نقش احاديث معصومان در تفسير قرآن - صفحه 13

6ـ1. ذو وجوه بودن قرآن

از برخى احاديث بر مى آيد كه متن قرآن كريم، به گونه اى است كه تاب فهم ها و تفسيرهاى متعدد را داراست. حضرت امير المؤمنين عليه السلام هنگامى كه ابن عباس را براى مناظره با خوارج مى فرستاد، به او فرمود: «لا تُخاصِمهم بِالقرآنِ؛ فإنَّ القُرآنَ حَمّالُ ذُو وُجوهٍ، تَقولُ ويَقولونَ، ولِكن حاجِجهُم (خاصِمهُـم) بِالسُّنّـةِ، فَإنَّهُـم لَن يَجِدوا عَنها مَحيصا (نهج البلاغه، نامه 77؛ أوائل المقالات، ص 401).
أبو عبدالرحمن سلمى گويد: حضرت على عليه السلام بريك قاضى گذر كرد و فرمود: آيا ناسخ را از منسوخ باز مى شناسى؟ گفت نه . فرمود:
هَلَكَتَ وَ أَهلكتَ. تَأويلُ كُلِّ حَرفٍ مِنَ القرآنِ عَلى وُجوهٍ ( تفسير عياشى، ج 1 ،ص 12، ح 9 ؛ وسائل الشيعة، ج 27، ص 202، ح 65).

7ـ1. جريان قرآن در طول زمان

در برخى احاديث، بر اين امر تأكيد شده كه احكام و معارف و حقايق قرآن، متعلق به دوره خاص يا قوم ويژه و مقيد به زمان و مكان خاص نيست، بلكه در تمامىِ عصرها جريان دارد. چنين مى نمايد كه اين اصل، جزء مسلّمات قرآن شناسىِ احاديث است.
از امام صادق عليه السلام پرسيدند كه چرا قرآن هر چه خوانده و منتشر مى شود، بر طراوت و تازگىِ آن افزوده مى شود؟ فرمود:
«از آن رو كه خداى تبارك وتعالى، آن رامخصوص به زمانى قرارنداده كه براى زمانى ديگر مفيد نباشد. و ويژه گروهى خاصّ از مردم نگردانيده است. پس در هر زمان ونزد هر گروه، جديد است تا روز قيامت» (عيون أخبار الرضا عليه السلام ، ج 1، ص 93 ؛ الأمالي للطوسي، ص 580).
امام محمد باقر عليه السلام درباره ظاهر وباطن قرآن فرمود:
« ظاهر قرآن، تنزيل آن است و باطن آن، تأويلش، بخشى از آن ( تأويل ) (آمده و) گذشته است وبخشى ديگر، هنوز نيامده است. به سان خورشيد و ماه، جريان دارد. هربار كه تأويل بخشى از آن بيايد، براى مردگان همان گونه است كه براى زندگان» (بصائر الدرجات، ص 216؛ وسائل الشيعة، ج 27، ص 96، ح 49).«قرآن، زنده است و نمى ميرد .آيه نيز زنده است و نمى ميرد. اگر آيه، فقط درباره گروهى نازل شده بود،

صفحه از 27