سه. آگاهي مطلق امام به علم غيب
روايات بسياري، آگاهي امام به حوادثي که در آينده براي مردم پيش ميآيند را تأييد ميکنند. امام علي عليه السلام از شهادت ميثم تمّار و روز و ساعت آن خبر داد و حتّي بريدن زبان وي را پيشبيني کرد. ۱ روايات فراواني در الکافي، بصائر الدرجات و الإرشاد، در اثبات اين امر وجود دارد. براي مثال، در روايت روضة الکافي، امام باقر عليه السلام حادثه قرقيسيا و کشته شدن قيس را پيشبيني کرده است. ۲ در روايتي ديگر، امام صادق عليه السلام آگاهي از حوادث آينده را نياز حجّت بودن امام بر مردم بيان ميکند. ۳
امّا سؤال در اين است که آيا اين پيشبينيها به معناي علم غيب است؟ و آيا اطلاق علم غيب براي ائمّه عليهم السلام جايز خواهد بود؟
مفوّضه، اطلاق علم غيب به ائمّه عليهم السلام را جايز ميدانستند. شيخ مفيد رحمه الله آنان را در اين موضوع، در رديف غُلات قرار ميدهد. ايشان اطلاق علم غيب براي ائمّه عليهم السلام را منکَر و بين الفساد ميداند و اين ديدگاه را نظر اغلب اماميه، بجز مفوّضه و غُلات معرّفي ميکند. ۴
امّا در مورد آگاهي ائمّه عليهم السلام از علم غيب، دو دسته روايت وجود دارد:
دستهاي از روايات، علم غيب را از ائمّه عليهم السلام نفي کردهاند. هنگامي که امير مؤمنان علي عليه السلام از حوادث آينده بصره خبر داد، يکي از اصحاب پرسيد: آيا اين سخنان از علم غيب است؟ حضرت خنديد و فرمود:
اين، علم غيب نيست؛ بلکه علمي است که از آموزگاري فرا گرفتهام! علم غيب، آگاهي به قيامت است.
آن گاه به آيه 34 سوره لقمان اشاره کرد که پنج امر غيبي مختص به خدا در آن ذکر شده است. ۵ امام صادق عليه السلام ميفرمايد:
در شگفتم از گروهي که گمان ميکنند ما به علم غيب آگاهيم؛ حال آن که جز خداي متعال، کسي به غيب آگاه نيست.
در ادامه همين روايت، سَدير ـ که از کلام امام در نفي علم غيب از خاندان نبوّت به شگفت آمده بود ـ پرسيد: ما شما را به غيب نسبت نميدهيم؛ ولي ميدانيم که شما دانش زيادي داريد، و توضيح بيشتري طلبيد. امام عليه السلام با اشاره به آيه وَ يقُولُ الَّذِينَ کفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَينِي وَ بَينَکمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکتابِ، ۶ دو بار فرمود:
سوگند به خدا که همه علم کتاب، نزد ماست.۷
اين روايت، منشأ علم ائمّه عليهم السلام را قرآن معرّفي ميکند و ميگويد که کلام الهي براي بهترين بنده درگاهش، پيامبر اسلام است و ائمّه عليهم السلام اين علم را نسل به نسل از اجداد خود از پيامبر صلي الله عليه و آله دريافت ميکردند. ۸
سيد مرتضى رحمه الله ميگويد:
به خدا پناه ميبريم از اينکه براي امام، علمي غير از آنچه لازمه ولايت و نياز احکام شرعي است، واجب بدانيم و علم غيب، از اين مواردْ خارج است. ۹
وي معتقد است که واجب نيست امام به همه حرفهها و صنايع ـ که ربطي به شريعت ندارد ـ ، علم داشته باشد؛ زيرا هر يک از اين امور، متخصّص خود را دارد و بر امام، لازم است فقط علم به احکام داشته باشد. ۱۰
شيخ طوسي رحمه الله امام را بندهاي از بندگان خدا ميداند که در طبيعت و صفات، مانند ديگر مردم است و تنها امتياز او، رياست عام در دين و دنياست که لازمه آن، علم به احکام شريعت است. نسبت دادن شيعه اماميه به اين قول که ائمّه عليهم السلام، غيب ميدانند، درست نيست؛ زيرا شيعيان، به کتاب خدا ايمان دارند و در آن ميخوانند که پيامبر فرمود:
لو کنت أعلم الغيب لاستکثرت من الخير، و إنّما الغيب لله و قل لا يعلم من فيالسموات والأرض الغيب إلّا الله.۱۱
طبرسي در تفسير آيه 123 از سوره هود مينويسد:
کساني که به شيعه اماميه، قول به علم غيب را به ائمّه عليهم السلام نسبت ميدهند، به شيعه ظلم کردهاند. ما شيعهاي نميشناسيم که صفت علم غيب را براي احدي جايز بداند، مگر خداي متعال که آگاه به همه داناييهاست. ۱۲
وي اخبار منقول از امير مؤمنان عليه السلام در خطب ملاحم و ديگر روايات شبيه به آن را برگرفته از پيامبر صلي الله عليه و آله و از علوم الهي آن حضرت ميداند. ۱۳ در ميان علماي معاصر نيز، برخي علم غيب را از ائمّه عليهم السلام نفي ميکنند. ۱۴
از سويي ديگر، رواياتي در تأييد علم غيب وجود دارد. در روايتي، راوي از امام صادق عليه السلام ميپرسد: امام از کجا به چيزهايي که نميداند، جواب ميدهد؟ امام ميفرمايد:
ينکت في القلب نکتاً أو ينقر في الأذن نقراً.۱۵
اين روايت، منشأ غيبي علم امام را بيان ميکند. همچنين، عمّار ساباطي از امام صادق عليه السلام ميپرسد: آيا امام، علم غيب ميداند؟ امام ميفرمايد: «نه، ولکن هرگاه بخواهد چيزي را بداند، خداوند به او آگاهي ميدهد». ۱۶ از اين روايت بر ميآيد که علم امام به حوادث آينده، هميشگي نيست و بر اساس اراده امام و اذن خداي متعال در مواقعي خاص، اين علم به ائمّه عليهم السلام افاضه ميشود؛ چنان که امام صادق عليه السلام در جواب عيسي بن حمزه ثقفي ميفرمايد:
فإذا نکت أو نقر نطقنا و إذا أمسک عنّا أمسکنا.۱۷
از اينرو، شيخ حرّ عاملي باب مربوط به اين مبحث را در کتاب الفصول المهمة چنين مينامد: «باب إنّ النبي والأئمّة عليهم السلام لا يعلمون جميع علم الغيب و انّما يعلمون بعضه بإعلام الله إياهم و إذا أرادوا أن يعلموا شيئاً علموا». ۱۸
مرحوم مظفّر نيز، اين دسته از روايات را که بيان کننده علم ارادي امام و تفويض شده از خداي سبحان است، حدّ معتدل ميداند و آن را براي جمع ادلّه مختلف مناسب ميشمارد. ۱۹
امام باقر عليه السلام در پاسخ به حمران بن اعين در سؤال از آيه«عالِمُ الْغَيبِ فَلا يظْهِرُ عَلَى غَيبِهِ أَحَداً»۲۰، به آيه بعد از آن«إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ»۲۱ استناد ميکند و ميفرمايد:
به خدا سوگند! محمّد صلي الله عليه و آله از بندگان مورد رضايت خدا بود ... علم غيبِ مخصوص خدا، علمي است که تقدير شده و در علم الهي، پيش از انجام دادن آن و پيش از تفويض به ملائکه، به قضا درآمده است. اين علم نزد خداست و قضاي الهي بر آن جاري است؛ ولي امضا نميشود و علمي که قضا و امضا ميشود، همان علمي است که به پيامبر خدا صلي الله عليه و آله رسيد و پس از او به ما منتقل شد.۲۲
شيخ مفيد نيز معتقد است که علم از طريق الهام را نميتوان نفي کرد؛ زيرا عمده معجزههاي انبيا و اوصيا و خبر از غيب را آنان از اين طريق ميدهند. ايشان شناخت ائمّه عليهم السلام به همه صنايع و زبانها را ممکن ميداند، گرچه از نظر عقل و قياس واجب نيست؛ ولي اخباري وجود دارد که آن را تصديق ميکند. وي علم ائمّه عليهم السلام به ضماير و کاينات را نيز ميپذيرد، ولي واجب نميداند؛ زيرا در صفات و ويژگيهاي امام نيست، و تنها کرامت و لطف الهي است. ۲۳
1.روضة الواعظين، ص۲۸۹؛ اختيار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۹۸.
2.الکافي، ج۸، ص۲۹۵.
3.بصائر الدرجات، ص۵۰۴؛ الکافي، ج۱، ص۲۵۸.
4.اوائل المقالات، ص۶۷.
5.نهج البلاغة، خطبه ۱۲۸.
6.سوره رعد، آيه ۴۳.
7.بصائر الدرجات، ص۲۳۳؛ الکافي، ج۱، ص۲۵۸.
8.۱ . ر.ک: بخش سوم، مبحث «منشأ صلاحيت علمي امام».
9.الشّافي في الإمامة، ج۳، ص۱۶۴.
10.۱ . همان، ج۳، ص۱۶۵.
11.الشيعة في الميزان، ص۴۲ (به نقل از: تلخيص الشافي، ص۳۲۱ ).
12.مجمع البيان، ج۵، ص۳۵۲ـ ۳۵۳.
13.همان جا.
14.الشيعة في الميزان، ص۵۷.
15.بصائر الدرجات، ص۳۳۷؛ الأمالي، طوسي، ص۴۰۸.
16.الکافي، ج۱، ۲۵۷.
17.بصائر الدرجات، ص۳۳۶.
18.الفصول المهمة في اُصول الأئمّة، ج۱، ص۳۹۴.
19.علم الإمام، ص۶۴ .
20.سوره جن، آيه ۲۶.
21.سوره جن، آيه ۲۷.
22.الکافي، ج۱، ص۲۵۶.
23.اوائل المقالات، ص۶۷.