آسان گیری در خرید و فروش و قرض دادن و گرفتن، مورد سفارش قرار گرفته است.
تاریخ دمشق عن عبداللّه بن عبدالرحمن بن أبی حسین:
اِبتاعَ عُثمانُ بنُ عَفّانَ حائِطا مِن رَجُلٍ، فَساوَمَهُ حَتّی قاوَمَهُ عَلَی الثَّمَنِ الَّذی رَضِی بِهِ البائِعُ.
فَقالَ: أرِنا یدَک، قالَ: وکانوا لا یستَوجِبونَ البَیعَ إلاّ بِالصَّفقَةِ، فَلَمّا رَأی ذلِک الرَّجُلُ قالَ: لا أبیعُک حَتّی تَزیدَنی عَشَرَةَ آلافٍ.
فَالتَفَتَ عُثمانُ إلی عَبدِ الرَّحمنِ بنِ عَوفٍ، قالَ: إنّی سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ(ص) یقولُ: إنَّ اللّهَ عز و جل أدخَلَ الجَنَّةَ رَجُلاً کانَ سَمحا بائِعا ومُبتاعا، قاضِیا ومُقتَضِیا، اذهَب فَقَد زِدتُک العَشَرَةَ الآلافِ، لِأَستَوجِبَ بِها هذِهِ الکلِمَةَ الَّتی سَمِعتُها مِن رَسولِ اللّهِ(ص).[۱]
تاریخ دمشق ـ به نقل از عبد اللّه بن عبد الرحمان بن ابی حسین ـ:
عثمان بن عفّان خواست از مردی باغ خرمایی را بخرد و با او چانه زد تا سرانجام بر سرِ قیمتی توافق کردند. عثمان به او گفت: دستت را پیش آور. آنها زمانی معامله را تمام می دانستند که دست داده شود. مرد چون این را دید، گفت: نمی فروشم، مگر این که ده هزار اضافه کنی.
عثمان رو به عبد الرحمان بن عوف کرد و گفت: من از پیامبر خدا(ص) شنیدم که می فرمود: «خدای عز و جل مردی را به سبب این که در فروختن و خریدن و قرض دادن و پس گرفتن آن آسانگیر [و باگذشت] بود، به بهشت برده است». من ده هزار اضافه کردم تا با این کار، مستوجب این سخنی شوم که از پیامبر خدا(ص) شنیدم.
[۱]. تاریخ دمشق: ج ۳۹ ص ۲۳۱ ح ۷۹۷۱، کنز العمّال: ج ۴ ص ۱۵۲ ح ۹۹۵۵ وراجع مسند ابن حنبل:ج ۱ ص ۱۲۹ ح ۴۱۰ والمنتخب من مسند عبد بن حمید: ص ۴۶ ح ۴۷، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۷، ص ۱۳۲.