احادیث داستانی شرم از خدا هنگام گناه

زنی که به سوی یوسف رفت، از روی شرم، پارچه ای روی بتش انداخت و یوسف شرم از خدای بینا و شنوا را ترجیح داد.

تفسیر العیاشی عن بعض أصحابنا عن الإمام الباقر(ع) قال:

أی شَیءٍ یقولُ النّاسُ فی قَولِ اللّهِ جَلَّ وعَزَّ:«لَوْلَا أَن رَّءَا بُرْهَانَ رَبِّهِ»[۱]؟ قُلتُ: یقولونَ: رَأی یعقوبَ عاضّا عَلی إصبَعِهِ، فَقالَ: لا لَیسَ کما یقولونَ، فَقُلتُ: فَأَی شَیءٍ رَأی؟ قالَ: لَمّا هَمَّت بِهِ وهَمَّ بِها، قامَت إلی صَنَمٍ مَعَها فِی البَیتِ فَأَلقَت عَلَیهِ ثَوبا، فَقالَ لَها یوسُفُ: ما صَنَعتِ؟ قالَت: طَرَحتُ عَلَیهِ ثَوبا؛ أستَحیی أن یرانا. قالَ: فَقالَ یوسُفُ: فَأَنتِ تَستَحیی مِن صَنَمِک وهُوَ لا یسمَعُ ولا یبصِرُ، ولا أستَحی أنَا مِن رَبّی؟[۲]

تفسیر العیاشی ـ به نقل از یکی از شیعیان ـ:

امام باقر(ع) فرمود: «مردم درباره این سخن خداوند عز و جل: «اگر برهان پروردگارش را ندیده بود» چه می گویند؟».

گفتم: می گویند: یعقوب را دید که به انگشتش فشار می دهد.

فرمود: «این طور نیست که می گویند».

گفتم: پس چه چیزی را دید؟

فرمود: «وقتی آن زن به سمت یوسف، روی آورد و یوسف با او درگیر شد، آن زن برخاست و به سمت بتی که در خانه اش بود، رفت و پارچه ای را بر روی او انداخت. یوسف به وی گفت: چه کردی؟ او گفت: پارچه ای بر روی او انداختم. شرم دارم که او ما را ببیند. یوسف گفت: تو از بتت که نه می شنود و نه می بیند، شرم می کنی؛ ولی من از پروردگارم شرم نکنم؟!».


[۱]. یوسف: ۲۴

[۲]. تفسیر العیاشی: ج ۲ ص ۱۷۴ ح ۱۹، بحار الأنوار: ج ۱۲ ص ۳۰۱ ح ۹۷ و ص ۲۷۵ ح ۴۸، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۵، ص ۴۹۰.