به گفته محمّد تقي رازي نجفي اصفهاني، استرآبادي از آنچه محلّ بحث در اصل برائت است، غفلت کرده و خيال نموده كه با اصل برائت ميخواهيم نفي حکم واقعي بکنيم که بين مسائل عام البلوي و مبتلا به و غير آن تفصيل قائل شده است. در حالي که بحث در اصل برائت، نسبت به حکم ظاهري است، نه واقعي، و مقصود از آن شناخت، سقوط تکليف نسبت به وظيفه ماست بدون اين که ملاحظه نفي حکم واقعي شود. ۱
از کلام شيخ حرّ عاملي هم استفاده ميشود که وي جريان برائت را در شبهات موضوعيه و متعلّقات احکام، و شبهات وجوبيه حکميه جايز ميداند و احتياط را واجب نميداند؛ ولي در شبهات تحريميه حکميه، به وجوب احتياط نظر دارد و برائت را جايز نميداند و اگر، هم در شبهات تحريميه و هم موضوعيه، احتياط و توقّف واجب باشد، تکليف ما لا يطاق لازم ميآيد و مكلّف نميتواند از همه شبهات اجتناب کند؛ چون در بسياري از اشيا، احتمال وجوب و حرمت ميرود. ۲
از طرف ديگر، آن اخباري که مجتهدان بر برائت استدلال کردهاند، به نظر ما مخصوص شبهات موضوعيه است و اگر بخواهد در شبهات حکميه تحريميه هم جاري شود، ديگر از جهت اختلاط حلال و حرام وجوهي براي حلال بيّن و حرام بيّن که ـ در اخبار توقّف است ـ باقي نميماند. ۳
در ادامه اضافه ميکند كه احتمال دارد روايت «کل شيء مطلق حتّي يرد فيه نهي» مخصوص اشياي مهمهاي باشد که مبتلا به همگان است و ميدانيم که اگر حکمي مخالف اصل برائت در اين مسائل همگاني و مبتلا به وجود داشت، مطمئناً نقل ميشد، چنانچه از قول امير مؤمنان علي عليه السلام نقل شده كه ميفرمايد:
و اعلم يا بني انه لو کان الهاً آخر لأتتک رسله و لرأيت آثار مملکته.۴
1.هداية المسترشدين، ج ۳، ص ۵۵۲.
2.وسائل الشيعة، ج ۱۸، ص ۱۱۹ (صفات القاضي، باب ۱۲)، ذيل حديث ۲۸.
3.همان، ص ۱۲۸ (صفات القاضي، باب ۱۲)، ذيل حديث ۶۰.
4.همان، ص ۱۲۹، ذيل حديث ۶۰.