اكنون دو وجه اثباتى بيان مىشود.
وجه اوّل
گفتيم كه قرآن منحصر به ظاهر آن نيست، بلكه باطن آن يعنى علوم اهل بيت را نيز در بر دارد، چنان كه خداوند به پيامبرش فرمود:
علّمك ما لم تكن تعلم. (نساء (۳) / ۱۱۳)
قرآن، معلّم پيامبر و اهل بيت است. نتيجه علم ظاهر و باطن قرآن، در يك نگاه جامع، شامل صدها عنوان است، مانند: اخبار غيبى، قصص، حكمت الهى، حكمت طبيعى و رياضى و عملى، حقايق عوالم گذشته و حال و آينده، مبدأ و منتهى و تحوّلات اصناف و انواع و جواهر و اعراض و...
چنين كلامى با چنين جامعيّتى صادر نمىشود مگر از كسى كه محيط به اين همه علوم باشد، كه اين محيط، منحصر به خدا است. احاطه گسترده، از ازل تا ابد، قبل از خلقت ممكنات تا بعد از فناى كلّى موجودات، فقط در مورد خدايى مصداق مىيابد كه خود، اين همه را آفريده است.
دقّت شود! كلام هركسى در حدّ رتبه وجودى خود اوست. كلام مردم، در حدّ رتبه محدود خودشان است. وجود امكانى در رتبه وجود و وجوبى نمىآيد.
نسبت ممكن به واجب و مخلوق به خالق، نسبت عدم به وجود و صفر به رقم است. همينگونه است نسبت كلام مخلوق به كلام خالق.
كلامى كه مفادش احاطه بر تمام عوالم و علوم لايتناهى باشد، كلام خدايى است كه خالق آن عوالم و محيط بر آن علوم است. لذا بديهى است كه اگر تمام مخلوقات - انس و جنّ و ملائك - گرد هم آيند، نمىتوانند مانند قرآن بياورند. چون كلام اينها كلام ممكن است و هرگز به رتبه كلام واجب نمىرسد.
وجه دوم
حال ببينيم كه آيا انس و جنّ و ملائك، بر اين كار، اجتماع كردهاند يا خير؟