مىفرمايد كه روزى پيامبر در مسجد، جمعيت انبوهى ديد كه دور شخصى حلقه زدهاند و او برايشان سخن مىگويد. پيامبر پرسيد: چه خبر است؟ گفتند: او علّامه است. پيامبر پرسيد: «ما العلّامة؟» يعنى: علامه چيست؟ (دقت كنيد كه نپرسيد: مَنِ العلّامة؟ يعنى: علامه كيست؟ «مَنْ» در مورد ذوى العقول به كار مىرود و «ما» در مورد غير ذوى العقول).
گفتند: علم انساب و وقايع و رويدادهاى جاهليت و اشعار عربى را به خوبى مىداند. پيامبر، ابتدا ضابطهاى در مورد معناى علم به دست داد و فرمود: «اين علمى است كه هركس بداند، نفعى برايش ندارد و هركس نداند، ضررى به او نمىرساند.» يعنى اين كه هرگونه دانستنى كه چنين ويژگى داشت، علم مفيد نيست. سپس پيامبر فرمود: علم، سه قسم است: «آية محكمة» (يعنى حقايق الهى مبدئى و معادى و توحيد)، «فريضة عادلة» (واجبات عقلى و شرعى، محرّمات عقلى و شرعى، كه اخلاق در دل اينها جاى مىگيرد)، «سنّة قائمة» (مستحبّات و مكروهات). سپس فرمود: هرچه غير از اينها باشد، «فضل» است يعنى زيادى است. (8: ج 1، ص 32)
مقدّمه سوم
عواملى سبب شد كه بخش معظمى از علوم قرآن منتشر نشود. آنچه تاكنون منتشر شده، يك صدم آن نيست. مهمترين عامل، آن بود كه پس از پيامبر، به امامان معصوم: رجوع نكردند، در حالى كه امام عليه السلام فقط خودش را به مردم معرّفى مىكند. پس از آن وظيفه مردم آغاز مىشود كه رجوع به اوست، چنان كه امام باقر عليه السلام فرمود: مثل الامام مثل الكعبة اذ يُؤتى و يأتى. (۹: ج ۳۵، ص ۳۵۷) بايد براى طواف به خدمت كعبه برويم، نه اين كه كعبه را در خانه خود بياوريم، همچنان كه براى رسيدن به ميوه درخت، بايد كنار درخت برويم و ميوه را بچينيم، نه اين كه منتظرِ آمدن درخت به خانهمان بنشينيم.
اگر اميرالمؤمنين عليه السلام را به مسند خلافت مىنشاندند و از او علوم پيامبر را