🔅 حضرت امام ابو جعفر، محمد بن على جواد عليه السّلام نهمين امام از خاندان رسالت است كه حضرت ختمى مرتبت، به فرمان خداوند امر امامت را به آنان سپرد تا پس از وى مسئوليت و راهبرى امت و جامعه را برعهده گيرند؛ همانهايى كه قرآن، عصمتشان را بيان و روايات متواتر بر امامتشان تصريح كرده است.
امام جواد عليه السّلامهمانند پدران گرامىاش آينه تمامنماى والايىها و بزرگوارىهايى بود كه دارنده آنها را شايسته امامت و رهبرى انقلابى- الهى مىكرد. حضرتش در هفت سالگى، امامت عامه را برعهده گرفت. اگرچه در آن روزگار رهبرى و امامت خردسالى امرى نامأنوس بود و شايد بودند كسانى كه كينهتوزانه بر آن خرده مىگرفتند، اما حكمت الهى پيش از او نيز چنين اقتضا كرده بود و حضرت عيسى بن مريم عليه السّلام نوزاد در حالى كه در گهواره بود به مقام نبوت دست يافت.
🔅 تاريخ در لابهلاى امامت زودهنگام امام جواد عليه السّلام اين باور و اعتقاد شيعه دوازده امامى را تأييد كرد كه «امامت منصبى الهى است و خداوند آن را به شايستگان و كماليافتگان همه روزگاران مىبخشد»، چرا كه آن بزرگوار، در عين خردسالى با عالمان بزرگ عصر خود مباحثه نمود و با دانش خدا داده و برهان رسايش بر آنان پيروز شد، آنچنان كه عالمان و حاكمان عصر او در برابر آن سر تسليم فرود آورده، بدان اعتراف كردند.
🔅 فقيهان، راويان و عالمان بزرگ گرد وجود مبارك امام هفت ساله حلقه زدند و از چشمه جوشان دانش سرشار او سيراب شدند و بىشمار مسائل اعتقادى، فلسفى، كلامى، فقهى، تفسيرى و ديگر دانشهاى روز بشرى را از حضرتش روايت كردند.
🔅امام جواد عليه السّلامهمانند پدر ارجمندش عهدهدار سرپرستى شيعيان شد و آنان را در زمينه دانش، معنويت و سياست چنان پرورش داد تا بتوانند در مسيرى گام نهند كه امامان معصوم براى آنان ترسيم كرده بودند، زيرا اين جماعت روزگارى در پيش داشتند كه با دورههاى قبلى متفاوت بود و آنان نمىتوانستند همچون پيشينيان خود با امامى تماس و ارتباط داشته باشند. پس مىبايست در اداره خويش از توانمندى فكرى، سياسى، اجتماعى و اقتصادى شايان و در حد كفايت برخوردار باشند.
🔅 بدين ترتيبامام جواد عليه السّلامتوانستند در مدت كوتاه زندگانى بابركت و الهامبخش خود اهداف بزرگى را در عرصههاى ياد شده، محقق كنند.
شهادت آن حضرت در ۲۵ سالگى، خود بهترين گواه بر اوج موفقيت امام عليه السّلام در حركت و برنامهريزى الهىاش مىباشد، تا آنجا كه حضور او در جامعه اسلامى، حاكمان سركش را چنان دچار آشفتگى و پريشانحالى كرده بود كه راه رهايى را در كشتن او و جلوگيرى از تلاش و فعاليتهاى سازندهاش ديدند. از همينرو برگهاى آلوده به جنايت بر سابقه ننگين خود و تبار خود افزودند.