قال على عليه السلام:
«الْعَفْوُ يُفْسِدُ مِنَ الَّلئيمِ بِقَدْرِ اصْلاحِهِ مِنَ الْكريمِ».[۱]
بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۴۱۹؛ كنزالفوائد، ج ۲، ص ۱۸۲؛ شرح نهج البلاغه ابن ابىالحديد، ج ۲۰، ص ۲۷۰.
حضرت على عليه السلام مىفرمايد: «عفو و گذشت افراد لئيم و پست را فاسد مىكند، به همان اندازه كه افراد با فضيلت را اصلاح مىنمايد».
شرح:
يكى از بزرگترين فضايل اخلاقى، عفو و گذشت و ترك انتقامجويى به هنگام قدرت است. ادامه حيات اجتماعى مبتنى بر عفو و گذشت است، زيرا اگر همه مردم در گرفتن حقوق خويش سخت گير باشند و از كوچكترين لغزشى چشم پوشى نكنند، زندگى بسيار تلخ خواهد شد و روح صفا و صميميّت به كلّى از ميان جامعه رخت بر خواهد بست.
بسيارى از مردم كنيهها را در سينههاى خود پنهان مىكنند و در انتظار روزى هستند كه بر دشمن خود پيروز شوند و چندين برابر انتقام بگيرند، و از همه بدتر اينكه گاه به اين صفت زشت افتخار هم مىكنند.
غارتها، هتك ناموسها، قتل عامها به طور معمول زاييده همين خوى زشت
حيوانى است. امّا سيره انبيا اين بوده است كه هنگام پيروزى حتّى الامكان گذشتهها را با آب عفو بشويند و دشمنان سرسخت را از اين طريق به دوستان صميمى مبدّل سازند. آيات و روايات فراوانى در بيان فضيلت عفو، و نكوهش از روح انتقامجويى وجود دارد، و سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام گواه بسيار زندهاى بر اين معناست كه نمونههايى از آيات و روايات و سيره معصومين عليهم السلام را بيان مىكنيم.
عفو در قرآن:
قرآن مىفرمايد: ««خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ»؛ (به هر حال) با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير، به نيكيها دعوت نما، و از جاهلان روى بگردان (و با آنها ستيزه مكن)».[۲]
اين سه دستور كه به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله داده شده، بيانگر اهميّت عفو و گذشت است. دستور اوّل توصيه به عفو مىكند. دستور دوم اشاره به اين دارد كه بيش از آنچه مردم قدرت دارند از آنها نخواهد. و در دستور سوم توصيه به بىاعتنايى نسبت به مزاحمتهاى جاهلان است كه آن نيز آميخته با نوعى عفو و گذشت مىباشد.
در حديثى آمده است كه وقتى آيه فوق نازل شد، پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله به جبرئيل فرمود: منظور از اين آيه چيست؟ و چه كارى بايد انجام دهد؟ جبرئيل عرض كرد:
نمىدانم بايد از درگاه خداوند سؤال كنم. بار ديگر برگشت و عرض كرد: «
انَّ اللَّهَ سَيَاْمُرُكَ انْ تَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَكَ وَ تُعْطِيَ مَنْ حَرَمَكَ وَ تَصِلَ مَنْ قَطَعَكَ
؛ خداوند به تو دستور مىدهد كسى را كه به تو ستم كرده عفو كنى و كسى كه تو را محروم كرده مشمول عطاى خود سازى و كسى كه از تو بريده با او پيوند محبّت برقرار كنى».[۳]
« «وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»؛ آنها بايد عفو كنند و چشم بپوشند، آيا دوست نداريد خداوند شما را ببخشد؟ و خداوند آمرزنده و مهربان است».[۴]
اين آيه ناظر به جريان افك است يعنى تهمتى كه بعضى از منافقان به يكى از همسران رسول خدا صلى الله عليه و آله زده بودند و از اين طريق مىخواستند حيثيّت پيامبر و اسلام را زير سؤال ببرند و نشان مىدهد كه عفو و گذشت درباره همه مطلوب است، حتّى گناه كاران و آلودگان؛ زيرا اين آيه زمانى نازل شد كه گروهى از اصحاب بعد از داستان افك قسم ياد كردند به هيچ يك از كسانى كه در اين ماجرا درگير بودند كمك مالى نكنند. اين آيه نازل شد و آنها را از شدّت عمل و خشونت باز داشت و دستور عفو و گذشت داد.[۵]
به اين نكته نيز بايد توجّه داشت كه عفو به معناى گذشت است امّا «صَفْح» علاوه بر گذشت، به روى خود نياوردن و ترك ملامت است كه مرحلهاى بالاتر از گذشت مىباشد.
عفو در روايات:
-
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در حديثى مىفرمايد:
«اذا كانَ يومُ القِيامَةِ نادى مُنادٍ: مَنْ كانَ اجْرُهُ عَلىَ اللَّهِ، فَلْيَدْخُلِ الْجَّنَةَ، فَيُقالُ: مَنْ ذَالذّى اجْرُهُ عَلَى اللَّهِ؟ فَيُقالُ: الْعافونَ عَنِ النّاسِ فَيَدْخُلونَ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حسابٍ
؛ هنگامى كه روز قيامت مىشود ندا دهندهاى صدا مىزند هركس اجر او بر خداست وارد بهشت شود، گفته مىشود چه كسى اجرش بر خداست؟ در پاسخ مىگويند: كسانى كه مردم را عفو كردند، و آنها بدون حساب داخل بهشت مىشوند».[۶]
- امام على عليه السلام مىفرمايد: «الْعَفْوُ تاجُ الْمَكارِمِ؛ عفو و گذشت تاج فضايل اخلاقى است».[۷]
مىدانيم تاج هم نشانه عظمت و قدرت است و هم زينت، كه بر بالاترين عضو بدن يعنى سر گذاشته مىشود، اين تعبير نشان مىدهد كه عفو و گذشت در ميان همه فضايل اخلاقى موقعيّت خاصّى دارد.
- باز هم امام على عليه السلام مىفرمايد: «شَرُّ النّاسِ مَنْ لايَعْفُو عَنِ الزَّلَّةِ وَلا يَسْتُرُ الْعَوْرَةَ؛ بدترين مردم كسى است كه از لغزشها نمىگذرد و عفو نمىكند، و عيوب مردم را نمىپوشاند».[۸]
- عفو مايه عزّت است. رسول اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايد:«عَليكُمْ بِالْعَفْوِ فَانَّ الْعَفْوَ لايَزيدُ الْعَبْدَ الّا عِزّاً فَتَعا فَوْا يُعِزُّكُمُ اللَّهُ؛عفو و بخشش را شيوه خود قرار دهيد، زيرا گذشت جز به عزت انسان نمىافزايد، پس نسبت به يكديگر گذشت داشته باشيد تا خدا شما را عزيز كند».[۹]
- امام صادق عليه السلام مىفرمايد: «مُرُوَّتُنا أهْلَ البيتِ الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَنا و اعْطاءُ مَنْ حَرَمَنا؛ روش مردمى ما خاندان عبارت است از: عفو و گذشت نسبت به كسانى كه بر ما ستم كردهاند و بخشش به كسانى كه از ما دريغ داشتهاند».[۱۰]
انواع عفو:
فضيلت عفو و گذشت به عنوان يك اصل از نظر شرع، عقل، كتاب و سنّت جاى ترديد نيست؛ امّا اين بدين معنا نيست كه استثنايى نداشته باشد، بلكه مواردى پيش
مىآيد كه عفو و گذشت سبب جرأت جانيان و جسارت خاطيان مىشود كه در اين صورت بايد از عفو و گذشت صرف نظر كرد و به مجازات عادلانه پرداخت. حديثى كه در اوّل بحث يادآور شديم به اين استثنا اشاره دارد كه عفو و گذشت، افراد لئيم و پست را فاسد مىكند به همان اندازه كه افراد با فضيلت را اصلاح مىكند. اين حديث دو معنا دارد:
اوّل: آدم كريم وقتى عفو مىكند، عفوش سبب اصلاح است، چون جلب محبّت مىكند و اصلًا به ياد نمىآورد و فراموش مىكند، امّا لئيم عفوش آميخته با منّت و آزار است و در مناسبتهاى مختلف به يادش مىآورد و آزارش مىدهد؛ به عنوان مثال اگر به فقير چيزى نمىدهى لااقل با او نيكو سخن بگو و عذر خواهى كن و بگو اى كاش مىتوانستم به تو كمك كنم، اين كار بهتر از صدقهاى است كه اذيت و آزار را به دنبال داشته باشد و بگويد: اين پول را بگير و ديگر اينجا نيا و مزاحم من نشو، زيرا اين كار باعث مىشود كه تمام آثار كمك كردن از بين برود.
دوم: انسان كريم را وقتى عفو مىكنى، باعث اصلاحش مىشود، در رفتارش تجديد نظر مىكند، امّا آدمهاى لئيم را اگر عفو كنى جسورتر مىشود.
نكته ديگر اينكه عفو در مسائل شخصى پسنديده است، امّا در مسائل عمومى و حقوق الهى نكوهيده و مذموم است. چرا كه سنّت و روش رسول خدا صلى الله عليه و آله اين بود كه متجاوز به حقوق الهى را مجازات مىكرد، و حدّ خدا را جارى مىساخت و شفاعت هيچ شفاعت كنندهاى را نمىپذيرفت. به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مىكنيم:
الف) امام باقر عليه السلام مىفرمايد: «
كانَ لِأُمِّ سَلَمَةٍ زوج النبيّ صلى الله عليه و آله أمَةٌ فَسَرَقَتْ مِنْ قَوْمٍ، فَأتِيَ بِها النّبِيّ صلى الله عليه و آله، فَكَلَّمَتْهُ أمُّ سَلَمَةٍ فيها، فقال النّبيّ صلى الله عليه و آله: يا أمّ سَلَمَة هذا حَدٌ من حُدودِ اللَّهِ لايَضِيعُ فَقَطَعَها رسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله
؛ امّ سلمه همسر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كنيزى داشت كه سرقت كرده بود. كسانى كه مال آنها غارت شده بود حضور پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمدند تا آن كنيز را مجازات كند. أمّ سلمه درباره كنيز خود نزد پيامبر شفاعت كرد، آن
حضرت فرمود: اين حدّى است از حدود الهى كه نبايد ناديده گرفت. سپس دست كنيز را قطع كرد».[۱۱]
ب) زنى از خاندان اشراف به نام فاطمه مرتكب سرقت شد، هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله دستور داد حدّ الهى را درباره او جارى كنند، قبيله بنى مخزوم از اين جريان به شدّت ناراحت شدند و كوشيدند تا به هر وسيله ممكن مانع اجراى حد شوند، به اين جهت از اسامة بن زيد كه مورد توجّه رسول خدا بود تقاضا كردند كه با آن حضرت در اين باره صحبت كند و از ايشان تقاضاى عفو نمايد. هنگامى كه اسامه با رسول خدا صلى الله عليه و آله در اين باره گفتگو كرد، حضرت سخت ناراحت شد و فرمود: آيا درباره حدّىازحدود خداشفاعت مىكنى؟ سپس از جا حركت كرد وضمن خطبهاى فرمود: اى مردم علّت اينكه ملّتهاى قبل از شما هلاك شدند، اين بود كه اگر فرد بلند پايهاى از آنان دزدى مىكرد، او را مجازات نمىكردند، امّا اگر از مردم ضعيف و گمنام كسى دزدى مىكرد، حكم خدا را اجرا مىكردند. سپس فرمود: به خدا سوگند، اگر دخترم فاطمه دست به چنين كارى بزند، حكم خدا را درباره او نيز اجرا مىكنم چرا كه در برابر قانون خدا فاطمه مخزومى با فاطمه محمّدى يكسان است.[۱۲]
سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام در زمينه عفو
هنگامى كه ابوسفيان و عبدالله بن اميّه اظهار پشيمانى كردند، امام على عليه السلام به آنها فرمودند: برويد در مقابل پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و همان جملهاى كه برادران يوسف در مقابل عذرخواهى از حضرت يوسف اظهار داشتند بر زبان جارى كنيد، پيامبر شما را خواهد بخشيد. آنها خدمت رسول خدا آمده و گفتند: « «تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَإِنْ كُنَّالَخَاطِئِينَ»؛ بهخداسوگند، خداوند تو را بر ما برترى بخشيده؛ و ماخطاكاربوديم».[۱۳]
سپس از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تقاضاى عفو كردند. حضرت اين آيه را تلاوت فرمود و از خطاى آنها درگذشت: « «لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمْ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ»؛ امروز ملامت و توبيخى بر شما نيست، خداوند شما را مىبخشد؛ و او مهربانترين مهربانان است».[۱۴]
همچنين هنگامى كه سپاهيان آن حضرت مكّه را فتح كردند و خواستند وارد شهر شوند، يكى از آنان به نام سعدبن عبّاده- كه فرمانده سپاه بود- شعار مىداد:
«الْيَوْمَ يومُ الْمَلْحَمَه اليَومُ تُسْتَحَلُّ الْحُرَمَه
؛ امروز روز جنگ و نبرد است، امروز زنها اسير مىشوند».
وقتى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از اين شعار با خبر شد، سخت بر آشفت و به على عليه السلام دستور داد پرچم را از دست سعد بگيرد و او را از مقام فرماندهى عزل كرد، آنگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «
بَلِ الْيَوْمَ يومُ الْمَرْحَمَةِ
؛ امروز روز رحمت و بخشش است».[۱۵]
در حديثى كه در كتب شيعه و سنّى در ذيل آيه ۱۳۴ سوره آل عمران نقل شده مىخوانيم كه يكى از كنيزان امام على بن الحسين عليهما السلام به هنگامى كه آب روى دست امام مىريخت، ظرف آب از دستش افتاد و بدن امام را مجروح ساخت، امام عليه السلام از روى خشم سربلند كرد، كنيز بلافاصله گفت: خداوند در قرآن مىفرمايد:
«وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ». امام فرمود: خشم خود فرو بردم، عرض كرد:
«وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ»
. فرمود: تو را بخشيدم خدا تو را ببخشد، گفت:
«وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ».
امام فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم.[۱۶]
[۱]( ۱) بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۴۱۹؛ كنزالفوائد، ج ۲، ص ۱۸۲؛ شرح نهج البلاغه ابن ابىالحديد، ج ۲۰، ص ۲۷۰.
[۲]( ۱) اعراف، آيه ۱۹۹.
[۳]( ۲) تفسير مجمع البيان، ج ۲، ص ۵۱۲.
[۴]( ۱) نور، آيه ۲۲.
[۵]( ۲) براى آگاهى بيشتر از داستان افك به تفسير نمونه، ج ۱۴، ص ۳۹۴، ذيل آيه ۱۱ سوره نور مراجعه نماييد.
[۶]( ۳) تفسير مجمع البيان، ج ۱۰، ص ۳۷۹.
[۷]( ۱) شرح غررالحكم، ج ۱، ص ۱۴۰، ح ۵۲۰.
[۸]( ۲) شرح غررالحكم، ج ۴، ص ۱۷۵، ح ۵۷۳۵.
[۹]( ۳) الحقائق فى محاسن الاخلاق، ص ۷۵؛ و اصول كافى، ج ۲، ص ۱۰۸، ح ۵.
[۱۰]( ۴) وسائل الشيعه، ج ۸، ص ۵۲۳؛ تحف العقول، حكمت ۲۶؛ بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۴۰۱.
[۱۱]( ۱) وسائل الشيعه، ج ۱۸، ص ۳۳۲.
[۱۲]( ۲) صحيح مسلم، ج ۵، ص ۱۱۴.
[۱۳]( ۳) يوسف، آيه ۹۱.
[۱۴]( ۱) يوسف، آيه ۹۲.
[۱۵]( ۲) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ۱۷، ص ۲۷۲.
[۱۶]( ۳) تفسير درّالمنثور و نورالثقلين ذيل آيه ۱۳۴ سوره آل عمران؛ براى مطالعه بيشتر در زمينه عفو به كتاب اخلاق در قرآن، ج ۳، تأليف آية اللَّه العظمى مكارم شيرازى مراجعه شود.