هـ ـ امامت امام صادق عليه السلام (83 ـ 148 ق)
امامت ششمين امام در هنگام به وجود آمدن فرقههاي مختلف شيعه واقع شد؛ فرقههايي که بيشتر در عراق و بويژه کوفه ريشه داشتند. بنا بر اين، امام عليه السلام وظيفه مهم نگهداري شيعيان از انحرافات را در رأس برنامههاي خويش قرار داد. در اين زمان، بيشترين شيعيان در کوفه بودند. شمار فراوان راويان کوفياي که سخنان امام صادق عليه السلام را نقل کردهاند، شاهدي بر اين مطلب است. در کتاب رجال الطوسي، گاه دهها راوي پشت سر هم قرار دارند که وصف مشترک آنها، کوفي بودن است.
دوران امامت امام صادق عليه السلام را ميتوان دوران اوج مکتب حديثي شيعه خواند. در واقع، مکتب حديث شيعه، به معناي اعتقاد به امامت و لزوم پيروي از امام، در زمان امام باقر عليه السلام بنيان نهاده شد و در زمان امام صادق عليه السلام به شکوفايي رسيد؛ زيرا مهمترين محدّثان و فقيهان شيعه، کساني هستند که امام باقر عليه السلام را درک کردند، در محضر ايشان دانش آموختند، به دوران امام صادق عليه السلام رسيدند و استعداد خود را در اين زمان شکوفا کردند.
آنچه براي علم و فرهنگ شيعيان در اين دوران حائز اهميت است، رشد علمي فوق العاده شيعه، در دو حوزه فقه و کلام است. در اين دوران، مهمترين فقيهان شيعه از جمله: زرارة بن اَعين، محمّد بن مسلم، بُريد بن معاويه، ابو بصير، جميل بن درّاج و بزرگترين متکلّمان شيعي: هشام بن حکم و مؤمن الطاق، ظهور کردند. از سوي ديگر، بناي برخي فرقههاي انحرافي در شيعه از اين زمان شروع شد. جدايي غاليانِ پيرو ابو الخطّاب در حدود سال 138 ق، انشعاب فطحيها پس از وفات امام صادق عليه السلام (سال 148 ق) و انشعاب واقفيها پس از رحلت امام کاظم عليه السلام (سال 183 ق) از اين گونه انشعابها بود.
از نظر بيروني، اين دوران، همزمان با اختلافها و درگيريهاي امويان با عبّاسيان است. انقلاب عبّاسيان، به عمر حکومت ضدّ هاشمي اُمويان در دمشق پايان داد و مرکز خلافت
براي مدّت کوتاهي به کوفه (شهري که گرايش تشيع بر آن غلبه داشت) منتقل شد. براي چند سال، اندکي پيش و اندکي پس از انقلاب عبّاسي، شيعيان ـ که هنوز بيشتر در کوفه و در مقياس بسيار کمتر، در برخي مناطق ديگر عراق تمرکز داشتند ـ ، روزگار آرامي را گذراندند؛ امّا نبرد ميان عبّاسيان و شاخه حسني از علويان ـ که پيشتر زير پرچم «الرّضا من آل محمّد» با آنان همپيمان شده بودند ـ ، به سرعت اين وضعيت را دگرگون کرد.
در روزگار منصور، دومين حاکم عبّاسي (خلافت 136ـ 158ق) آزار علويان از نو آغاز شد و با قدرت تمام، تا پايان حکومت نوادهاش هارون الرّشيد (خلافت 170ـ 193 ق) ادامه يافت. در اين مقطع، جامعه شيعي شاهد چندين حادثه تلخ بود که خاطرات و فجايع دوران اُمويان را براي آنان زنده ميکرد و حتّي گاه از ظلم اُمويان، شدّت بيشتري داشت؛ زيرا عبّاسيان، ارتباط نزديکتري با علويان داشتند و از روشها و فنون آنان در قيام آگاه بودند. شدّت عمل عبّاسيان در مقايسه با علويان به اندازهاي بود که به تعبير احمد امين، جهنّم امويان در برابر آن، بهشت مينمود:
يا ليتَ جور بني مروان عاد لنا!
يا ليتَ عدل بني العبّاس في النّار! ۱
در وهله نخست، شاخه حسني از خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله بسياري از شخصيتهاي ماندگار خود را در سرکوب بيرحمانه منصور از دست داد؛ رخدادهايي که به قيام و در پي آن، کشتار بزرگاني چون: محمّد بن عبد الله، معروف به نفس زکيه (از بزرگان و سادات بنيهاشم) در مدينه، و برادرش ابراهيم بن عبد الله بن حسن در بصره (هر دو در سال 145 ق) و عموزادهشان حسين بن علي بن حسن، معروف به شهيد فَخ (سال 169 ق) و يحيي بن عبد الله بن حسن، برادر کوچک نفس زکيه (سال 175 ق) منجر شد و در مرحله بعد، سرکوب شاخه حسيني و پيروانشان آغاز شد که با شهادت امام کاظم عليه السلام در زندان هارون (سال 183 ق) به اوج خود رسيد. سرکوب حکومت و انشعابهاي داخلي ـ که مشخّصه عمده جامعه امامي در اين دوره بود ـ ، تا آخرين سالهاي اين قرن ادامه يافت؛ يعني تا زماني که جنگ داخلي جهان اسلام، مأمون (خلافت 198ـ 218 ق) را به خلافت رساند. ۲
عبّاسيان، برگ برندهاي در دست داشتند و آن، نسبت خوني آنها به جدّ اعلايشان عبّاس
بن عبد المطّلب، عموي پيامبر صلي الله عليه و آله بود که بدين وسيله در برابر علويان احتجاج ميکردند که قرابت به عمو، نزديکتر از قرابت به پسر عموست و با اين ترفند، بسياري از اطرافيان را فريفتند و ظلمهاي فراوان بر علويان روا داشتند. ۳
از آن جا که امام باقر و امام صادق عليهما السلام در مدينه اقامت داشتند، شيعيان کوفه براي ديدار با امامِ خود به اين شهر سفر ميکردند. بهترين موقعيت براي اين ديدارها، مراسم حج بود. همه ساله در موسم حج، بسياري از شيعيان با ائمّه عليهم السلام ملاقات ميکردند و مسائل خود را مطرح ميساختند. چنان که امام رضا عليه السلام نقل اخبار ائمّه عليهم السلام به ديگر شهرها را از فوايد حج دانستهاند. ۴ هشام بن حکم ميگويد:
در منا از امام صادق عليه السلام پانصد سؤال پرسيدم و گفتم آنان چنين ميگويند و امام در باره هر مسئله ميفرمودند: تو هم اينگونه پاسخ بده! ۵
افزون بر آن، امام صادق عليه السلام به دلايلي، مدّت کوتاهي را در عراق به سر برده است. اين جا به جايي از مدينه به کوفه يا هاشميه (شهري در نزديکي کوفه، بنا شده به دست سفّاح عباسي) ۶ در زمان منصور عباسي، احتمالاً بيش از يک بار بوده است. ۷ به احتمال قوي، يکي از مهمترين نتايج اين سفرها ارتباط با شيعيان کوفه و پاسخ به پرسشها و مشکلات آنان بوده است. براي مثال، ابان بن تَغلب در اين سفر، همراه امام بوده و آن حضرت، محلّ قبر اميرمؤمنان علي عليه السلام را به وي نشان داده است. ۸ در يکي از همين سفرها به حيره بود که ابو حنيفه، به دستور منصور و براي تحقير امام، نزد آن حضرت آمد و چهل سؤال دشوار مطرح کرد و امام عليه السلام همه سؤالات را به شکل: «أنتم تقولون فيها کذا وکذا و أهل المدينة يقولون کذا و نحن نقول کذا فربّما تابعنا و ربّما تابع أهل المدينة و ربّما خالفنا جميعاً» پاسخ دادند. پس از اين مناظره، ابو حنيفه ميگفت:
ما رأيت أحدا أفقه من جعفر بن محمّد. ۹
در اين زمان، شيعه، نهاد اعتقادي ـ فقهي مشخّصي داشت، به گونهاي که مردم عراق، ايشان را به امامت پذيرفته بودند و زکات خود را به آن حضرت ميدادند. يکي از دلايلي که در سال 147 ق، منصور عباسي را وادار کرد که امام صادق عليه السلام را به دربار خلافت آورد، همين مطلب بود. ۱۰
در زمان امام باقر و امام صادق عليهما السلام فقه شيعه به پويايي رسيد و در کوفه، فقيهان بزرگي همچون: بُرَيد بن معاويه عِجلي، زَرارة بن اَعين و محمّد بن مسلم ظهور کردند. از سيره ائمّه عليهم السلام به دست ميآيد که آنان در مسائل فقهى، به صراحت، وظيفه خود را بيان اصول و قواعد کلّى ميدانستند و تفريع و استنتاج احکام جزئى را به عهده پيروان خويش ميگذاشتند. اين افراد کساني بودند که قدرت تميز ميان اخبار درست و نادرست را داشتند و مرجع راويان شيعه و برطرف کننده شبهات و اختلافهاي آنان به شمار مىآمدند. امام صادق عليه السلام به فيض بن مختار دستور مىدهد:
آنگاه که جوياى احاديث اهل بيت عليهم السلام شدى، به زرارة بن اعين رجوع کن.۱۱
ابن ابىعمير از شعيب عَقَرْقوفى روايت مىکند که به امام صادق عليه السلام گفتم: گاه به تحقيق، درباره مسئلهاي نيازمند شما مىشويم و به شما دسترس نداريم. در اين گونه مواقع، به چه کسي مراجعه کنيم؟ حضرت فرمود:
بر تو باد به ابو بصير اسدى!۱۲
از جمله روايات امام صادق عليه السلام در امر به فتوا، استدلالهاي لغوي، ناسخ و منسوخ، عامّ و خاص، حجّيت خبر واحد و ... دلالت دارد. از سوي ديگر، همراه با آموزش قواعد کلّي، بسياري از اصول و قواعد نقلي در سخنان امام باقر و امام صادق عليهما السلام آمده است که به بعضي از آنها اشاره مي کنيم:
1.ضحي الاسلام، ج۳، ص۲۷۸.
2.ميراث مکتوب شيعه، ص۱۶۹ـ ۱۷۰.
3.ضحي الاسلام، ج۳، ص۲۸۲.
4.ثواب الأعمال، ج۱، ص۲۷۳؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام ، ج۱، ص۱۲۶.
5.الکافي، ج۱، ص ۲۶.
6.معجم البلدان، ج۵، ص۳۸۹.
7.ر.ک: الکافي، ج۶، ص۴۴۵، ح۳.
8.کامل الزيارات، ص۸۳؛ الکافي، ج۴، ص۵۷۲؛ فرحة الغري، ص۸۶ .
9.ر.ک: الکامل في ضعفاء الرجال، ج۲، ص۱۳۲؛ تهذيب الکمال، ج۵، ص۷۹؛ الاختصاص، ص۱۹۰ (و شگفت از ابنعدي که نام امام صادق عليه السلام را در فهرست ضعفا ذکر ميکند!).
10.مطالب السّؤول في مناقب آل الرّسول، ص۱۱۵ـ ۱۱۶؛ كشف الغمّة، ج۲، ص۳۷۱؛ وفيات الأئمّة، ص۲۴۱.
11.اختيار معرفة الرجال، ج۱، ص۵۱؛ معجم رجال الحديث، ج۱، ص۳۴۷.
12.معجم رجال الحديث، ج۱، ص۴۰۰، ش۲۹۱.