کوفه از آغاز، شهري پر آمد و شد و مرکزي براي مباحثات و گفتگوهاي علمي بود و بسياري از صحابه، تابعيان و ديگر راويان و محدّثان، به آن وارد شدهاند. بخاري گفته است:
دو بار به شام، جزيره و مصر مسافرت کردم و چهار بار به بصره و شش سال در حجاز اقامت کردم و نميدانم چند بار به همراه محدّثان، وارد کوفه و بغداد شدم. ۱
اين در حالي است که بخاري پس از زمان اوج کوفه در دانشهاي اسلامي در قرون اوّل و دوم، به اين شهر پا گذاشته است.
خطيب بغدادي، به نقل از عبيد الله بن عدي بن خيار (از نوادگان بنينوفل بن عبد مناف) نقل ميکند که:
حديثي از علي عليه السلام برايم نقل شد. ترسيدم بميرم و آن را نزد فرد ديگري نيابم. از اين رو، به عراق سفر کردم و آن حديث را از علي عليه السلام پرسيدم. وي حديث را برايم نقل کرد و عهد گرفت که آن را براي کسي نقل نکنم. ۲
از شاذکوني نقل شده است که:
براي نوشتن حديث، بيش از بيست بار وارد کوفه شدم و يک بار، تنها براي شنيدن حديثي از حفص بن غياث ـ که از جعفر بن محمّد عليه السلام شنيده بود ـ ، از بصره به کوفه بازگشتم. ۳
از سوي ديگر، چنان نبود که راويان و محدّثان کوفي، به نقل و سماع در اين شهر بسنده نمايند و به شهرهاي ديگر سفر نکنند؛ بلکه همواره سفرهاي علمي در جريان بود که با اهدافي همچون: به دست آوردن حديث، طلب اسناد عالي، جستجو از احوال راويان و مذاکره
با دانشمندان صورت ميگرفت. از سعيد بن جبير نقل کردهاند که:
مردم کوفه درباره آيه «ومن يقتل مؤمنا متعمدا فجزاؤه جهنم» ۴ اختلاف دارند. بنا بر اين به مکّه سفر کردم تا آن را از ابنعبّاس بشنوم. ۵
ابن عساکر با سند خود نقل ميکند که:
از شعبي پرسيدند: از کجا اين همه دانش به دست آوردي؟ گفت: با دوري از نااميدي و اندوه، و سير و سفر در شهرها، و صبري مانند صبر الاغ و سحرخيزي همچون سحرخيزي کلاغ. ۶
ابان بن ابي عياش گفته است:
ابو معشر کوفي به من گفت: از کوفه به بصره آمدم تا حديثي که از تو برايم نقل کردهاند، از زبان خودت بشنوم. پس آن را برايش نقل کردم. ۷
اين ارتباطات، تنها به سماع راويان اهل سنّت از اهل سنّت يا شيعه از شيعه محدود نميشد؛ بلکه ارتباط دو سويه سنّي ـ شيعه نيز وجود داشت. براي مثال، راوي بزرگ شيعه کوفه، ابو حمزه ثُمالي، از برخي بزرگان اهل سنّت، همچون انس بنمالک ـ که در مدينه يا بصره سکونت داشت ـ ، روايت کرده است. ۸ همچنين، ابان بن تَغْلِب، از بزرگان شيعه کوفه، تعامل گستردهاي با راويان و محدّثان اهل سنّت کوفه و ديگر بلاد اسلامي داشت. وي از راويان کوفي اهل سنّت، همچون: اعمش و حکم بن عُتَيبه و راويان ديگر شهرها، همچون: سعيد بن مسيب و انس بن مالک، روايت کرده است و کساني چون شعبه (محدّث بزرگ بصري اهل سنّت) و سفيان بن عُيينه (راوي بزرگ اهل سنّت و ساکن مکّه) از او روايت کردهاند. به گفته ذهبي، مسلم و چهار تن ديگر از اصحاب مسانيد (يعني: ابن ماجه، ابو داوود، ترمذي و نسايي) از او نقل کردهاند و در اين روايات، عُکْرمه، حکم بن عُتَيبه، شُعبه و ابن مبارک از او نقل ميکنند. ۹
امّا راويان شيعه کوفه، در اين زمان ـ که عصر حضور ائمّه عليهم السلام بود ـ ، براي دريافت حديث از منابع اصلي آن، به شهرهايي که ائمّه عليهم السلام در آن حضور داشتند، در رفت و آمد بودند، يا مترصّد ايام حج بودند تا روايات را در مراسم حج از امامان خود بشنوند. بنا بر اين، اين مبحث را از شهرهاي سرزمين وحي آغاز ميکنيم.
1.سير أعلام النبلاء، ج۱۲، ص۴۰۷.
2.الرّحلة في طلب الحديث، ص۱۲۹ ـ ۱۳۱.
3.همان، ص ۱۵۹ ـ ۱۶۲.
4.سوره نساء، آيه ۹۳.
5.همان، ص ۱۳۸ ـ ۱۴۰.
6.تاريخ دمشق، ج ۲۵، ص ۳۵۵.
7.المحدّث الفاضل، ص۲۲۳.
8.ميزان الاعتدال، ج۱، ص۳۶۳.
9.الکاشف في معرفة من له رواية في الکتب الستّة، ج۱، ص۲۰۵، ش۱۰۴.