از ديگر سو، هرچند نميتوان انکار کرد که تا سده پنجم، گرايش اصحاب حديث، غالب بوده است؛ ولي از تفاوت اخباريان کهن با اخباريان متأخّر نيز نبايد غافل بود. مهمترين وجه تفاوت آنها، مربوط به اقتضائات مراحل تکامل فقه است. اين که فقهاي اماميه تا پايان غيبت صغرا، کمتر به سراغ روشهاي عقلي رفتهاند و به کاوشهاي اجتهادي پرداختهاند، از آن روست که نيازي به اجتهاد نداشتهاند. آنان به طور حضوري و يا با واسطه اصحاب، وظايف خود را از امامان ميپرسيدند و به آن عمل ميکردند. پس از آن نيز سالها طول کشيد تا نيازهاي جديد پديد آمد و سؤالاتي مطرح شد که پاسخش در آثار منقول از ائمه، به تصريح نيامده بود.
به همين جهت، ناتواني شيوه اصحاب حديث آشکار شد و نگاهها به شيوه اجتهاد و استفاده از عقل چرخيد. در چنين بستر مناسبي بود که مفيد و شاگردانش توانستند مکتب حديثگرايان کهن را تقريباً از ميان ببرند؛ چنان که تا نيمه دوم قرن ششم، جز اندکي از هواداران، کسي از اخباريان باقي نمانده بود. ۱پس اين سخن شيخ حرّ عاملي را نيز نميتوان پذيرفت که ميگويد: «شيعيان تا اواخر قرن هفتم به اخبار عمل ميکردند». ۲
پس براي ردّ مباني و رويکردهاي اخباري، نميتوان ارتباط آن را با مکتب اصحاب حديث در سدههاي نخست، انکار کرد؛ چراکه در مجموع، اين که اخباريان شيوه خود را تداوم شيوه متقدّمان ميدانند، ادعاي درستي است. آنان همان شيوه کهن را بازخواني کردند؛ ولي مگر هر آنچه کهن باشد، درست است؟ و اگر درست باشد، از کجا معلوم مناسب هر زماني است؟ آيا اخباريگري افراطي، آزمودنِ آزمودهها نيست؟ با توجه به توضيحاتي که در فرآيند پيدايش علم اصول و انزواي اصحاب حديث گذشت، ميتوان در يافت که گرايش افراطي به حديث، از آن رو به کنج فراموشي خزيد که در بوته نقدي به وسعت همه افکار عالمان امامي، ناتوانياش به اثبات رسيد و معلوم شد که براي درد امروز، درماني ندارد. به گفته محدّث