احادیث داستانی ماجرای در آتش افکندن ابراهیم(ع)

مشروح ماجرای در آتش افکندن حضرت ابراهیم و سرد و سلامت شدن آتش برای او در این حدیث آمده است.

تفسیر القمّی:

اِستَشارَ نُمرودُ قَومَهُ فی إبراهیمَ«قَالُواْ حَرِّقُوهُ وَ انصُرُواْ ءَالِهَتَکمْ إِن کنتُمْ فَـعِلِینَ»[۱]، فَقالَ الصّادِقُ(ع): کانَ فِرعونُ إبراهیمَ لِغَیرِ رُشدٍ وأصحابُهُ لِغَیرِ رُشدٍ... فَإِنَّهُم قالوا لِنُمرودَ: حَرِّقوهُ وَانصُروا آلِهَتَکم إن کنتُم فاعِلینَ وَکانَ موسی وأصحابُهُ رَشَدَةً، فَإِنَّهُ لَمَّا استَشارَ أصحابَهُ فی موسی، قالوا:«أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَأَرْسِلْ فِی الْمَدَآئِنِ حَـشِرِینَ * یأْتُوک بِکلِّ سَـحِرٍ عَلِیمٍ»[۲]، فَحَبَسَ إبراهیمَ وجَمَعَ لَهُ الحَطَبَ حَتّی إذا کانَ الیومُ الَّذی ألقی فیهِ نُمرودُ إبراهیمَ فِی النّارِ، بَرَزَ نُمرودُ وجُنودُهُ وقَد کانَ بُنِی لِنُمرودَ بِناءٌ لِینظُرَ مِنهُ إلی إبراهیمَ کیفَ تَأخُذُهُ النّارُ، فَجاءَ إبلیسُ وَاتَّخَذَ لَهُمُ المَنجَنیقَ؛ لأَِنَّهُ لَم یقدِر واحِدٌ أن یقرُبَ مِن تِلک النّارِ عَن غَلوَةِ سَهمٍ وکانَ الطّائِرُ مِن مَسیرَةِ فَرسَخٍ یرجِعُ عَنها إن یتَقارَب مِنَ النّارِ، وکانَ الطّائِرُ إذا مَرَّ فِی الهَواءِ یحتَرِقُ فَوُضِعَ إبراهیمُ(ع) فِی المَنجَنیقِ وجاءَ أبوهُ فَلَطَمَهُ لَطمَةً، وقالَ لَهُ: ارجِع عَمّا أنتَ عَلَیهِ.

وأنزَلَ الرَّبُ مَلائِکتَهُ إلَی السَّماءِ الدُّنیا ولَم یبقَ شَیءٌ إلاّ طَلَبَ إلی رَبِّهِ، وقالَتِ الأَرضُ: یا رَبِّ لَیسَ عَلی ظَهری أحَدٌ یعبُدُک غَیرُهُ فَیحَرَّقُ!

وقالَتِ المَلائِکة: یا رَبِّ خَلیلُک إبراهیمُ یحَرَّقُ!

فَقالَ اللّهُ عز و جل: أما إنَّهُ إن دَعانی کفَیتُهُ.

وقالَ جَبرَئیلُ: یا رَبِّ، خَلیلُک إبراهیمُ لَیسَ فِی الأَرضِ أحَدٌ یعبُدُک غَیرُهُ سَلَّطتَ عَلَیهِ عَدُوَّهُ یحرِقُهُ بِالنّارِ.

فَقالَ: اسکت إنَّما یقولُ هذا عَبدٌ مِثلُک یخافُ الفَوتَ هُوَ عَبدی آخُذُهُ إذا شِئتُ فَإِن دَعانی أجَبتُهُ، فَدَعا إبراهیمُ(ع)رَبَّهُ بِسورَةِ الإِخلاصِ «یا اللّهُ یا واحِدُ یا أحَدُ یا صَمَدُ، یا مَن لَم یلِد ولَم یولَد ولَم یکن لَهُ کفُوا أحَدٌ، نَجِّنی مِنَ النّارِ بِرَحمَتِک».

فَالتَقی مَعَهُ جَبرَئیلُ فِی الهَواءِ وقَد وُضِعَ فِی المَنجَنیقِ، فَقالَ: یا إبراهیمُ، هَل لَک إلَی مِن حاجَةٍ.

فَقالَ إبراهیمُ: أمّا إلَیک فَلا، وأمّا إلی رَبِّ العالَمینَ فَنَعَم، فَدَفَعَ إلَیهِ خاتَما عَلَیهِ مَکتوبٌ: «لا إلهَ إلاَّ اللّهُ مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ ألجَأتُ ظَهری إلَی اللّهِ أسنَدتُ أمری إلَی اللّهِ وفَوَّضتُ أمری إلَی اللّهِ»، فَأَوحَی اللّهُ إلَی النّارِ کونی بَردا، فَاضطَرَبَت أسنانُ إبراهیمَ مِن البَردِ حَتّی قالَ: «وَسَلَـمًا عَلَی إِبْرَ هِیمَ»[۳]وَانحَطَّ جَبرَئیلُ وجَلَسَ مَعَهُ یحَدِّثُهُ فِی النّارِ.

ونَظَرَ إلَیهِ نُمرودُ، فَقالَ: مَنِ اتَّخَذَ إلها فَلیتَّخِذ مِثلَ إلهِ إبراهیمَ.[۴]

تفسیر القمی:

نمرود با مردمانش درباره ابراهیم(ع) مشورت کرد. گفتند: «او را بسوزانید و خدایانتان را یاری کنید، اگر می خواهید کاری انجام دهید». امام صادق(ع) فرمود: فرعون [زمان] ابراهیم(ع) و مردمان او، فهمیده نبودند؛ چرا که به نمرود گفتند: «او را بسوزانید و خدایانتان را یاری کنید، اگر می خواهید کاری انجام دهید»؛ ولی فرعونِ [زمان] موسی(ع) و یاران او فهمیده بودند، زیرا وقتی با مردمانش مشورت کرد، گفتند: به او و برادرش مهلت بده و به شهرها مأمورانی بفرست تا تمام ساحران دانا را نزد تو بیاورند.

نمرود، ابراهیم(ع) را زندانی کرد و هیزم، جمع کرد تا روزی که قرار بود نمرود، ابراهیم(ع) را به آتش افکند، فرا رسید. نمرود و لشکرش بیرون آمدند. برای او مکانی ساخته شده بود تا بنگرد چگونه آتش، ابراهیم(ع) را در خود می گیرد. شیطان آمد و به آنان، پیشنهاد منجنیق داد؛ زیرا از شدّت حرارت، کسی نمی توانست به آتش نزدیک شود. و پرندگان از فاصله یک فرسخی به آتش نزدیک نمی شدند و اگر پرنده ای از آسمان [محلّ آتش] می گذشت، می سوخت.

ابراهیم(ع) در منجنیق قرار گرفت. پدرش آمد و به او سیلی ای زد و گفت: از عقایدت دست بردار.

و خداوند، فرشتگانش را به آسمان دنیا فرستاد. موجودی نبود، مگر آن که از خداوند، درخواست داشت. زمین گفت: پروردگارا! بر روی من، جز ابراهیم، کسی نیست که تو را عبادت کند و او سوزانده می شود.

فرشتگان گفتند: پروردگارا! دوست تو ابراهیم، سوزانده می شود.

خداوند عز و جل فرمود: «اگر ابراهیم مرا بخواند، او را کفایت می کنم».

جبرئیل(ع) گفت: پروردگارا! در زمین، جز دوستت ابراهیم، کسی تو را عبادت نمی کند. دشمنانش بر او مسلّط کردی و او را در آتش می سوزانند.

خداوند فرمود: «ساکت شو! این را بنده ای چون تو می گوید که از مرگ می ترسد. او بنده من است و هرگاه بخواهم، او را نگه می دارم و اگر ابراهیم مرا بخواند، پاسخش را می دهم».

ابراهیم(ع)، پروردگارش را با [مضامین] سوره توحید خواند: «ای خدا، ای یکتا، ای یگانه، ای صمد! ای کسی که نه فرزند دارد و نه زاییده شده است و همتایی [نیز] ندارد! به رحمت خویش، مرا از آتش بِرَهان».

جبرئیل(ع) آن گاه که ابراهیم(ع) را با منجنیق پرتاب کرده بودند، با او در هوا برخورد کرد و گفت: ای ابراهیم! آیا خواسته ای داری؟

ابراهیم(ع) گفت: از تو درخواستی ندارم؛ امّا از پروردگار جهانیان، چرا.

آن گاه، جبرئیل(ع) به وی انگشتری داد که بر آن نوشته شده بود: «خدایی جز خدای یگانه نیست. محمّد، فرستاده خداست. به خداوند پناه بردم و او را تکیه گاه کارهایم قرار دادم و امورم را به او سپردم».

آن گاه، خداوند به آتش وحی کرد که «سرد باش». دندان های ابراهیم(ع)از سرما به هم می خورد تا این که گفت: «و امن باش بر ابراهیم».

جبرئیل(ع) فرود آمد و با او در آتش نشست و سخن گفت و نمرود هم به ابراهیم(ع) نگاه می کرد. آن گاه گفت: هرکس برای خود، خدایی برگزید، مانند خدای ابراهیم را برگزیند.

[۱]. الانبیاء: ۶۸.

[۲]. اعراف: ۱۱۰ ـ ۱۱۱.

[۳]. الانبیاء: ۶۹.

[۴]. تفسیر القمّی ج ۲ ص ۷۲، حکمت نامه جوان ص ۲۹۶.