تاریخ

تاریخ

تاریخ از جنبه های گوناگون مورد بررسی قرار گرفته است.

تاريخ ، در لغت

تاريخ ، در لغت به معناى تعيين زمان رويداد است . در باره ريشه و اشتقاق آن ، ميان لغت شناسان عرب ، اختلاف نظر وجود دارد . ابو سعيد عبد الملك بن قريب اَصمعى (م ۲۱۳ ق) ، آن را واژه اى عربى دانسته و گفته است كه قيسى ها (يكى از قبايل بزرگ عرب) ، مصدر آن را «أَرَخ» و تميمى ها (ديگر قبيله بزرگ عرب) ، مصدر آن را «وَرَخ» مى دانند ؛ امّا «أَرَخ» رايج تر است .التاريخ والمؤرّخون العرب : ص ۱۷ .
جواليقى (م ۵۳۹ ق) بر اين باور است كه اين واژه ، ريشه عربى ندارد و مسلمانان ، آن را از اهل كتاب گرفته اند .المعرب من الكلام الأعجمى على حروف المعجم : ص ۱۳۷ .
روزنتال ، اشتقاق هاى گوناگونى براى اين واژه آورده است : «أرْخُو» در آكَدى ، «يَرْحْ» در عبرى ، «يَرَحْ» در آرامى ، «وَرْخ» در اتيوپيايى و «وْرْخ (WRKH)» در عربىِ جنوبى (يمن) . وى احتمال مى دهد كه ريشه واژه تاريخ ، «توريخ (در سامى به معناى ماه [آسمان])» باشد كه «مُوَرَّخ» يا «مورِّخ» ، از آن ، اشتقاق يافته است ، و اشتقاق ديگر را نمى پذيرد .دانش نامه جهان اسلام : ج ۶ ص ۹۶برخى ، اصل واژه تاريخ را فارسى و برگرفته از «ماه ـ روز» مى دانند كه معرّب آن ، «مورِّخ» شده است .تاريخ سنى ملوك الأرض و الأنبياء عليهم السلام : ص ۱۲ ، الآثار الباقية : ص ۱۲ ـ ۳۰ .
برخى ديگر از لغت شناسان ، به اين نتيجه رسيده اند كه به احتمال قوى ، واژه تاريخ ، از ريشه سامى «اَرَخ» يا «وَرَخ» است كه در لهجه يمنى به كار مى رود؛التاريخ العربى و المؤرّخون : ج ۱ ص ۴۹ .زيرا «وَرَخ (جمع آن : أَوْرَخَم)» در سنگْ نوشته هايى متعلّق به پيش از اسلام ـ كه در جنوب عربستان پيدا شده اند ـ به معناى ماه قمرى به كار رفته است .المفصّل فى تاريخ العرب قبل الإسلام : ج ۸ ص ۵۰۹ ـ ۵۱۶ .
در لغت نامه هاى قديم عربى ، مادّه «أرخ» وجود دارد ؛ ولى به معناى گاه شناسىِ زمان نيست . خليل بن احمد فراهيدى مى گويد :
الأُرْخُ وَ الأُرْخِىُّ ، لُغَتانِ : الفَتِىُّ مِنَ البَقَرِ .العين : ص۴۱ مادّه «أرخ» .
اُرخ و اُرخى ، دو واژه اند به معناى گوساله .
احمد بن فارس (م ۳۹۵ ق) نيز مى نويسد :
أرخ: الهَمزَةُ وَ الرّاءُ وَ الخاءُ كَلِمَةٌ واحِدَةٌ عَرَبِيَّةٌ ، وَ هِىَ الإراخُ لِبَقَرِ الوَحشِ... وَ أمّا تَأريخُ الكِتابِ فَقَد سُمِعَ ، وَ لَيسَ عَرَبِيّا وَ لا سُمِعَ مِن فَصيحٍ .معجم مقاييس اللغة : ج ۱ ص ۹۴ مادّه «أرخ» .
أرخ (همزه و را و خا) ، يك واژه عربى به معناى بچّه گاو وحشى است... و «تأريخ الكتاب» نيز شنيده شده ؛ ولى عربى نيست و از عرب فصيحى هم شنيده نشده است .
جوهرى (م ۳۹۸ يا ۴۰۰ ق) ، ريشه آن را «أَرَخ» يا «إِرَخ» به معناى گوساله وحشى ذكر كرده است .الصحاح : ج ۱ ص ۴۱۸ ذيل «أرخ» . نيز ، ر . ك : الإعلان بالتوبيخ لمن ذمَّ التاريخ : ص ۱۴ ـ ۱۵ .ابن منظور (م ۷۱۱ ق) نيز مى گويد :
قيلَ : إنَّ التّاريخَ الَّذى يُؤَرِّخُهُ النّاسُ لَيسَ بِعَرَبِىٍّ مَحضٍ ، وَ إنَّ المُسلِمينَ أخَذوهُ عَن أهلِ الكِتابِ... .
الإرخ : وَلَدُ البَقَرِ الوَحشِيَّةِ إذا كان اُنثى ... وَ قيلَ : إنَّ التّاريخَ مَأخوذٌ مِنهُ ، كَأَنَّهُ شَى ءٌ حَدَثَ كَما يَحدُثُ الوَلَدُ ، وَ قيلَ : التّاريخُ مَأخوذٌ مِنهُ ؛ لِأَنَّهُ حَديثٌ .لسان العرب : ج ۳ ص۴ مادّه «أرخ» .

به قولى ، تاريخى كه مردم مى نويسند ، عربىِ ناب نيست و مسلمانان ، آن را از اهل كتاب گرفته اند... .
اِرخ : ماده گوساله گاو وحشى را گويند... و به قولى ، واژه تاريخ ، از همين معنا گرفته شده است . تو گويى تاريخ ، چيزى است كه پديد مى آيد ، چنان كه بچّه زاده مى شود . بعضى گفته اند: تاريخ ، از همين معنا گرفته شده ؛ چون جديد است .

با تأمّل در آنچه گذشت ، مى توان گفت كه كلمه «تاريخ» ، ريشه عربى دارد ؛ ولى ريشه آن ، به معناى گاه شناسىِ زمان نيست و دست كم ، بدين معنا بودنِ آن ، مورد ترديد جدّى است ؛ امّا به هر حال ، ترديدى نيست كه اين كلمه در زبان عربى ، به معناى گاه شناسى زمان آمده است .ر.ك : ص ۳۹ (تاريخ / فصل يكم / درنگى در باره تاريخ نگارى و پايه هاى تقويم تاريخ) .


تاريخ ، در اصطلاح

تاريخ ، در اصطلاح امروز ، علمى است با گرايش هاى گوناگون كه در آن ، كارهاى گذشته جوامع انسانى ، موضوع و محور بحث است و كوشش مى شود قوانين و روابط حاكم در هر دوره و علل بروز برخى حوادث اجتماعى و يا رشد و انحطاط جامعه ها كشف گردد ، تا از اين ره گذر ، «فلسفه تاريخ» تدوين گردد كه وسيله اى براى ارزيابىِ وضع جوامع امروز و آينده بشرى است .
در مرحله نخست ، مى توان گفت كه منظور از علم تاريخ ، دو چيز است :
۱ . «علم مسائل نظرىِ تاريخ» يا «تاريخ نظرى» : اين دانش ، خود به دو رشته جداگانه و مستقل تقسيم مى شود ؛ چون مسائل نظرى تاريخ ، يا در زمينه علل حوادث اجتماعى و يافتن قانون ها و سنّت هاى عمومى و كلّىِ آن بحث مى كند ، كه در اين صورت ، آن را «فلسفه تاريخ» مى ناميم ، و يا در باره مسائل مربوط به روش شناسىِ دانش تاريخ ، از قبيل شيوه ارزيابىِ اسناد تاريخى ، طبقه بندى منابع و اسناد تاريخى ، آداب نقد تاريخ ، ضوابط و اصول گزارش و نگارش تاريخ و امثال اينها، كه مجموع اين بخش را نيز «روش شناسىِ تاريخ» و يا «فلسفه علم تاريخ» مى ناميم .
۲ . «علم وقايع تاريخى» : در اين بخش ، مسائل نظرى ، محور بحث و هدف مورّخ نيست ، هر چند كار اين مرحله نيز بدون آگاهى از كلّيات مسائل نظرى تاريخ ، عقيم خواهد بود . ضبط ، گزارش و نگارش وقايع تاريخى ، آن گونه كه بوده است ، هدف اين علم هستند و از اين رو ، آن را «تاريخ نگارى» ناميده اند.
تاريخ نگارى ، شعبه ها و فرع هاى بسيارى دارد ، مانند : تاريخ سياسى ، تاريخ انبيا و اديان ، تاريخ فرهنگ ، تاريخ فلسفه ، تاريخ طب ، تاريخ آموزش ، تاريخ اقتصاد ، تاريخ علم ، تاريخ كشورها و تاريخ عمومى . هر جامعه اى مى تواند بر اساس ويژگى هاى محيط و نيازهاى فرهنگى و علمى و سياسىِ خود ، آنها را دسته بندى كند و موضوع مورد نظر خويش را براى پژوهش و آموزش ، برگزيند.درآمدى بر تاريخ نگرى و تاريخ نگارى مسلمانان : ص ۲۹ـ۳۰ .


تاريخ ، در قرآن و حديث

لفظ تاريخ و يا مشتقّات آن ، در قرآن كريم به كار نرفته است ؛اين ، مؤيّد سخنى است كه از ابن فارس نقل شد كه : و «تاريخ كتاب» شنيده شده است ؛ امّا عربى نيست و از عرب فصيحى هم شنيده نشده است (ر . ك : معجم مقاييس اللغة : ج ۱ ص ۹۴ مادّه «ارخ») .ولى معناى آن ،يعنى «گاه شناسى» ، در چهار آيهر. ك : ص ۲۳ (تاريخ / فصل يكم / اهمّيت شناخت تاريخ / قرآن) .مورد توجّه اين كتاب آسمانى است . البتّه در منابع روايى و تاريخى ، در بحث مبدأ تاريخ هجرى ، لفظ تاريخ و مشتقّات آن ، مكرّر به اين معنا آمده است .ر . ك : ص ۴۲ (تاريخ / فصل يكم / پايه تقويم هجرى قمرى)
نكته مهم و قابل تأمّل ، عنايت قرآن و احاديث اسلامى به مفهوم اصطلاحىِ تاريخ ، يعنى اهتمام به آگاهى از وقايع تاريخى و فلسفه تاريخ است ؛ بلكه مى توان گفت كه بعد از توحيد ، بيش از هر مفهوم و معناى ديگرى ، تاريخ ، مورد توجّه قرآن كريم است .
واژه هايى از قبيل : «قِصَص» ، «أنباء» ، «سُنّة اللّه » ، «أيّام اللّه » و نيز واژه هاى وابسته به آنها مانند : «عبرت» ، «قُرى» ، «بركات» ، «جوع» ، «دماء» ، «مستكبرين» «مُكذِّبين» ، «ملأ» ، «مُترَفين» ، «مُسرِفين» و «مستضعفين» ، واژه هاى كليدى قرآن در زمينه تبيين و تفسير تاريخ اند .
در اين بخش ، برجسته ترين نكاتى را كه در قرآن و احاديث اسلامى ، در باره تاريخ آمده است ، تحت اين سرفصل ها ارائه مى كنيم : شناخت تاريخ ، قانونمندى تاريخ ، عوامل تحوّلات تاريخى ، عوامل پيشرفت اجتماعى ، عوامل انحطاط اجتماعى ، عبرت آموزى از تاريخ و آينده تاريخ ، به ضميمه دو تحقيق : يكى در باره مبدأ تاريخ هجرى و ميلادى ، و ديگرى در باره آينده تاريخ . اينك اشاره اى كوتاه به حاصل آنچه در اين فصول آمده است :


۱ . نقش تاريخ در زندگى انسان

تاريخ به معناى گاه شناسى ، به اندازه اى در تنظيم زندگى انسان ، سهيم است كه قرآن ، از آن به عنوان يكى از دلايل توحيد و خداشناسى ياد كرده است :
«وَ جَعَلْنَا الَّيْلَ وَ النَّهَارَ ءَايَتَيْنِ فَمَحَوْنَآ ءَايَةَ الَّيْلِ وَ جَعَلْنَآ ءَايَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِّتَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسَابَ .اِسرا : آيه ۱۲ .
و شب و روز را دو نشانه قرار داديم . پس نشانه شب را تيره گون و نشانه روز را روشنى بخش گردانيديم ، براى اين كه [ در آن ، ] فضلى از پروردگارتان بجوييد و براى اين كه شمار سال ها و حساب [ عمرها و رويدادها ] را بدانيد»
.
اين ، بدان معناست كه تأمّل در نقش اساسى تاريخ در زندگى ، به روشنى ، آدمى را با آفريدگار حكيم جهانِ آفرينش آشنا مى سازد .


۲ . ارزش دانش تاريخ و مورّخ

دانش تاريخ و بخصوص آشنايى با فلسفه تاريخ و علل رشد و انحطاط ملّت ها ، كارآمدترين علم در جهت رسيدن به برترين تمدّن ها و پيشگيرى از انحطاط و سقوط جوامع انسانى است .
مورّخ كاردان ، در واقع ، همانند كسى است كه به درازاى تاريخ ، عمر كرده و تجربه اندوخته است ، چنان كه امام على عليه السلام مى فرمايد :
إنّى و إن لَم أكُن عُمِّرتُ عُمُرَ مَن كانَ قَبلى ، فَقَد نَظَرتُ فى أعمالِهِم ، وَ فَكَّرتُ فى أخبارِهِم ، وَ سِرتُ فى آثارِهِم ، حَتّى عُدتُ كَأَحَدِهِم ، بَل كَأَنـّى بِمَا انتَهى إلَىَّ مِن أمرِهِم قَد عُمِّرتُ مَعَ أوَّلِهِم إِلى آخِرِهِم .ر . ك : ص ۲۴ ح ۳ .
من اگر چه عمر پيشينيانم را ندارم ، در كارهاى آنها نگريسته ام و در اخبار و سرگذشت آنان انديشيده ام و در آثار آنها سير كرده ام ، تا جايى كه همانند يكى از آنها شده ام ؛ بلكه به سبب آگاهى هايى كه از آنها به من رسيده است ، گويى با اوّلين آنها تا آخرينشان زندگى كرده ام .جامعه زمان شناس ، جهت گيرى هاى فرهنگى و اجتماعى و سياسى و اقتصادى خود را با مقتضيات زمان ، هماهنگ مى كند و از اين رو ، در تهاجم شبهات ، آسيب نمى بيند .
تاريخدان ، در سخت ترين وضعيت سياسى و اجتماعى ، دچار نوميدى نمى گردد و در اميدبخش ترين موقعيت ها ، به آرزوها و آرمان هاى دور از دسترس ، دل خوش نمى كند ؛ چرا كه با عوامل دگرگونى هاى تاريخى آشناست .ر . ك : ص ۴۹ (تاريخ / فصل دوم / پايدارى قوانين تاريخ) .
تاريخ شناس ، در حوادث مهمّ تاريخى ، شگفت زده نمى شود ؛ زيرا علل و عوامل آنها را كشف كرده است و بنا بر اين ، تحقّق آنها را در موقعيت زمانىِ خاصّ خود ، طبيعى مى داند .ر . ك : ص ۵۵ (تاريخ / فصل سوم / عوامل دگرگونى هاى تاريخى) .
تاريخدان ، مى داند كه رويارويى با تاريخ ، بيهوده و رنج آفرين است و تنها راهِ برخورد با حوادث تلخ تاريخى و پيشگيرى از آنها ، برخورد علمى و منطقى است .ر . ك : ص ۳۳ (فصل يكم / گله نكردن از زمانه) و (ستيز نكردن با زمانه) .بر اين پايه ، مورّخ كاردان ، سهم عمده اى در تكامل مادّى و معنوى جامعه بشر و ساماندهى تمدّن هاى بزرگ دارد . از اين رو ، آشنايى با دانش تاريخ و بويژه تاريخ معاصر ، سختْ مورد تأكيد قرآن و احاديث اسلامى است و خودِ امامان اهل بيت عليهم السلام كه مسئوليت هدايت و رهبرى جامعه را داشتند ، در كنار ساير علوم ، در بالاترين سطح ، از دانش تاريخ برخوردار بوده اند ، چنان كه امام باقر عليه السلام مى فرمايد :
إنَّ مِن عِلمِ ما اُوتينا تَفسيرَ القُرآنِ وَ أحكامَهُ ، وَ عِلمَ تَغييرِ الزَّمانِ وَ حَدَثانِهِ .الكافى : ج ۱ ص ۲۲۹ ح ۳ .
از جمله دانش هايى كه به ما داده شده است ، تفسير قرآن و علم به احكام آن و علم به دگرگونى زمان و بلاهاى آن است .



۳ . گواهى تاريخ

جالب توجّه است كه بدانيم استناد به «گواهى تاريخ» در گفتارها و نوشتارها ، ريشه در تعاليم اسلامى دارد . از نگاه متون اسلامى ، زمان ، مانند مكان ، شاهد و گواه اعمال انسان است و روزى به سود يا زيان او گواهى خواهد داد و چنان كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده ، هر روزِ نو از تاريخ ، خطاب به آدمى زاده مى گويد :
أنَا خَلقٌ جَديدٌ ، وَ أنَا فيما تَعمَلُ غَدا عَلَيكَ شَهيدٌ .كنز العمّال : ج ۱۵ ص ۷۹۶ ح ۴۳۱۶۱ .
من يك [روز و] آفريده نو هستم ، و فردا[ى قيامت] براى كارهايى كه [ امروز ]انجام مى دهى ، بر تو گواه خواهم بود .
چگونگى شهادت دادنِ تاريخ در دنيا ، واضح است ؛ امّا گواهى تاريخ در زندگىِ پس از مرگ ، ممكن است به معناى تجسّم اعمال روزهاى زندگى باشد ، چنان كه در حديث آمده است :
يُفتَحُ لِلعَبدِ يَومَ القِيامَةِ عَلى كُلِّ يَومٍ مِن أيّامِ عُمُرِهِ أربَعٌ وَ عِشرونَ خِزانَةً ، عدَدَ ساعاتِ اللَّيلِ وَ النَّهارِ .عدّة الداعى : ص ۱۰۳ .
در روز قيامت ، براى هر روز از روزهاى عمر انسان ، ۲۴ خزانه ، به شمار ساعات شب و روز ، گشوده مى شود .
صحنه هايى كه در رستاخيز ، از حوادث زندگى انسان به نمايش گذاشته مى شود ، در واقع ، شهادت تاريخ به سود و يا زيان اوست .


۴ . قانونمندى تاريخ

از نگاه قرآن و احاديث اسلامى ، تاريخ ، قانونمند است ، بدين معنا كه حوادث و تحوّلات تاريخى ، بر اساس اصول و ضوابط معيّنى شكل مى گيرند .
قرآن كريم ، از قوانين حاكم بر تاريخ ، به عنوان «سنّت خداوند» ياد كرده است ؛ سنّت هايى كه هرگز دست خوش تحوّل و دگرگونى نشده اند و نخواهند شد :
«سُنَّةَ اللَّهِ فِى الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلُ وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً .احزاب : آيه ۶۲ .
در باره كسانى كه پيش تر بوده اند ، [همين] سنّت خدا [ جارى بوده ]است و در سنّت خدا ، هرگز تغيير نخواهى يافت»
.
با الهام از اين آيات ، پيشوايان دين نيز تأكيد كرده اندر . ك : ص ۴۹ (تاريخ / فصل دوم / پايدارى قوانين تاريخ) .كه :
إنَّ الدَّهرَ يَجرى بِالباقينَ كَجَريِهِ بِالماضينَ .ر . ك : ص ۴۹ ح ۳۱ .
روزگار ، بر آيندگان ، همان گونه مى گذرد كه بر گذشتگان ، گذشته است .
در آيات ديگر مى خوانيم :
« وَ كَذَلِكَ نُنجِى الْمُؤْمِنِينَ .انبيا : آيه ۸۸ .
و اين چنين ، مؤمنان را مى رهانيم»
.
« وَكَذَلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ .انعام : آيه ۸۴ .
و اين چنين ، نيكوكاران را پاداش مى دهيم»
.
« وَكَذَلِكَ نَجْزِى الْمُجْرِمِينَ .اعراف : آيه ۴۰ .
و اين چنين ، مجرمان را كيفر مى دهيم»
.
« وَكَذَلِكَ نَجْزِى الظَّالِمِينَ .اعراف : آيه ۴۱ .
و اين چنين ، ستمگران را كيفر مى دهيم»
.
« وَكَذَلِكَ نَجْزِى الْمُفْتَرِينَ .اعراف : آيه ۱۵۲ .
و اين چنين ، دروغ رانان را سزا مى دهيم»
.
« كَذَلِكَ نَجْزِى كُلَّ كَفُورٍ .فاطر : آيه ۳۶ .
و اين چنين ، هر ناسپاسى را سزا مى دهيم»
.
همگى اين آيات ، بيانگر ديدگاه قرآن در باره قانونمندى تاريخ و ثبات و دوام قوانين تاريخى در گذشته و آينده هستند و اين كه همان گونه كه هر فرد انسان ، در نظام آفرينش تا مدّت معيّنى مى تواند به حيات خود ادامه دهد ، هر دولت نيز برهه اى داردر . ك : ص ۵۳ ح ۳۶ .و هر امّت ، اجلى .ر . ك : اعراف : آيه ۳۴ ، يونس : آيه ۴۹ و حجر : آيه ۵ .


۵ . عوامل تحوّلات تاريخى

در جهان بينى اسلامى ، انسان ، آزاد است و انتخابگر . از اين رو ، اراده انسان ، اصلى ترين عامل تحوّلات تاريخى است ، چنان كه قرآن تصريح مى كند :
« إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ .ر . ك : رعد : آيه ۱۱ .
خداوند، حال قومى را تغيير نمى دهد تا آنان، [خود ،] حال خودشان را تغيير دهند»
.
در واقع ، موتور تاريخ ، اراده انسان است . بنا بر اين ، حركت تاريخ ، جبرى نيست و تلاش هاى فرهنگى و سياسى و اقتصادى مردم ، نقش اساسى در تحوّلات تاريخى دارند . از نگاه قرآن و احاديث اسلامى ، در كنار تلاش هاى مادّى ، تلاش هاى دينى و معنوى و بخصوص توبه و دعا نيز نقش تعيين كننده اى در سرنوشت جوامع انسانى دارند .



۶ . عوامل پيشرفت و انحطاط اجتماعى

از نگاه قرآن و احاديث اسلامى ، شايسته سالارى و مديريت انسان هاى توانمند و لايق ، هشيارى دولتْ مردان ، وحدت كلمه ، عدالت اجتماعى و رعايت حقوق متقابل حكومت و مردم ، برجسته ترين عوامل پيشرفت جامعه اند . در واقع ، اين امور ، قوانين تكوينىِ نظام آفرينش و سنّت هاى الهى براى رسيدن به تمدّن برتر هستند .
در مقابل ، مديريت و رهبرى انسان هاى ناشايسته ، ناآگاهى دولتْ مردان ، اختلاف ، ظلم ، فساد ، اتراف ، اسراف ، انحصارطلبى ، اهمّيت ندادن به حقوق مردم و بخصوص مستمندان ، تبعيض در اجراى قانون ، كم فروشى ، ترك امر به معروف و نهى از منكر ، املا و استدراج ، برجسته ترين عوامل انحطاط و عقب ماندگى اجتماعى و سقوط و نابودى تمدّن ها شمرده شده اند.


۷ . عبرت آموزى از تاريخ

ارزش و اهمّيت دانش تاريخ ، باور كردن قانونمندى تاريخ ، اعتقاد به گواهى تاريخ ، آشنايى با زمينه هاى تحوّلات تاريخى ، و شناخت عوامل پيشرفت يا انحطاط جامعه ، همه و همه ، مقدّمه عبرت آموزى و بهره گيرى از تاريخ در جهت زندگىِ بهتر و تمدّن پيشرفته تر هستند.
بر اين اساس ، از نگاه اسلام ، عبرت آموزى ، هدف اصلى علم تاريخ است و بدين جهت ، قرآن كريم ، در باره حكمتِ پرداختن به سرگذشت پيشينيان مى فرمايد :
« لَقَدْ كَانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِى الْأَلْبَابِ .يوسف : آيه ۱۱۱ .
و در داستان ايشان ، عبرتى است براى خردمندان»
.



۸ . جهانگردىِ هدفمند

يكى از بهترين راه هاى عبرت آموزى از تاريخ ، جهانگردىِ هدفمند است . مطالعه آثار باستانىِ مربوط به اقوام گذشته و بخصوص جوامعى كه به دليل ظلم و فساد نابود شده اند، حجاب هاى غفلت را مى درد و موانع شناخت را مى زدايد و درس هاى ارزنده اى را براى زندگى بهتر ، به انسان ارائه مى نمايد .
از اين رو ، قرآن و احاديث اسلامى ، مكرّرا مردم را به جهانگردىِ هدفمند دعوت مى كنند و قرآن ، شمارى از كسانى را كه از شناخت حقايق عقلى محروم اند ، بدين سان مورد نكوهش قرار مى دهد :
« أَفَلَمْ يَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَآ أَوْ ءَاذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا .حج : آيه ۴۶ .
آيا در زمين گردش نكرده اند تا دل هايى داشته باشند كه با آن بينديشند يا گوش هايى كه با آن بشنوند؟ »
.
متأسّفانه جهانگردى ، در جهان امروز ، عمدتا وسيله اى براى تفريح و سرگرمى است و بدين جهت ، نه تنها عبرت آموز و روشنگر نيست ، بلكه غفلت آفرين نيز هست ، و نه تنها موانع شناخت را از جلوى ديده عقل بر نمى دارد ، كه حجابى نيز بر حجاب هاى آن مى افزايد .
پيشوايان اسلام ، براى آن كه در جوامع اسلامى ، جهانگردى به اين سرنوشت مبتلا نگردد ، نكات مهمّى را براى جهانگردان يادآور شده اند ، از جمله ، اين كه در بازديد از كاخ هاى زورمداران و ستمگران ، يادآور اين آيات شوند و در آن تأمّل كنند :
« كَمْ تَرَكُواْ مِن جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ .دخان : آيه ۲۵ .
چه باغ ها و جويبارها كه به جاى نهادند»
.
و نيز در بازديد از خانه ستمگران ، به خود هشدار دهند كه مبادا بر اساس سنّت الهى در تاريخ ، به سرنوشت آنان دچار شوند ، و در يك جمله ، اصلى ترين ادب بازديد از آثار باستانى ، تأمّل در علل سقوط تمدّن هاى گذشته و عبرت آموزى براى زندگى و تمدّن كنونى است .


۹ . آينده تاريخ در بينش قرآنى

در جهان بينى قرآن كريم ، آينده تاريخ ، روشن و نويدبخش است ؛ زيرا تاريخ ، به طور طبيعى ، به سوى شكست حتمىِ جبهه باطل و پيروزىِ گريزناپذير حق ، حركت مى كند . قرآن ، روند حركت تاريخ و پيروزىِ نهايى و همه جانبه حق بر باطل را به رودخانه خروشانِ كف كرده و يا فلزّاتى تشبيه مى كند كه براى تهيّه لوازم آرايش و ساختن كالا ، ذوب مى شوند و ناخالصى در آنها وجود دارد . پس همان گونه كه در نهايت ، همه كف ها و ناخالصى ها از بين خواهند رفت و تنها آب و موادّ خالص و مفيد براى مردم ، باقى مى مانند ، حق نيز در بستر تاريخ ، باقى مى ماند و باطل ، از بين خواهد رفت .
جبهه حق ، در بينش قرآنى ، همان جبهه مستضعفان ، جبهه صالحان ، جبهه تقواپيشگان و جبهه هواداران اسلام ناب است :
« هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ .توبه : آيه ۳۳ .
او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دينِ درست ، فرستاد تا آن را بر هر چه دين است ، پيروز گردانَد»
.
با پيروزىِ جبهه حق ، دولت اهل بيت ، به رهبرى مهدى آل محمّد عليهم السلام ، در جهان استقرار خواهد يافت و بساط ظلم و استكبار و استضعاف ، به كلّى برچيده خواهد شد و عدل و قسط ، جهان را فرا خواهد گرفت .