حرف از كتاب ننموده است». ( علل الشرايع ، ص 89)
يادكرد اين نكته ضرورى است كه تأكيد بر ضرورت رجوع به سنت در تفسير قرآن، به معناى حصر روشهاى تفسيرى در تفسير روايى ـ به معناى رايج آن ـ نيست، بلكه مراد آن است كه در كنار منبع قرآن و عقل، از سنت و احاديث معصومان عليهم السلام نيز بايد مدد جست.
2. تعيين و تكوين مبانى تفسيرى
از جمله كاركردهاى مهم حديث در تفسير، استفاده از آن در شكل گيرى مبانى تفسير است. منظور از مبانى تفسير، آن دسته از بنيانها، پيش فرضها، باورها، اعتقادات و دغدغه هاى مفسر است كه در تفسير كلام خدا به طور مستقيم يا غيرمستقيم تأثير مى گذارد.
هر مفسرى مبانى خود را از خاستگاههاى ويژه اى مى گيرد و با آن مبانى اقدام به تفسير قرآن مى كند. براى نشان دادن نقش مبانى در تفسير، مى توان مفسرى را در نظر گرفت كه در مبانى كلامى واعتقادى خود به امكان رؤيت حسّى بارى تعالى، اعتقاد پيدا كرده است. چنين مفسرى طبعا از آيه «وُجوهٌ يَومئذ ناضِرة * الى ربّها ناظِرة» ( قيامت، 22 و 23)، تفسيرى موافق با عقيده خود عرضه خواهد كرد. همچنين مفسّرى كه با اعتقاد به عصمت كامل پيامبران به سراغ آيات موهم عدم عصمت برود، از اين آيات، تفسيرى همسو وهماهنگ با مبناى اعتقادى خود ارائه خواهد كرد.
در يك روش تفسيرى مطلوب، مفسّر، مبانى تفسير قرآن را ،از مجموع احكام و اصول بديهى عقلى، محكمات قرآن كريم و مسلّمات سنّت بر مى گيرد . اين گونه استفاده از احاديث در تفسير قرآن را، مى توان استفاده غير مستقيم از حديث در تفسير دانست.
مثلاً مفسّرى در صدد تفسير آيه شريفه « وَ ما تَشاؤونَ الاّ أَن يَشاءَ اللّهُ» (الانسان، 30) است. در اين آيه، از مشيّت خدا و خواست آدمى سخن رفته و پرسشهايى از اين دست، فراروى مفسر است: مشيت خدا چيست و نسبت آن با اراده انسان چگونه است؟ آيا مشيت، صفت ذات خداست يا صفت فعل؟ آيا اراده مطلق خدا با اراده و اختيار انسان