توجّه نشان داده و بدان پرداخته است، در حالي که بهنظر ميرسيد، دين در اين زمينه سخني ندارد يا بدان توجّه نشان نداده است؛ از اينرو، نفس پرداختن به اين توجّه دين، داراي اهمّيّت است و بايد به گونهاي تبيين و برجسته گردد تا روشن شود اين امر مورد غفلت نبوده و برنامه و رهنمودي براي آن وجود دارد. نکتهاي که برجسته کردن آن، به مانند کنار زدن خار و خاشاک از روي حقيقتِ «جامعيّت دين» است و اينکه به نيازهاي گوناگون بشري، توجّه دارد. بيان اين نکتهها در قالب «نکتهنگاري» راهحلّ مناسبي است؛ زيرا نه نيازمند پژوهشهاي دامنهدار و زمانبر است و نه مشکلات تبيينهاي علمي مثل مقاله و کتاب را دارد که در آنها بايد قالبهاي شکلي خاصّي رعايت شود و بسياري از وقت نويسنده، صرف عرضهي محتوا در اين قالبها ميشود.
بهنظر ميرسد، نکتهنگاري در عرصههاي ديگري چون دو مورد ذيل نيز ضروري و شايسته است:
يکم. در سطح جامعه دينداران، نسبت به برنامههاي دين در برخي حوزههاي زندگي آگاهي وجود ندارد يا به دلايلي عموم از آن غافل هستند و اهتمامي نسبت بدان ندارند. در چنين مواردي اگر با گزارهاي حديثي روبهرو شديم که نسبت به آن امر مغفول حساسيّت نشان داده، مناسب و بايسته است که به گونهاي تبيين شود.
دوم. گاه نيز شاهد هستيم، در بين جامعهي دينداران، دغدغهها و حساسيّتهايي وجود دارد که تصوّر ميشود، منشأ ديني دارد؛ ولکن چنين حساسيّتي يا در آموزههاي دين وجود ندارد يا اينکه درجهي اهمّيّت آن کمتر از حدّي است که در جامعه ديده ميشود. حال چنانچه ببينيم يک گزارهي حديثي، نسبت به آن امر داراي حساسيّت در سطح جامعه، رفتاري آسان گيرتر و متعادلتر دارد، بديهي است که براي اصلاح جامعه، آن را زير ذرّهبين قرار دهيم و برجسته نماييم؛ البته با رعايت ضوابط.
پس صرف تذّکر نسبت به برنامه، توجّه و اهتمام دين در حوزههاي يادشده، گامي است ضروري، جهت پر کردن خلاء تبيين و به سهم خود، ديگر نقشآفرينان را نيز به تلاش در اين عرصه واميدارد.
نتيجه آنکه براي رفع نيازهاي هر نسل علاوه بر تلاشهاي اجتهادي ـ که در آن يک آموزهي ديني با توجّه به مجموعهي معارف دين و اصول و قواعد استنباط، بهدست ميآيد ـ گاه لازم است يک گزاره ديني به دلايلي برجسته و نمايان شود. برجسته کردن يک گزاره