احادیث داستانی ابراهیم بت شکن

این حکایت نشان می دهد که نه تنها حضرت ابراهیم(ع) انسانی دانا بوده بلکه مادر او نیز شخصی دانا بوده است. همچنین در این حدیث می بینیم که چگونه حضرت ابراهیم توریه کرده تا دروغ نگوید.

تفسیر القمّی:

فَلَمّا نَهاهُم إبراهیمُ(ع) وَاحتَجَّ عَلَیهِم فی عِبادَتِهِمُ الأَصنامَ فَلَم ینتَهوا فَحَضَرَ عیدٌ لَهُم، فَخَرَجَ نُمرودُ وجَمیعُ أهلِ مَملَکتِهِ إلی عیدٍ لَهُم وکرِهَ أن یخرُجَ إبراهیمُ مَعَهُ فَوَکلَهُ بِبَیتِ الأَصنامِ فَلَمّا ذَهَبوا عَمَدَ إبراهیمُ إلی طَعامٍ فَأَدخَلَهُ بَیتَ أصنامِهِم فَکانَ یدنو مِن صَنَمٍ صَنَمٍ، ویقولُ لَهُ: کل وتَکلَّم فَإِذا لَم یجِبهُ أخَذَ القَدومَ فَکسَرَ یدَهُ ورِجلَهُ حَتّی فَعَلَ ذلِک بِجَمیعِ الأَصنامِ، ثُمَّ عَلَّقَ القَدومَ فی عُنُقِ الکبیرِ مِنهُمُ الَّذی کان فِی الصَّدرِ فَلَمّا رَجَعَ المَلِک ومَن مَعَهُ مِنَ العیدِ نَظَروا إلَی الأَصنامِ مُکسَّرَةً، فَقالوا:«مَن فَعَلَ هَـذَا بِـئالِهَتِنَآ إِنَّهُ لَمِنَ الظَّــلِمِینَ * قَالُواْ سَمِعْنَا فَتًی یذْکرُهُمْ یقَالُ لَهُ إِبْرَ هِیمُ»وهُوَ ابنُ آزَرَ فَجاؤوا بِهِ إلی نُمرودَ.

فَقالَ نُمرودُ لآِزَرَ: خُنتَنی وکتَمتَ هذَا الوَلَدَ عَنّی.

فَقالَ: أیهَا المَلِک هذا عَمَلُ اُمِّهِ وذَکرَت أنّی أتَقَوَّمُ بِحُجَّتِهِ، فَدَعا نُمرودُ اُمَّ إبراهیمَ، فَقالَ: ما حَمَلَک عَلی أن کتَمتِنی أمرَ هذَا الغُلامِ حَتّی فَعَلَ بِآلِهَتِنا ما فَعَلَ.

فَقالَت: أیهَا المَلِک نَظَرا مِنّی لِرَعِیتِک.

قالَ: وکیفَ ذلِک.

قالَت: رَأَیتُک تَقتُلُ أولادَ رَعِیتِک، فَکانَ یذهَبُ النَّسلُ! فَقُلتُ: إن کانَ هذَا، الَّذی تَطلُبُهُ دَفَعتُهُ إلَیک لِتَقتُلَهُ وتَکفَّ عَن قَتلِ أولادِ النّاسِ وإن لَم یکن ذلِک بَقِی لَنا وَلَدُنا وقَد ظَفِرتَ بِهِ فَشَأنَک فَکفَّ عَن أولادِ النّاسِ فَصَوَّبَ رَأیها، ثُمَّ قالَ لإِِبراهیمَ(ع): مَن فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا یا إبراهیمُ؟

قالَ إبراهیمُ: «فَعَلَهُ کبِیرُهُمْ هَـذَا فَسْـئلُوهُمْ إِن کانُواْ ینطِقُونَ».

فَقالَ الصّادِقُ(ع): وَاللّهِ ما فَعَلَهُ کبیرُهُم، وما کذَبَ إبراهیمُ فَقیلَ وکیفَ ذلِک؟

قالَ: إنَّما قالَ فَعَلَهُ کبیرُهُم هذا إن نَطَقَ، وإن لَم ینطِق فَلَم یفعَل کبیرُهُم هذا شَیئا. [۱]

تفسیر القمی:

چون ابراهیم(ع) آنان را [از بت پرستی] منع کرد و درباره پرستش بُتان با آنان احتجاج کرد و آنان دست بر نداشتند، روز عیدی پیش آمد و نمرود و تمام مردم سرزمینش برای عید، بیرون رفتند. و پدر ابراهیم، خوش نمی داشت که وی همراه نمرود، بیرون رود. از این رو، او را مراقب بُت خانه گذاشت. چون بیرون رفتند، ابراهیم(ع) غذایی فراهم کرد و به بُت خانه آورد و به هر بُتی نزدیک می شد، می گفت: «بخور و سخن بگو». چون پاسخ نمی شنید، تیشه را بر می داشت و دست و پای آن بُت را می شکست. این کار را با همه بت ها انجام داد. آن گاه، تیشه را بر گردن بُت بزرگ که در بالای بُت خانه قرار داشت، آویزان کرد. وقتی پادشاه و همراهان او، از مراسم عید بازگشتند، بُت ها را شکسته دیدند و گفتند: «چه کسی این کار را در حقّ خدایان ما انجام داده است؟ بی شک، از ستمکاران است. گفتند: شنیدیم جوانی که به او «ابراهیم» گفته می شد، از آنان سخن می گفت»، و او پسر آزر است. آزر را نزد نمرود آوردند. نمرود به آزر گفت: به من خیانت کردی و این کودک را از من کتمان نمودی؟

گفت: ای پادشاه! این، کارِ مادر ابراهیم است و گفته است که خود، از عهده استدلال برمی آید.

نمرود، مادر ابراهیم را خواست و گفت: چه چیزی تو را وا داشت که ولادت این جوان را از من کتمان کنی تا با خدایان ما چنین کند؟

گفت: ای پادشاه! به خاطر مصلحت رعیت تو چنین کردم.

نمرود گفت: چگونه؟

گفت: دیدم تو فرزندان رعیت را به قتل می رسانی و در نتیجه، نسل، منقرض می شود. [با خود] گفتم اگر این کودک، همان است که تو به دنبالش هستی، او را به تو می دهم تا او را به قتل برسانی و از کشتن فرزندان مردم، دست برداری و اگر آن کودک [مورد نظر تو] نبود، فرزند ما برای ما باقی می ماند و اینک، بر او دست یافتی و هرچه می خواهی، انجام بده و از کودکان مردم، دست بردار.

نمرود، استدلال او را پسندید و سپس به ابراهیم(ع) گفت: چه کسی این کار را با خدایان ما انجام داده است، ای ابراهیم؟

ابراهیم(ع) گفت: «بزرگ ترِ آنان، چنین کرده است. از آنان بپرسید، اگر سخن می گویند».

امام صادق(ع) فرمود: «به خدا سوگند، بزرگ ترِ بت ها چنان نکرد و ابراهیم(ع) هم دروغ نگفت».

گفته شد: چگونه.

فرمود: «ابراهیم گفت: بزرگِ بتان چنین کرده است، اگر سخن گوید و اگر سخن نگوید، پس، بزرگ آنان کاری نکرده است».


[۱]. تفسیر القمّی ج ۲ ص ۷۱، حکمت نامه جوان ص ۲۹۲.