هماهنگي در اخبار فدک - صفحه 90

هـ) قال عمر لأبي‌بکر:
«انطلق بنا إلي فاطمة، فإنّا قد أغضبناها. فانطلقا جميعاً، فاستأذنا علي فاطمة، فلم تأذن لهما. فأتيا عليّاً فکلّماه، فأدخلهما عليها. فلمّا قعدا عندها، حولت وجهها إلي الحائط، فسلّما عليها، فلم ترد عليها السلام. فتکلّم أبوبکر فقال: يا حبيبة رسول‌الله! و الله إن قرابة رسول‌الله أحبّ اليَّ من قرابتي و إنّک لأحبّ اليَّ من عائشة ابتني و لوددت يوم مات أبوک أنّي متّ و لا أبقي بعده. أفتراني أعرفک و أعرف فضلک و شرفک و أمنعک حقّک و ميراثک من رسول‌الله، إلّا أنّي سمعت أباک رسول‏الله صلي الله عليه وآله يقول: لانورث، ما ترکنا فهو صدقة... .» ۱
عمر به ابوبکر گفت: نزد فاطمه عليها السلام برويم؛ زيرا او را غضبناک کرديم. به خانه‌ي فاطمه زهرا عليها السلام رفتند و اجازه‌ي ملاقات خواستند. حضرت به آن‌ها اجازه نداد. آنان با امام علي عليه السلام صحبت کردند و او آن‌ها را نزد حضرت برد. وقتي نشستند، حضرت فاطمه عليها السلام روي خود را از آن‌ها به طرف ديوار برگرداند. سلام کردند؛ امّا جوابشان را نداد. ابوبکر گفت: اي محبوب رسول‌خدا! به خدا سوگند، خويشاوندي رسول‌خدا صلي الله عليه وآله نزد من محبوب‌تر از خويشاوندي خودم است. تو در نظرم محبوب‌تر از دخترم عايشه هستي. در روز وفات پدرت دوست داشتم، مي‌مردم و پس از او زنده نمانم. چگونه ممکن است که از تو و فضيلت و شرافت تو آگاه باشم و در عين حال مانع رسيدن به حقّت و ميراثت از رسول‌خدا شوم؟ من از پدرت شنيدم که فرمود: ما ارث نمي‌گذاريم و آنچه از ما مي‌ماند، صدقه است.
و) حدثنا محمّد بن المثني حدثنا أبوالوليد حدثنا حماد بن سلمة عن محمّد بن عمرو عن أبي‌سلمة عن أبي‌هريرة قال: جائت فاطمة عليها السلام إلي أبي‌بکر فقالت: من يرثک؟ قال: أهلي و ولدي. قالت: فما لي لاأرث أبي؟ فقال أبوبکر: سمعت رسول‌الله صلي الله عليه وآله يقول: لا نورث.۲
فاطمه عليها السلام نزد ابوبکر آمد و فرمود: چه کسي از تو ارث مي‌برد؟ جواب داد: اهلم و فرزندانم. فرمود: چرا من از پدرم ارث نبرم؟ ابوبکر گفت: از رسول‌خدا صلي الله عليه وآله شنيدم که فرمود: ما ارث نمي‌گذاريم.

1.. الإمامة و السياسة، ج۱، ص۳۱.

2.. سنن ترمذي، ج۳، ص۸۱، ح۱۶۵۸.

صفحه از 103