به اين ديدگاه، پاسخ داده شده که جواز تقليد از باب تعبّد ـ و سيره عقلا ـ است، نه حصول ظن، و لازمه کلام محقّق قمي، آن است که اگر مقلّد، ظن پيدا نکرد بايد تقليد جايز نباشد و اين، تفصيلي است که احدي به آن قائل نشده است. ۱
ادلّه تفصيل بين تقليد ابتدايي و استمراري
همان گونه که پيش از اين بيان شد، عدّهاي از متأخّران معتقدند كه هرچند تقليد ابتدايي از ميّت جايز نيست، با اين حال، بقاي بر تقليد، مانعي ندارد، و بعضي از ادلّهاي که دلالت بر جواز تقليد ميکنند، در جواز بقاي تقليد ميّت هم دلالت دارند. يکي از آن ادلّه، آيه نفر است: (فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کلِّ فِرْقَة مِّنْهُمْ طَائفَةٌ لِّيتَفَقَّهُواْ فِي الدين وَ لِينذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيهِمْ لَعَلَّهُمْ يحْذَرُونَ).۲ اطلاق آيه، اقتضا ميکند كه وقتي منذر زنده و فقيه انذار کرد، طبق انذار او عمل شود، خواه در وقت عمل، منذر حيات داشته و يا نداشته باشد.
يکي ديگر از آن ادلّه، اخباري بود که ائمّه معصوم عليهم السلام در آنها فرموده بودند كه از محمّد بن مسلم، زکريا بن آدم و يونس بن عبد الرحمان، پرسشهاي دين خود را اخذ کنيد. اين روايات هم اطلاق دارند، خواه بعد از اخذ دستورهاي دين و در وقت عمل، اين اشخاص حيات داشته و يا نداشته باشند. البته بايد اخذ از آنان در حال حيات فقيه بوده باشد و مفروض ما هم همين است. ۳
يكي ديگر از آن ادلّه، سيره عقلا بود که جاهل در مسائلي که جاهل است، به عالم مراجعه ميکند، و فرقي بين اين كه آن عالم، در قيد حيات باقي باشد يا نباشد، وجود ندارد. ۴مانند شخصي که به پزشک مراجعه ميکند و نسخهاي براي او مينويسد حال پيش از آن که آن مريض به نسخه پزشك عمل کند، دکتر از دنيا ميرود. در اين فرض، عقلا عمل کردن به اين نسخه را ترک نميکنند. اين سيره، در