تماميّت شئ و استحکام آن وابسته به آن است را اصل شئ ميداند. ۱ بر اين اساس، واژهي «اصل» به معناي ريشه، مايهي استحکام اشياء و نخستين جزء پايهاي آن است.
در نگاهي کلّي به هر سه واژه، روشن ميشود که داراي قرابت معنوي بوده و گوهر معنايي مجموعهي اين سه، «مبدأ بودن بنيادين» است؛ چرا که «منبع» به محلّ جوشش اوّليّه ميگويند که در آن مبدأ بودن لحاظ شده و مبادي هر شيء بنيادهاي آن است. مصدر هم به معناي نخستين جزء است که در آن مبدأ بودن وجود دارد. اصل نيز ريشه و پايه است که مفهوم «بنيادي بودن» در آن اخذ شده و ريشهي هر چيز آغاز و مبدأ آن است.
اهل زبان در بهکارگيري واژگان، مناسبتهاي کاربرد و واژه را در نظر ميگيرند و بر اين اساس، کارکردهاي واژگان با گذشت زمان، رشد ميکند. نگاه نسبي۲ عرف اهل زبان به امور روزمره، يکي از منشأهاي تطوّر لسان است.۳ درست است که منبع و مصدر و اصل براي «مبدأ بودن بنيادين»۴ وضع شده و بيشترين کاربرد آن در روزگار نزديکتر به وضع، در «مبدأ بودن پايهاي» است؛ امّا عرف، با جري و تطبيقهاي نسبي، براي مفهوم «مبدأ بودن» هم مراتبي در نظر گرفته و متناسب با اوليّت يا مرجعيّت اشياء در هر مرتبه، اين سه واژه را براي آنها بهکار ميبرد. هر جا کلمهي «منبع» يا مشابهات آن بهکار رفته به معناي محلّ جوشش اوّليّه نيست؛ بلکه متناسب با مضافاليه، کاربرد واژهي گسترش مييابد و اين هم يکي ديگر از منشأهاي تطوّر لغات است.۵ مهم اين است که در بهکارگيري واژگان، علاوه بر دقّت در وضع، مناشئ تطوّر لغت هم لحاظ شده و آنگاه نسبت به واژگان اظهار نظر نهايي شود.۶ تطبيق اين سخن به قسمت «ج» واگذار ميشود.
ب) کتب منبع و کتب واسطهي حديث
براي بازتعريف اين واژه، بر اساس نيازهاي پژوهشي علوم حديث، مقدّمهاي لازم است:
1.. صحاح اللغة، ج۴، ص۱۶۲۳.
2.. به معناي نگاه ذات تشكيک و مراتب نه نگاهي كه در آن عينيّت وجود ندارد.
3.. ر.ک: درآمدي بر هرمنوتيک، ص۲۹۵-۳۲۲.
4.. با لحاظ تفاوت در قيود استعمالي.
5.. جواهر البلاغة، ص۲۳۵- ۲۴۵.
6.. زمخشري استاد اين فن است. او در اساس البلاغة به بهترين شكلي اين قواعد را بهكار ميگيرد.