احادیث داستانی بیعت دوم عقبه

بیعت دوم عقبه از حوادت مهم دوران زندگی رسول خداست. این روایت، به آن می پردازد

دلائل النبوّة لأبی نعیم عن الزهری ـ فی ذِکرِ ما جَری بَینَ رَسولِ اللّهِ(ص) وبَینَ الأَوسِ وَالخَزرَجِ وکلامِهِ مَعَهُم ـ:

فَمَرَّ العَبّاسُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ وهُوَ یکلِّمُهُم ویکلِّمونَهُ، فَعَرَفَ صَوتَ النَّبِی(ص) فَقالَ: ابنَ أخی! مَن هؤُلاءِ الَّذینَ عِندَک؟ قالَ: یا عَمِّ، سُکانُ یثرِبَ؛ الأَوسُ وَالخَزرَجُ، فَدَعَوتُهُم إلی ما دَعَوتُ إلَیهِ مِن قَبلِهِم مِنَ الأَحیاءِ، فَأَجابونی وصَدَّقونی، وذَکروا أنَّهُم یخرِجونَنی إلی بِلادِهِم.

فَنَزَلَ العَبّاسُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ وعَقَلَ راحِلَتَهُ، ثُمَّ قالَ لَهُم: یا مَعشَرَ الأَوسِ وَالخَزرَجِ، هذَا ابنُ أخی وهُوَ أحَبُّ النّاسِ إلَی، فَإِن کنتُم صَدَّقتُموهُ وآمَنتُم بِهِ وأَرَدتُم إخراجَهُ مَعَکم، فَإِنّی اُریدُ أن آخُذَ عَلَیکم مَوثِقا تَطمَئِنُّ بِهِ نَفسی، ولا تَخذُلوهُ ولا تَغِرّوهُ، فَإِنَّ جیرانَکمُ الیهودُ، وَالیهودُ لَهُ عَدُوٌّ ولا آمَنُ مَکرَهُم عَلَیهِ.

فَقالَ أسعَدُ بنُ زُرارَةَ وشَقَّ عَلَیهِ قَولُ العَبّاسِ حینَ اتَّهَمَ عَلَیهِ أسعَدَ وأَصحابَهُ، قالَ: یا رَسولَ اللّهِ(ص)، ائذَن لَنا فَلنُجِبهُ غَیرَ مُخشِنینَ بِصَدرِک ولا مُتَعَرِّضینَ لِشَیءٍ مِمّا تَکرَهُ، إلّا تَصدیقا لِاءِجابَتِنا إیاک وإیمانا بِک.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ(ص): أجیبوهُ غَیرَ مُتَّهَمینَ.

فَقالَ أسعَدُ بنُ زُرارَةَ وأَقبَلَ عَلی رَسولِ اللّهِ(ص) بِوَجهِهِ، فَقالَ: یا رَسولَ اللّهِ، إنَّ لِکلِّ دَعوَةٍ سَبیلاً؛ إن لینٌ وإن شِدَّةٌ، وقَد دَعَوتَ الیومَ إلی دَعوَةٍ مُتَجَهِّمَةٍ لِلنّاسِ مُتَوَعِّرَةٍ عَلَیهِم، دَعَوتَنا إلی تَرک دینِنا وَاتِّباعِک عَلی دینِک، وتِلک رُتبَةٌ صَعبَةٌ، فَأَجَبناک إلی ذلِک، ودَعَوتَنا إلی قَطعِ ما بَینَنا وبَینَ النّاسِ مِنَ الجِوارِ وَالأَرحامِ القَریبِ وَالبَعیدِ، وتِلک رُتبَةٌ صَعبَةٌ، فَأَجَبناک إلی ذلِک، ودَعَوتَنا ـ ونَحنُ جَماعَةٌ فی دارِ عِزٍّ ومَنَعَةٍ لا یطمَعُ فیها أحَدٌ ـ أن یرأَسَ عَلَینا رَجُلٌ مِن غَیرِنا قَد أفرَدَهُ قَومُهُ وأَسلَمَهُ أعمامُهُ، وتِلک رُتبَةٌ صَعبَةٌ، فَأَجَبناک إلی ذلِک.

وکلُّ هؤُلاءِ الرُّتَبُ مَکروهَةٌ عِندَ النّاسِ، إلّا مَن عَزَمَ اللّهُ عَلی رُشدِهِ، وَالتَمَسَ الخَیرَ فی عَواقِبِها، وقَد أجَبناک إلی ذلِک بِأَلسِنَتِنا وصُدورِنا وأَیدینا؛ إیمانا بِما جِئتَ بِهِ، وتَصدیقا بِمَعرِفَةٍ ثَبَتَت فی قُلوبِنا، نُبایعُک عَلی ذلِک ونُبایعُ رَبَّنا ورَبَّک، یدُ اللّهِ فَوقَ أیدینا، ودِماؤُنا دونَ دَمِک، وأَیدینا دونَ یدِک، نَمنَعُک مِمّا نَمنَعُ مِنهُ أنفُسَنا وأَبناءَنا ونِساءَنا، فَإِن نَفِ بِذلِک فَلِلّهِ نَفی، وإن نَغدِر فَبِاللّهِ نَغدِرُ ونَحنُ بِهِ أشقِیاءُ، هذَا الصِّدقُ مِنّا یا رَسولَ اللّهِ، وَاللّهُ المُستَعانُ.

ثُمَّ أقبَلَ عَلَی العَبّاسِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ بِوَجهِهِ فَقالَ: وأَمّا أنتَ أیهَا المُعتَرِضُ لَنا بِالقَولِ دونَ النَّبِی(ص)، وَاللّهُ أعلَمُ ما أرَدتَ بِذلِک، ذَکرتَ أنَّهُ ابنُ أخیک وَأَحَبُّ النّاسِ إلَیک، فَنَحنُ قَد قَطَعنَا القَریبَ وَالبَعیدَ وذَا الرَّحِمِ، ونَشهَدُ أنَّهُ رَسولُ اللّهِ أرسَلَهُ مِن عِندِهِ لَیسَ بِکذّابٍ، وإنَّ ما جاءَ بِهِ لا یشبِهُ کلامَ البَشَرِ. وأَمّا ما ذَکرتَ أنَّک لا تَطمَئِنُّ إلَینا فی أمرِهِ حَتّی تَأخُذَ مَواثیقَنا، فَهذِهِ خَصلَةٌ لا نَرُدُّها عَلی أحَدٍ أرادَها لِرَسولِ اللّهِ(ص)، فَخُذ ما شِئتَ.

ثُمَّ التَفَتَ إلَی النَّبِی(ص) فَقالَ: یا رَسولَ اللّهِ، خُذ لِنَفسِک ما شِئتَ وَاشتَرِط لِرَبِّک ما شِئتَ.

فَقالَ النَّبِی(ص): أشتَرِطُ لِرَبّی عز و جل أن تَعبُدوهُ ولا تُشرِکوا بِهِ شَیئا، ولِنَفسی أن تَمنَعونی مِمّا تَمنَعونَ مِنهُ أنفُسَکم وأَبناءَکم ونِساءَکم.

قالوا: فَذلِک لَک یا رَسولَ اللّهِ.[۱]

دلائل النبوّة، ابو نعیم ـ به نقل از زُهْری، در بیان آنچه میان پیامبر خدا(ص) و اوس و خزرج گذشت و سخنان ایشان با آنان ـ:

عبّاس بن عبد المطّلب از کنار آنان که مشغول گفتگو با پیامبر خدا(ص) بودند، گذشت و صدای پیامبر(ص) را شناخت. گفت: برادرزاده! اینها که نزد تو اند، کیستند؟

فرمود: «عمو جان! ساکنان یثرب اند: اَوس و خَزرَج. من اینها را به همان چیزی دعوت نمودم که پیش تر، قبایل دیگر را دعوت کردم و آنان دعوتم را پذیرفتند و تصدیقم کردند و گفتند که حاضرند مرا به دیار خویش ببرند».

عبّاس بن عبد المطّلب پیاده شد و شترش را عِقال (مهار) کرد. سپس به آن افراد گفت: ای گروه اوس و خزرج! این مرد، برادرزاده من است. او محبوب ترینِ انسان ها در نزد من است. اگر تصدیقش نموده اید و به او گرویده اید و می خواهید وی را با خود ببرید، باید از شما پیمانی بستانم تا دلم آرام بگیرد. او را تنها مگذارید و فریبش مدهید؛ زیرا در همسایگی شما یهود به سر می برند و یهودیان، دشمن او هستند و من از نیرنگ کردن آنان در باره او آسوده خاطر نیستم.

اسعد بن زراره که از این سخن ابن عبّاس و بدگمانی او به اسعد و یارانش در خصوص پیامبر(ص) رنجیده خاطر شده بود، گفت: ای پیامبر خدا! اجازه دهید تا جواب او را بدهیم، بی آن که بخواهیم دل شما را بیازاریم یا چیزی بگوییم که شما خوش نداشته باشید؛ بلکه در تأیید پاسخمان به دعوت شما و گرویدنمان به شماست.

پیامبر خدا(ص) فرمود: به شما گمان بد نمی رود؛ امّا جوابش را بدهید.

اسعد بن زراره رو به پیامبر خدا(ص) کرد و گفت: ای پیامبر خدا! هر دعوتی، راهی دارد: آسان یا سخت، و تو امروز، ما را به دعوتی فرا خواندی که [راه آن] برای مردم، درشتناک و دشواررُو است. ما را به دست شستن از دینمان و پیروی از دین خودت فرا خواندی. این، یک مرحله دشوار است و ما آن را پذیرفتیم. ما را به قطع روابطمان با همسایگان و خویشاوندان نزدیک و دور، فرا خواندی. این نیز یک مرحله دشوار است و ما این دعوت تو را پذیرفتیم. از ما ـ که برای خود، عزّت و قدرتی داشتیم و هیچ کس را یارای طمع بستن در ما نیست ـ خواستی مردی از غیر ما که قومش او را تنها گذاشتند و عموهایش به خود رهایش کردند، بر ما رئیس شود. این نیز یک مرحله دشوار است و ما این را هم از تو پذیرفتیم.

همه این مراحل برای مردمان، ناخوشایند است، مگر کسی که خداوند، عزم هدایت او کرده باشد و به پایان این مراحل، امید خیر داشته باشد. ما دعوت تو را در همه این امور با زبان و قلب و دست خویش اجابت نمودیم، و به آنچه آورده ای، ایمان داریم، و شناختی را که در دل های ما استوار گشته است، تصدیق می کنیم. بر این کارها با تو و با خدایی که پروردگار ما و توست، بیعت می کنیم. دست خدا بالای دست های ماست، خون های ما فدای خون توست، و دست هایمان زیر دست توست. از تو همانند خود و زن و فرزندانمان دفاع می کنیم. پس اگر به این وفا کردیم، به خدا وفا می کنیم و اگر خیانت نمودیم، به خدا خیانت می نماییم و در این صورت از اشقیا (بَدفَرجامان) خواهیم بود. این را از سر صدق می گوییم، ای پیامبر خدا! و از خدا باید یاری جست.

سپس رو به عبّاس بن عبد المطّلب کرد و گفت: و امّا تو ـ ای کسی که با سخن بر ما نسبت به پیامبر(ص) گوشه و کنایه زدی، و خدا بهتر می داند که منظورت از آن چه بود ـ، گفتی که او برادرزاده تو و محبوب ترینِ انسان ها در نزد توست. ما از آشنا و بیگانه و خویشاوند بریدیم، و گواهی می دهیم که او پیامبر خداست و خداوند، او را از نزد خود فرستاده است و دروغ نمی گوید و آنچه آورده است، به کلام بشر نمی ماند. و امّا این که گفتی به ما اطمینان نداری، مگر این که از ما قول و پیمان ستانی، این کاری است که ما آن را بر هر کس که برای پیامبر خدا(ص) بخواهد، رد نمی کنیم. پس هر پیمانی که می خواهی، بگیر.

آن گاه رو به پیامبر کرد و گفت: ای پیامبر خدا! هر پیمانی که برای خودت می خواهی، بگیر و هر شرطی که برای پروردگارت می خواهی، بگذار.

پیامبر(ص) فرمود: «برای پروردگارم، این شرط را می گذارم که او را بپرستید و چیزی را شریکش قرار ندهید، و برای خودم، این که از من همانند حمایت از خودتان و زنان و فرزندتان، حمایت کنید».

گفتند: قبول است، ای پیامبر خدا!


[۱]. دلائل النبوّة لأبی نعیم: ج ۱ ص ۳۰۲ ح ۲۲۶، کنز العمّال: ج ۱ ص ۳۲۶ ح ۱۵۲۵، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۶، ص ۳۸۸.