احادیث داستانی عذاب اصحاب شنبه

ماجرای اصحاب شنبه (عده ای از قوم ثمود) در این حدیث آمده است.

تفسیر القمّی عن أبی عبیدة عن الإمام الباقر(ع):

وَجَدنا فی کتابِ عَلِی(ع): إنَّ قَوما مِن أهلِ أیلَةَ مِن قَومِ ثَمودَ، وإنَّ الحیتانَ کانَت سَبَقَت إلَیهِم یومَ السَّبتِ لِیختَبِرَ اللّهُ طاعَتَهُم فی ذلِک، فَشَرَعَت إلَیهِم یومَ سَبتِهِم فی نادیهِم وقُدّامَ أبوابِهِم فی أنهارِهِم وسَواقیهِم، فَبادَروا إلَیها فَأَخَذوا یصطادونَها، فَلَبِثوا فی ذلِک ما شاءَ اللّهُ، لا ینهاهُم عَنهَا الأَحبارُ ولا یمنَعُهُمُ العُلَماءُ مِن صَیدِها، ثُمَّ إنَّ الشَّیطانَ أوحی إلی طائِفَةٍ مِنهُم: إنَّما نُهیتُم عَن أکلِها یومَ السَّبتِ فَلَم تُنهَوا عَن صَیدِها، فَاصطادوا یومَ السَّبتِ وکلوها فیما سِوی ذلِک مِنَ الأَیامِ.

فَقالَت طائِفَةٌ مِنهُم: الآنَ نَصطادُها، فَعَتَت، وَانحازَت طائِفَةٌ اُخری مِنهُم ذاتَ الیمینِ، فَقالوا: نَنهاکم عَن عُقوبَةِ اللّهِ أن تَتَعَرَّضوا لِخِلافِ أمرِهِ، وَاعتَزَلَت طائِفَةٌ مِنهُم ذاتَ الیسارِ فَسَکتَت فَلَم تَعظِهُم، فَقالَت لِلطّائِفَةِ الَّتی وَعَظَتهُم: «لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِکهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا»؟ فَقالَتِ الطّائِفَةُ الَّتی وَعَظَتهُم: «مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکمْ وَلَعَلَّهُمْ یتَّقُونَ».

قالَ: فَقالَ اللّهُ جَلَّ وعَزَّ:«فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکرُواْ بِهِ»[۱]؛ یعنی لَمّا تَرَکوا ما وُعِظوا بِهِ مَضَوا عَلَی الخَطیئَةِ، فَقالَتِ الطّائِفَةُ الَّتی وَعَظَتهُم: لا وَاللّهِ لا نُجامِعُکم ولا نُبایتُکمُ اللَّیلَةَ فی مَدینَتِکم هذِهِ الَّتی عَصَیتُمُ اللّهَ فیها؛ مَخافَةَ أن ینزِلَ بِکمُ البَلاءُ فَیعُمَّنا مَعَکم.

قالَ: فَخَرَجوا عَنهُم مِنَ المَدینَةِ؛ مَخافَةَ أن یصیبَهُمُ البَلاءُ، فَنَزَلوا قَریبا مِنَ المَدینَةِ فَباتوا تَحتَ السَّماءِ، فَلَمّا أصبَحَ أولِیاءُ اللّهِ المُطیعونَ لِأَمرِ اللّهِ، غَدَوا لِینظُروا ما حالُ أهلِ المَعصِیةِ، فَأَتَوا بابَ المَدینَةِ فَإِذا هُوَ مُصمِتٌ، فَدَّقوهُ فَلَم یجابوا ولَم یسمَعوا مِنها خَبَرا واحِدا، فَوَضَعوا سُلَّما عَلی سورِ المَدینَةِ ثُمَّ أصعَدوا رَجُلاً مِنهُم فَأَشرَفَ عَلَی المَدینَةِ، فَنَظَرَ فَإِذا هُوَ بِالقَومِ قِرَدَةً یتَعاوَونَ.

فَقالَ الرَّجُلُ لِأَصحابِهِ: یا قَومِ! أری وَاللّهِ عَجَبا، قالوا: وما تَری؟ قالَ: أرَی القَومَ قَد صاروا قِرَدَةً یتَعاوَونَ ولَها أذنابٌ. فَکسَرُوا البابَ. قالَ: فَعَرَفَتِ القِرَدَةُ أنسابَها مِنَ الإِنسِ ولَم تَعرِفِ الإِنسُ أنسابَها مِنَ القِرَدَةِ، فَقالَ القَومُ لِلقِرَدَةِ: ألَم نَنهَکم؟!

فَقالَ عَلِی(ع): وَالَّذی فَلَقَ الحَبَّةَ وبَرَأَ النَّسَمَةَ! إنّی لَأَعرِفُ أنسابَها مِن هذِهِ الاُمَّةِ، لا ینکرونَ ولا یغَیرونَ، بَل تَرَکوا ما اُمِرُوا بِهِ فَتَفَرَّقوا، وقَد قالَ اللّهُ عز و جل:«فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»[۲]، فَقالَ اللّهُ:«أَنجَینَا الَّذِینَ ینْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُواْ بِعَذَابٍ بَئِیسٍ بِمَا کانُواْ یفْسُقُونَ»[۳].[۴]

امام باقر(ع):

در کتاب علی(ع) یافتیم که جماعتی از مردم اَیکه،[۵]از قوم ثمود بودند که در روز شنبه، ماهی ها به جانب آنان پیش می آمدند تا خداوند در این باره آنان را بیازماید. در روز شنبه، ماهی ها وارد جوی ها و نهرهایی می شدند که از جلوی خانه ها و مراکز تجمّع آنها می گذشت، و آن مردم به صید آنها می پرداختند. مدّت ها این کار را می کردند و ملّایان و عالمانشان آنها را از این کار، نهی و منع نمی نمودند. سپس شیطان به گروهی از آنها القا کرد که شما در حقیقت از خوردن ماهی در روز شنبه نهی شده اید، نه از صید کردن آن. بنا بر این روز شنبه صید کنید و روزهای دیگر، آنها را بخورید.

گروهی از آنان گفتند: اینک ما آنها را صید می کنیم، و بدین ترتیب [از فرمان خدا] سرپیچی کردند. گروهی از ایشان، موضع مثبت گرفتند و گفتند: با فرمان خدا مخالفت نکنید که به کیفر او گرفتار می شوید. و گروهی دیگر، بی طرفی اختیار کردند و خاموشی گزیدند و آنها را نصیحت نکردند و به گروهی که آنان را نصیحت می کردند، گفتند: «چرا مردمی را که خدا هلاکشان خواهد کرد یا با عذابی سخت عذابشان خواهد نمود، نصیحت می کنید؟». گروهی که آنها را نصیحت می کردند، گفتند: «نزد پروردگارتان عذری باشد و [نیز] شاید که آنان بپرهیزند».

خداوند عز و جل فرمود: «پس، هنگامی که آنچه را بِدان تذکر داده شده بود، از یاد بردند»، یعنی: چون اندرزی را که به آنها [در باره ترک نافرمانی خدا و صید ماهی] داده شده بود، پشت گوش انداختند و به گناه ادامه دادند، گروهی که آنها را نصیحت کرده بودند، گفتند: به خدا سوگند که دیگر با شما گرد نمی آییم و امشب را در این شهرتان که در آن، خدا را نافرمانی کرده اید، با شما به سر نمی بریم؛ زیرا می ترسیم بر شما بلا نازل شود و ما را نیز در بر گیرد. از این رو، از ترس این که بلا به ایشان رسد، شهر را ترک گفتند و جایی نزدیک شهر رفتند و شب را زیر آسمان به سر بردند.

صبح که شد، این اولیای خدا و فرمانبرانِ فرمانِ او رفتند تا از حال و روز نافرمانان، خبر بگیرند و چون به دروازه شهر رسیدند، آن را بسته یافتند. در زدند؛ امّا جوابی نشنیدند و یک خبر هم از آن به گوششان نرسید. پس نردبانی به دیوار شهر تکیه دادند و از بین خود، یک نفر را بالا فرستادند. او از بالای دیوار، شهر را نگاه کرد و ناگاه دید که مردم به صورت بوزینه در آمده اند و بر یکدیگر بانگ می زنند.

مرد به همراهانش گفت: ای مردم! به خدا که صحنه عجیبی می بینم.

گفتند: چه می بینی؟

گفت: می بینم که مردم به صورت بوزینه در آمده اند و دُم دارند و بر یکدیگر بانگ می زنند.

مردم، در را شکستند. بوزینه ها خویشان انسی خود را شناختند؛ امّا این انسان ها خویشانِ بوزینه شده خود را نمی شناختند. آن عدّه به بوزینگان گفتند: نگفتیم این کار را نکنید؟

علی(ع) فرمود: سوگند به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، من و نَسب های آنها را در میان این امّت می شناسم که نهی از منکر نمی کنند و در صدد تغییر گناهان بر نمی آیند؛ بلکه آنچه را بِدان فرمان داده شده بودند، وا نهادند و تار و مار شدند. خداوند عز و جل می فرماید: «[از رحمت خدا] دور باد هر ستمکاری!» و می فرماید: «کسانی را که از [کار] بد باز

می داشتند، نجات دادیم و کسانی را که ستم کردند، به سزای آن که نافرمانی می کردند، به عذابی سخت گرفتار نمودیم».


[۱]. الأعراف: ۱۶۵.

[۲]. المؤمنون: ۴۱.

[۳]. الأعراف: ۱۶۵.

[۴]. تفسیر القمّی: ج ۱ ص ۲۴۴، تفسیر العیاشی: ج ۲ ص ۳۳ ح ۹۳، سعد السعود: ص ۱۱۸، بحار الأنوار: ج ۱۴ ص ۵۲ ح ۵، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۵، ص ۵۳۲.

[۵]. در تفسیر القمی، «اَیکه» آمده، که نام تاریخی دو منطقه تبوک و مَدین در شرق خلیج عَقبه و دریای سرخ است و از مناطق جنوبی شام، محسوب می شود؛ اما در دیگر منابع، «اَیله» آمده، که بندری کوچک بر ساحل خلیج عقبه بوده است، تقریبا همان که امروزه بندر عقبه واقع است (ر. ک: جغرافیای تاریخی کشورهای اسلامی: ج ۱ ص ۱۵۷ و ج ۲ ص ۸۵ ـ ۸۹).