! أما إنَّهُ لَمْ ‌يُعْطَ أحَدٌ في دُنْياهُ شَيْئاً هُوَ أضَرُّ لَهُ في آخِرَتِهِ مِنْ طَلاقَه لِسانِهِ. يا علي! قُمْ فَاقْطَعْ لِسانَهُ». فَظَنَّ النّاسُ أنَّهُ يَقْطَعُ لِسانَهُ، فَأعْطاهُ دَراهِمَ (معاني الأخبار، ص ۱۷۱، ح۱).

1.. يا علي، قُمْ فَاقْطَعْ لِسانَهُ.

2.. ر. ک: إعلام الوري، ص ۱۱۹؛ اين مجاز در روايت ديگري نيز هست :


درسنامه فهم حديث
94

اندک شود. گفتني است شرم و خجالت در اينجا، از نوع حياي حُمق و مذموم است؛ زيرا در طلب علم، که امري نيکوست، خجالت کشيدن، پسنديده نيست.
يک منبع خوب و در دسترس براي بررسي اين موضوع، نهج البلاغه است. امام علي عليه السلام در سخنان خويش، از اصطلاحات و فرهنگ عرب جاهلي و معاصر خود سود جسته و با به کار بستن درست آنها، بر زيبايي کلام خود افزوده است.

مجازها

استعاره و کنايه ۱ و هر گونه ديگري از مجاز و صنايع ادبي، مايه شيريني زبان و زيبايي آن است؛ اما وقوع آنها در کلام، موجب مي شود تا همان‌گونه که در بحث مربوط به اصطلاحات گذشت، معناي ترکيب را نتوانيم از کنار هم نهادن معناي يک يک کلمات دريابيم. به واقع تعبيرات مجازي نيز گونه اي اصطلاح‌اند؛ اما نظر به وجود احساسي شاعرانه و نهفته در پس زمينه مجازها و نيز کاربرد فراوانشان، آنها را به صورت مستقل سامان داديم.
سخنان پيشوايان ديني، مانندکتاب آسماني قرآن، سرشار از فصاحت و بلاغت و آراسته به همه گونه زيباييهاي لفظي و معنوي است و نشان دهنده فاصله زياد آگاهي امامان از ما که به دنياي خاکي خو کرده ايم. ما از دنياي محسوس به دنياي معقول مي‌رسيم واز رهگذر تشبيه‌ها به عالم نامحسوس رهنمون مي‌شويم و اين زمينه استعاره و مجازگويي است. اينک با ذکر مثالهايي، بحث را روشن مي کنيم:

1.. استعاره و کنايه در حقيقت نوعي جانشيني معنايي است. يعني يک واژه يا ترکيب چند واژه را براي معنايي غير از معناي اوليه و حقيقي خود به عاريه گرفته و به کار ببرند، مثل اينکه شير را براي يک قهرمان ورزشي استفاده کنند. گفتني است در کنايه، مي‌توانيم فرض کنيم که معناي حقيقي، هم‌زمان با معناي اراده شده موجود است. مثال مشهور کثير الرماد به معناي فراواني خاکستر خانه، در روزگار گذشته مي‌توانست حقيقي و در همان حال، کنايه از مهماني دادن متعدد و سخاوت صاحب‌خانه باشد. اين اصطلاح در صحيح بخاري (ج ۱، جزء ۲، ص ۱۷۱، ح ۴۴) و نيز صحيح مسلم (ج ۲، ص ۶۳۷، ح۱۵) آمده است.

  • نام منبع :
    درسنامه فهم حديث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1389
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 382959
صفحه از 240
پرینت  ارسال به