احادیث داستانی غش در معامله

پیامبر اکرم(ص) دستش را درون باری از گندم فرو برد. وقتی که متوجه شد قسمت زیر و روی آن متفاوت است، به فروشنده تذکر داد.

صحیح مسلم عن أبی هریرة:

إنَّ رَسولَ اللّهِ(ص) مَرَّ عَلی صُبرَةِ طَعامٍ، فَأَدخَلَ یدَهُ فیها، فَنالَت أصابِعُهُ بَلَلاً.

فَقالَ: ما هذا یا صاحِبَ الطَّعامِ؟ قالَ: أصابَتهُ السَّماءُ یا رَسولَ اللّهِ.

قالَ: أفَلا جَعَلتَهُ فَوقَ الطَّعامِ کی یراهُ النّاسُ؟ مَن غَشَّ فَلَیسَ مِنّی.[۱]

صحیح مسلم ـ به نقل از ابو هُرَیره ـ:

پیامبر خدا(ص) بر پُشته ای گندم گذشت. دستش را در آن فرو بُرد و انگشتانش به رطوبتی خورد. فرمود: «ای صاحب گندم! این رطوبت چیست؟».

گفت: ای پیامبر خدا! باران بر آن خورده است.

فرمود: «پس چرا آن را روی گندم ها نگذاشته ای تا مردم آن را ببینند؟ هر کس فریبکاری کند، از من نیست».


[۱]. صحیح مسلم: ج ۱ ص ۹۹ ح ۱۰۲، سنن أبی داود: ج ۳ ص ۲۷۲ ح ۳۴۵۲، سنن ابن ماجة: ج ۲ص ۷۴۹ ح ۲۲۲۴»، سنن الترمذی: ج ۳ ص ۶۰۶ ح ۱۳۱۵، المستدرک علی الصحیحین: ج ۲ ص ۱۱ ح ۲۱۵۵ کلّها نحوه، السنن الکبری: ج ۵ص ۵۲۳ ح ۱۰۷۳۳، کنز العمّال: ج ۴ ص ۶۰ ح ۹۵۰۷، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۷، ص ۲۱۶.