قالت فاطِمةُ الزَّهْراءُ عليها السلام
: «حُبِّبَ إلىَّ مِنْ دُنْياكُمْ ثَلاثٌ، تِلاوَةٌ كِتابِ اللَّهِ، وَالنَّظَرُ في وَجْهِ رَسولِ اللَّهِ، وَالإنْفاقُ في سَبيلِ اللَّهِ».
[۱]
در اين حديث حضرت زهرا عليها السلام مىفرمايد: از دنياى شما سه چيز محبوب من هست:
اوّل: تلاوت قرآن
دوم: نگاه به چهره رسول خدا
دومين چيزى كه حضرت زهرا عليها السلام مىفرمايد از دنياى شما اختيار كردم و محبوب من است، نگاه كردن به صورت رسول اللَّه است، و اين به چند جهت است:
يكى به خاطر اينكه پدر است و نگاه محبّتآميز به چهره پدر عبادت است. و دوم به خاطر اينكه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله عالم است و نگاه به چهره عالم عبادت است و سوم به خاطر اينكه پيامبر است.
سوم: انفاق
سومين چيزى كه حضرت زهرا عليها السلام مىفرمايد از دنياى شما اختيار كردم: انفاق در راه خداست.
«انفاق» يك قانون عمومى در جهان طبيعت و در سازمان بدن هر موجود زنده است. به عنوان مثال در طبيعت، خورشيد، نورش را رايگان در اختيار ما و طبيعت مىگذارد، و يا وقتى كه يك دانه در زمين مىافشانيم، هفتاد دانه يا بيشتر از آن را در اختيار ما قرار مىدهد.
در سازمان بدن موجودات نيز به همين صورت است، به عنوان مثال قلب انسان تنها براى خود كار نمىكند، بلكه از آنچه دارد به تمام سلّولها انفاق مىكند، مغز و ريه و ساير دستگاههاى بدن انسان، همه از نتيجه كار خود انفاق مىكنند، چرا كه زندگى دسته جمعى بدون انفاق مفهومى ندارد.
انسانى كه به خدا پيوسته و به حكم جمله«مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ»همه روزيها و مواهب را عطاى خداوند بزرگى مىداند كه چند روزى اين امانت را نزد او گذاشته، نه تنها از انفاق و بخشش در راه او ناراحت نمىشود، بلكه خوشحال است، چرا كه مال خدا را به بندگان او بخشيده، امّا نتايج و بركات مادّى ومعنويش را براى خود خريده است؛ اين طرز فكر، روح انسان را از بخل و حسد پاك مىكند، و باعث مىشود كه هركس خود را مديون بداند و از مواهبى كه دارد در اختيار همه نيازمندان بگذارد و همچون آفتاب نورافشانى كند، بى آنكه انتظار پاداشى داشته باشد.
چند نكته در باره انفاق:
- انفاق، مايه فزونى است نه كاهش؛ قرآن مىفرمايد: ««وَمَا أَنفَقْتُمْ مِنْ شَىْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ»؛ هرچيزى را (در راه او) انفاق كنيد، عوض آن را مىدهد (و جاى آن را پر مىكند)؛ و او بهترين روزى دهندگان است».[۲]
از اين تعبير مىفهميم كه:
اوّلًا: «شىء» به معناى وسيع كلمه، انواع انفاقها را اعمّ از مادّى و معنوى، كوچك و بزرگ، به هر انسان نيازمند اعمّ از صغير و كبير، همه را شامل مىشود.
ثانياً: انفاق را از مفهوم فنا بيرون مىآورد، و رنگ بقا به آن مىدهد، چرا كه خداوند تضمين كرده، كه با مواهب مادّى و معنوى خود كه چندين برابر است، جاى آن را پر كند.
در روايتى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مىخوانيم كه مىفرمايد: «
يُنادي مُنادٍ كُلَّ لَيْلَةٍ: لِدُوا لِلْموتِ، وَيُنادي مُنادٍ: ابْنُوا للخَرابِ. ويُنادي منادٍ: اللَّهُمَّ هَبْ لِلْمُنْفِقِ خَلَفاً، وَيُنادي مُنادٍ اللّهُمَّ هَبْ لِلْمُمْسِكِ تَلَفاً. وَيُنادي مُنادٍ: لَيْتَ النّاسَ لَمْ يُخْلَقُوا. ويُنادى منادٍ: لَيْتَهُمْ إذ خُلِقوا فَكّروا فِيما لَهُ خُلِقوا
؛ هرشب منادى آسمانى ندا مىدهد بزاييد براى مردن. و منادى ديگرى ندا مىدهد بنا كنيد براى ويرانى. و منادى ديگرى ندا مىدهد خداوندا براى آنها كه انفاق مىكنند عوض قرار ده. و منادى ديگر ندا مىدهد خداوندا براى آنها كه امساك مىكنند عوضى قرار ده. و منادى ديگرى مىگويد: اى كاش مردم آفريده نمىشدند. و منادى ديگرى صدا مىزند اى كاش اكنون كه آفريده شدهاند، انديشه مىكردند كه براى چه آفريده شدهاند».[۳]
در حديث ديگرى از آن حضرت مىخوانيم: «
مَنْ أَيْقَنَ بِالْخُلْفِ سَخَتْ نَفْسُه بِالنَّفَقَةِ
؛ كسى كه يقين به عوض و جانشين داشته باشد در انفاق كردن سخاوتمند خواهد بود».[۴]
- انفاق بايد از مال حلال و مشروع باشد، چرا كه خداوند غير آن را قبول نمىكند و بركت نمىدهد.
در حديثى آمده است: شخصى به حضور امام صادق عليه السلام آمد و گفت: دو آيه در قرآن است كه من طبق دستور آن دو آيه عمل مىكنم ولى نتيجه نمىگيرم. امام عليه السلام فرمود: آن دو آيه كدام است؟ عرض كرد: نخست اين سخن خداوند كه مىفرمايد:
««ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ»؛ مرا بخوانيد تا (دعاى) شما را بپذيرم»[۵]و من خدا را مىخوانم امّا دعايم مستجاب نمىشود.
آيه ديگر اينكه خداوند مىفرمايد: ««وَمَا أَنفَقْتُمْ مِنْ شَىْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ»؛ و هرچيزى را (در راه خدا) انفاق كنيد، خدا عوض آن را مىدهد (و جاى آن را پر مىكند)؛ و او بهترين روزى دهندگان است»،[۶]امّا من در راه خدا انفاق مىكنم ولى چيزى كه جاى آن را پر كند، عايد من نمىشود.
امام صادق عليه السلام مىفرمايد: آيا فكر مىكنى خداوند از وعده خود تخلّف كرده؟
عرض كرد: نه. فرمود: پس علّت عدم استجابت دعا چيست؟ عرض كرد: نمىدانم.
امام عليه السلام فرمود: ولى من مىدانم كسى كه اطاعت خدا كند در آنچه امر به دعا كرده، و جهت دعا را رعايت كند، اجابت خواهد كرد، عرض كرد: جهت دعا چيست؟
فرمود: نخست حمد خدا مىكنى، و نعمت او را يادآور مىشوى، سپس شكر مىكنى، بعد درود بر پيامبر صلى الله عليه و آله مىفرستى، سپس گناهانت را به خاطر مىآورى و اقرار مىكنى و از آنها به خدا پناه مىبرى و توبه مىنمايى، اين است جهت دعا.
امّا در مورد آيه دوم، فكر مىكنى خداوند خلف وعده مىكند؟ عرض كرد: نه فرمود: پس چرا جاى انفاق پر نمىشود؟ عرض كرد: نمىدانم، امام عليه السلام فرمود: اگر كسى از شما مال حلالى بدست آورد و در راه حلال انفاق كند، هيچ درهمى را انفاق نمىكند مگر اينكه خداوند عوضش را به او خواهد داد.[۷]
- صدقه اوّل به دست خدا مىرسد بعد به دست سائل؛ در روايتى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مىخوانيم: «
إنّ الصّدقَةَ تَقَعُ في يَدِاللَّهِ قَبْلَ أنْ تَصِلَ إلى يَدِ السائِل
؛ صدقه پيش از آنكه در دست نيازمند قرار گيرد، به دست خدا مىرسد».[۸]
امام سجّاد عليه السلام مى
فرمايد: «
إنّ الصَّدَقةَ لا تَقَعُ في يَدِالْعَبْدِ حتّى
تَقَعَ في يَدِ الرَّبِ
؛ صدقه در دست بنده نمىافتد مگر اينكه قبلًا در دست خدا قرار گيرد».[۹]
حتّى در روايتى تصريح شده كه همه اعمال آدمى را فرشتگان تحويل مىگيرند، جز صدقه كه مستقيماً به دست خدا مىرسد.[۱۰]
اين مضمون از طريق اهل سنّت نيز از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در صحيح مسلم و بخارى آمده است: «هيچ كس از شما صدقهاى از درآمد حلال نمىپردازد- و البتّه خداوند جز حلال قبول نمىكند- مگر اينكه خداوند با دست راست خود آن را مىگيرد، حتّى اگر يك دانه خرما باشد، سپس در دست خدا نمو مىكند تا بزرگتر از كوه شود».[۱۱]
اين احاديث بيانگر اهميّت فوق العاده خدمات انسانى و كمك به نيازمندان است.
از بعضى احاديث استفاده مىشود كه پيشوايان معصوم گاهى پيش از آنكه صدقهاى را به شخص نيازمند بدهند، نخست دست خود را به علامت احترام و تعظيم مىبوسيدند، سپس آن را به نيازمندان مىدادند، و يا اينكه نخست آن را به نيازمند مىدادند بعد از او مىگرفتند و آن را مىبوسيدند و مىبوييدند و به او باز مىگردانيدند، چرا كه با دست خدا روبرو بودند.
- در مورد اثرهاى انفاق روايتهاى فراوانى از معصومين عليهم السلام وارد شده است.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آلهمىفرمايد: «
إنَّ الصَّدَقَةَ وَصِلَةَ الرَّحِمِ تَعْمُرانِ الدِّيارَ، وَتَزيدانِ في الأعمارِ
؛ انفاق در راه خدا و صله رحم خانهها را آباد، و عمرها را طولانى مىكند».[۱۲]
امام باقر عليه السلام فرموده است: «
البِرُّ وَ صَدَقَةُ السِّرِّ يَنْفِيانِ الفَقْرَ وَيَزيدانِ في العُمُرِ ويَدْفَعانِ عن سَبْعينَ مِيْتَةِ سُوءٍ
؛ نيكوكارى و انفاق پنهانى فقر را برطرف ساخته، عمر را افزون مىكند و از هفتاد گونه مرگ و مير بد جلوگيرى به عمل مىآورد».[۱۳]
انفاق مانع هلاكت اجتماع است، و هنگامى كه مسأله انفاق فراموش شود و ثروتها در يك قطب جمع شود، افرادى محروم و بينوا به وجود مىآيند، و ديرى نخواهد گذشت كه يك انفجار عظيم در اجتماع به وجود مىآيد كه نفوس و اموال سرمايه داران در آتش آن خواهد سوخت.
- انفاق نبايد همراه با منّت باشد. قرآن مىفرمايد: ««لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى»؛ بخششهاى خود را با منّت و آزار، باطل نسازيد».[۱۴]
از اين جمله استفاده مىشود كه پارهاى از اعمال ممكن است نتايج اعمال نيك را از بين ببرد و اين همان مسأله «احباط» است.
در اين آيه خداوند انفاق همراه با منّت و آزار را به قطعه سنگى كه بر آن قشر نازكى از خاك باشد تشبيه مىكند كه بذرهايى در آن افشانده شود و باران درشت به آن برسد و همه خاكها و بذرها را بشويد. اين گونه افراد هم از كارى كه انجام دادهاند چيزى به دست نمىآورند و بهرهاى نمىبرند و هم بذرهايى كه افشاندهاند را از دست مىدهند.
انفاق كنندگان واقعى كسانى هستند كه تنها به خاطر خشنودى خدا و پرورش فضايل انسانى و تثبيت اين صفات در درون جان خود، اقدام به انفاق مىكنند.
- انفاق از آنچه را كه دوست داريد، قرآن مىفرمايد: ««لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوامِمَّا تُحِبُّونَ»؛ هرگز به (حقيقت) نيكوكارى نمىرسيد مگر اينكه از آنچه دوست مىداريد (در راه خدا) انفاق كنيد».[۱۵]
در اينكه مقصود از كلمه «برّ» در اين آيه چيست؟ مفسّران نظرات مختلفى دارند.
بعضى آن را به معناى بهشت و بعضى به معناى پرهيزكارى و تقوا، و بعضى به معناى پاداش نيك گرفتهاند؛ ولى «برّ» معناى وسيعى دارد و به تمام نيكيها واعمال پاك گفته مىشود. بنابراين يكى از شرايط رسيدن به مقام نيكوكاران واقعى، انفاق كردن از اموالى است كه انسان علاقه زيادى به آنها دارد.
در ذيل اين آيه در تفاسير آمده است: يكى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله به نام ابوطلحه انصارى در مدينه نخلستان و باغى بسيار مصفّا و زيبا داشت، در آن چشمه آب صافى بود كه هر موقع پيامبر صلى الله عليه و آله به آن باغ مىرفت، از آن آب ميل مىكرد و وضو مىگرفت. علاوه برهمه اينها آن باغ درآمد خوبى براى ابوطلحه داشت. پس از نزول آيه فوق او به خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: مىدانى كه محبوبترين اموال من همين باغ است، و من مىخواهم آن باغ را در راه خدا انفاق كنم تا ذخيرهاى براى رستاخيز من باشد، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بَخٍ بَخٍ ذلِكَ مالٌ رابِحٌ لَك؛ آفرين برتو، اين ثروتى است كه براى تو سودمند خواهد بود» سپس فرمود: من صلاح مىدانم كه آن را به خويشاوندان نيازمند خود بدهى، ابوطلحه دستور پيامبر صلى الله عليه و آله را عمل كرد و آن را درميان بستگان خود تقسيم كرد.[۱۶]
- خداوند مجازات ثروتمندانى كه انفاق نمىكنند را بيان كرده و مىفرمايد:
««وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ* يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِى نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَكْنِزُونَ»؛ و كسانى كه طلا و نقره را گنجينه (و ذخيره و پنهان) مىسازند و در راه خدا انفاق نمىكنند، آنها را به عذاب دردناكى بشارت بده، در آن روز كه آن را در آتش جهنم، گرم و سوزان كرده صورتها و پهلوها و پشتهايشان را داغ مىكنند؛ (و به آنها مىگويند:) اين همان چيزى است كه براى خودتان اندوختيد (و گنجينه ساختيد!) پس بچشيد چيزى را كه براى خود مىاندوختيد!».[۱۷]
بعضى معتقدند اينكه خداوند در ميان تمام اعضاى بدن تنها «پيشانى» و «پشت» و «پهلو» را ذكر كرده، به خاطر آن است كه با اين سه عضو در مقابل محرومان عكس العمل نشان مىدادند: گاهى صورت را درهم مىكشيدند و زمانى به علامت بى اعتنايى از روبرو شدن با آنها خوددارى مىكردند و گاهى به آنان پشت مىنمودند.[۱۸]
جابربن عبداللَّه انصارى مىگويد: روزى نماز عصر را با پيغمبر صلى الله عليه و آله خوانديم.
اصحاب اطرافش نشسته بودند ناگاه پيرمردى خدمت رسول خدا رسيد كه لباس كهنهاى پوشيده بود و از شدّت پيرى و ناتوانى نمىتوانست بر جاى خودش قرار گيرد.
پيغمبر متوجّه او شد و از احوالش پرسيد؛ عرض كرد: يا رسول اللَّه صلى الله عليه و آله مردى گرسنه هستم سيرم كن، برهنهام لباسى به من عطا كن، تهى دستم چيزى به من بده، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من اكنون چيزى ندارم ولى تو را به جايى راهنمايى مىكنم شايد حاجتت برآورده شود، برو به منزل شخصى كه خدا و رسول را دوست دارد، خدا و رسول نيز او را دوست دارند؛ برو به خانه دخترم فاطمه عليها السلام شايد به تو چيزى عطا كند. سپس به بلال فرمود: پيرمرد ناتوان را به خانه فاطمه راهنمايى كن.
بلال به اتّفاق پيرمرد به خانه فاطمه رفتند. پيرمرد عرض كرد سلام بر شما اى خانواده نبوّت و مركز نزول فرشتگان. فاطمه عليها السلام جوابش را داد و فرمود كيستى؟
عرض كرد: فقيرى هستم كه به خدمت پدرت رسيدم، مرا به سوى شما فرستاد.
اى دختر پيغمبر من هم گرسنهام هم برهنهام و هم فقيرم لطفاً من را بىنياز كنيد.
حضرت فاطمه كه هيچ غذايى در خانه سراغ نداشت، پوست گوسفندى را كه فرش امام حسن و امام حسين عليه السلام بود به پيرمرد داد.
پيرمرد عرض كرد: اين پوست چگونه نياز من را برطرف مىكند؟ حضرت فاطمه عليها السلام گلوبندى را كه دختر عمويش به وى هديه كرده بود به او داد و فرمود: اين را بفروش و زندگى خودت را با آن تأمين كن.
پيرمرد برگشت و جريان را خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله عرض كرد. آن حضرت گريست و فرمود: گردن بند را بفروش تا خدا به بركت عطاى دخترم براى تو گشايشى فراهم سازد. عمّار ياسر از رسول خدا صلى الله عليه و آله اجازه گرفت كه آن گردن بند را خريدارى كند.
از پيرمرد پرسيد آن را چقدر مىفروشى؟ گفت: به بهاى آن كه شكمم را از نان و گوشت سير كنى، و يك برد يمانى بر تنم بپوشانى تا با آن نماز بخوانم، و يك دينار پول بدهى تا مرا نزد اهل و عيالم برساند. عمّار گفت: من اين گردن بند را به بيست دينار و دويست درهم و يك برد يمانى و يك حيوان سوارى و نان و گوشتى كه تو را سير كند مىخرم. پيرمرد گردن بند را به عمّار فروخت و پولش را تحويل گرفت و خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله برگشت. حضرت از او پرسيد: آيا نيازت برطرف شد؟
عرض كرد: آرى، به بركت عطاى فاطمه عليها السلام بى نياز شدم. حضرت فرمود: خدا در عوض، به فاطمه عطايى بكند كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده باشد. و بعد به اصحابش فرمود: خدا در اين دنيا چنين عطايى را به فاطمه كرده است، زيرا پدرى مثل من و شوهرى مثل على و فرزندانى چون حسن و حسين به او داده است. وقتى عزرائيل فاطمه را قبض روح مىكند و در قبر از او بپرسند پيغمبرت كيست؟ جواب مىدهد: پدرم. و اگر بپرسند: امامت كيست؟ جواب مىدهد: شوهرم على عليه السلام.
خدا گروهى از ملائكه را مأموريّت داده كه بعد از مردنش پيوسته بر او و پدر و شوهر و فرزندانش درود مىفرستند. آگاه باشيد كه هركس مرا بعد از وفات زيارت كند مثل آن است كه در زمان حيات به زيارتم آمده باشد و هركس به زيارت فاطمهام برود مثل آن است كه مرا زيارت كرده باشد.
عمّار گردنبند را گرفت و خوشبو نمود و در پارچه يمانى گذاشت و به غلامش گفت: اين را ببر خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله تقديم كن، خودت را نيز به آن حضرت بخشيدم. وقتى غلام پيش رسول خدا صلى الله عليه و آله رفت، حضرت مال را با غلام به فاطمه بخشيد.
فاطمه گردنبند را گرفت و غلام را آزاد نمود، هنگامى كه غلام ديد آزاد شده است، خنديد. علّت خندهاش را پرسيدند، جواب داد: از بركت اين گردن بند مرا شگفت آمد، زيرا گرسنهاى را سير كرد و برهنهاى را پوشش داد و تهى دستى را بىنياز كرد و بندهاى را آزاد نمود، در حالىكه باز به صاحبش رسيد.[۱۹]
[۱]( ۱) صحيفة الزهرا، قول ۱۹.
[۲]( ۱) سبأ، آيه ۳۹.
[۳]( ۲) تفسير مجمع البيان، ذيل آيه ۳۹ سوره سبأ.
[۴]( ۳) تفسير نورالثقلين، ج ۴، ص ۳۴۰.
[۵]( ۱) غافر، آيه ۶۰.
[۶]( ۲) سبأ، آيه ۳۹.
[۷]( ۱) تفسير برهان، ج ۳، ص ۳۵۴؛ اصول كافى، ج ۲، باب الثناء قبل الدعاء، ح ۸.
[۸]( ۲) تفسير مجمع البيان، ذيل آيه ۱۰۴ سوره توبه.
[۹]( ۳) تفسير عياشى، ذيل آيه ۱۰۴ سوره توبه.
[۱۰]( ۴) همان مدرك.
[۱۱]( ۵) تفسير المنار، ج ۱۱، ص ۳۳؛ بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۱۳۴.
[۱۲]( ۱) تفسير نورالثقلين، ج ۴، ص ۳۵۴.
[۱۳]( ۲) سفينة البحار، ج ۲، ص ۲۳، ماده« صدقه».
[۱۴]( ۳) بقره، آيه ۲۶۴.
[۱۵]( ۱) آل عمران، آيه ۹۲.
[۱۶]( ۲) تفسير مجمع البيان و صحيح مسلم و صحيح بخارى ذيل آيه مورد بحث.
[۱۷]( ۱) توبه، آيه ۳۴ و ۳۵.
[۱۸]( ۲) تفسير نمونه ذيل آيه ۳۴ و ۳۵ سوره توبه.
[۱۹]( ۱) بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۵۶.