احادیث داستانی اخلاص حضرت موسی(ع)

پس از آنکه موسی(ع) به گوسفندان دختران شعیب(ع) آب داد، از همراه شدن با شعیب(ع) در غذا خوردن اجتناب می ورزید تا مزد آب دادن نباشد.

بحار الأنوار عن أبی حازم

... فَلَمّا دَخَلَ عَلی شُعَیب إذا هُوَ بِالعَشاءِ مُهَیأٌ، فَقالَ لَهُ شُعَیب: اِجلِس یا شابٌّ فَتَعَشَّ.

فَقالَ لَهُ موسی: أعوذُ بِاللّهِ.

قالَ شُعَیب: ولِمَ ذاک ألَستَ بِجائِعٍ؟

قالَ: بَلی، ولکن أخافُ أن یکونَ هذا عِوَضا لِما سَقَیتُ لَهُما، وإنّا مِن أهلِ بَیتٍ لا نَبیعُ شَیئا مِن عَمَلِ الآخِرَةِ بِمِل ءِ الأَرضِ ذَهَبا.

فَقالَ لَهُ شُعَیب: لا وَاللّهِ یا شابُّ، ولکنَّها عادَتی وعادَةُ آبائی، نُقرِی الضَّیفَ ونُطعِمَ الطَّعامَ.

قالَ: فَجَلَسَ موسی یأکلُ.[۱]

بحار الأنوار ـ به نقل از ابو حازم ـ:

چون موسی(ع) بر شعیب(ع) وارد شد، شعیب(ع)، آماده شام خوردن بود. به وی گفت: «جوان! بنشین و شام بخور».

موسی(ع) گفت: به خدا پناه می برم!

شعیب(ع) گفت: «چرا! مگر گرسنه نیستی؟».

موسی(ع) گفت: چرا، ولی می ترسم این، مزد آب دادن به [گوسفندان] آن دو دختر باشد. و ما خاندانی هستیم که کار برای آخرت را به یک سرزمین طلا نمی فروشیم.

آن گاه، شعیب(ع) به موسی(ع) گفت: «نه. به خدا سوگند، ای جوان! این روش من و پدران من است. میهمان را گرامی می داریم و از وی، پذیرایی می کنیم».

موسی(ع)، نشست و غذا خورد.


[۱]. بحار الأنوار ج ۱۳ ص ۲۱، حکمت نامه جوان ص ۳۳۸.