الف ـ شيعه سياسي و مردمي
تشيع، در قالب حرکتي ضدّ عثمان آغاز شد؛ ولي دامنه اعتراضها به تدريج، به دو خليفه نخست نيز کشيد. بسياري از شيعيان کوفه به اين باور رسيدند که تاريخ، بلافاصله پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله دچار نوعي انحراف شد. با اين نگاه، خلافت عثمان و پس از آن حکومت بنياميه، چيزي جز نتيجه منطقي همان انحراف نخستين نبوده است. در خبري از ابو حنيفه نقل شده است که وي به امام صادق عليه السلام اظهار کرد: بيش از ده هزار نفر از مردم کوفه، اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله را لعن ميکنند. اگر ممکن است آنان را از اين کار بازداريد. امام فرمود: «آنها حرف مرا نميپذيرند». ۱
اين نقل، نشان ميدهد که در آن دوره، هنوز بسياري از شيعيان مردمي کوفه، به لزوم اطاعت از امامْ آشنا نبودند.
البته، موضع امام باقر عليه السلام در برابر مسئله دو خليفه اوّل، به درستي مشخص نيست. ابن سعد به نقل از جابر روايت ميکند که: امام باقر عليه السلام سبّ دو خليفه نخست را شيوه اهل بيت عليهم السلام نميدانست و دوستي و استغفار براي آنان را توصيه ميفرمود. ۲
مِزّي و ذَهَبي نيز رواياتي با مضمونهاي مشابه نقل کردهاند. ۳ برخي از کوفيان، معتقد بودند که امام باقر عليه السلام رأي حقيقي خود را در اين باره پنهان ميکرد. ۴ از سوي ديگر، رواياتي از آن حضرت در برابر روايات اهل سنّت نقل شده و علّامه مجلسي نيز بيشتر اين روايات را نقل کرده است. ۵ برخي شيعيان، تقيه را در اين موارد براي ائمّه عليهم السلام جايز نميشمارند و اين گونه روايات را کذب و جعل ميدانند. ۶
کتاب سليم بن قيس، کهنترين کتاب شيعي است که از اين روزگار، به دست ما رسيده است. درباره اين کتاب، سخن بسيار است و در آن بسيار دست رفته است؛ ولي هسته اصلي کتاب، به مقدار زيادي در نوشته کنوني آن، باقي مانده که به يقين، از دوره هشام بن عبد الملک (حکومت 105ـ 125ق) و مربوط به سالهاي پاياني حکومت اوست. روايات جابر جُعفي (محدّث سرشناس کوفي) در اواخر دوره اموي را نيز ميتوان گزارشي از عقايد و گفتمان اين مکتب شيعيان کوفه در آن زمان دانست. وي از کساني است که به عقيده رجعتْ متّهم شده، و علي عليه السلام را «دابة ا?رض» ميدانسته است. ۷ اعتقاد به «دابة الأرض»، بخشي از عقيده به رجعت است که وي و بسياري ديگر بدين سبب به رجعت متّهم شدهاند. جابر، معتقد بود پنجاه هزار حديث ميداند که براي هيچ کس نقل نکرده است و به اين دليل و نيز اعتقاد به رجعت، وثاقت وي مورد اختلاف رجاليان اهل سنّت قرار گرفته است. ۸
عقيده به رجعت (يعني اين انديشه که امام علي عليه السلام و اولاد مظلومشان روزي باز خواهند گشت و از دشمنانشان انتقام خواهند گرفت) که سوابق مشابهي در انديشههاي پيش از اسلام و در باورهاي فرقه کيسانيه نيز داشته، در اين زمان، در تفکّرات شيعي نيز رسوخ پيدا کرد. پيش از اين زمان، اين عقيده، به رُشَيد هَجَري نسبت داده شده بود. حبيب بن صَهبان نقل ميکند که رُشَيد هَجَري، به علي عليه السلام گفت: شهادت ميدهم که تو دابة الأرض هستي و علي عليه السلام
او را به سختي نکوهش کرد. ۹
تبرّي جُستن از خلفاي پيش از امام علي عليه السلام، از ويژگيهاي عمده اين شاخه از تشيع کوفي است که در روايات جابر جُعفي نيز ديده ميشود. وي به شَتم اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله متّهم شده است. ۱۰ گرچه رواياتي هم از وي نقل شده که خلاف آن را ثابت ميکند، امّا اين روايات، بيشتر عليه شيعه و براي تضعيف مواضع و احتجاجهاي آنان جعل شده است، نه آن که جابر را تبرئه کند. ۱۱
نقلهاي بسياري نيز از جابر درباره انديشه مهدويت وجود دارد که بازتاب آمال و آرزوهاي جامعه شيعه در اواخر دوره اُموي، براي بازگشت اوضاع به نفع خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله است. در برخي روايات، از فردي به نام قائم که انتقام گيرنده شيعيان از خاندان اُموي است، نام برده شده و حتّي گاهي اين منتقم، امام باقر عليه السلام خوانده شده است. ۱۲
به طور کلّي، عقايد شاخه مردمي تشيع کوفي در اواخر دوره اُموي به شکل زير است:
يک. تأکيد بر دوستي علي عليه السلام و فرزندان ايشان با جهتگيري به سمت شاخه حسيني؛
دو. تبرّي جُستن از خلفاي پيش از امام علي عليه السلام و طبعاًَ از عثمانيه؛
سه. انتظار بازگشت و تغيير اوضاع به نفع خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله که در عقايد رجعت و مهدويت ظهور ميکرد؛
چهار. طرز تفکّر ساده و بدون پيچيدگيهاي کلامي در مباحث؛
پنج. تعداد امامان ستمگر هنوز از دوازده نفر ـ که اعتقاد کوفيان بود ـ تجاوز نکرده بود. اين دوازده نفر، عبارت بودند از: دو خليفه اوّل، عثمان، معاويه، فرزندش يزيد و هفت نفر از نسل حکم بن ابي العاص که نخستين ايشان مروان بود. ۱۳
شش. هنوز عقيدهاي که امامان را پس از انبيا عليهم السلام برتر ميداند، شکل نگرفته بود و گفته ميشد که سروران بهشت از اولاد عبد المطّلب، عبارتاند از : پيامبر صلي الله عليه و آله، علي عليه السلام، برادرش جعفر، عمويش حمزه، حسن و حسين عليهما السلام، فاطمه(، و مهدي عليه السلام. ۱۴
در اين جا براي تکميل بحث، از دو راوي مهم در اين شاخه (يعني سُلَيم و جابر) بيشتر سخن ميگوييم:
1.بحار الأنوار، ج۱۰، ص۲۲۰.
2.الطبقات الکبري، ج۵، ص۳۲۱.
3.تهذيب الکمال، ج۲۶، ص۱۴۰ـ ۱۴۱؛ سير أعلام النبلاء، ج۴، ص۴۰۲.
4.الفکر الشيعي المبکر، ص۱۱۹.
5.بحار الأنوار، ج۳۰، ص۳۸۰ـ ۳۸۴.
6.الصوارم المهرقة في جواب الصواعق المحرقة، ص۲۸۰ـ ۲۸۱.
7.ضعفاء الکبير، ج۱، ص۱۹۴.
8.ميزان ا?عتدال، ج۱، ص ۳۷۹.
9.همان، ج۲، ص۵۲.
10.همان، ج۱، ص۱۹۳؛ کتاب المجروحين، ج۲، ص۷۵؛ تهذيب التهذيب، ج۲، ص۴۳.
11.ميراث مکتوب شيعه، ص۱۳۰.
12.کتاب الغيبة، نعماني، ص۳۱۱ـ ۳۱۲.
13.کتاب سليم بن قيس، ص۲۱۲ .
14.همان، ص۳۸۰؛ ميراث مکتوب شيعه، ص۱۲۰ـ ۱۲۲.