نكته مهم اين است كه ما، پيش از اين دنيا، در عوالمى بودهايم كه براى مدّت زمانى كوتاه ما را در قفس اين دنيا آوردهاند.
من از اين خاك نىام، ز آب و هواى دگرمجامه عاريت است اين كه تو بينى به برم
اين بدن، لباس عاريتى ماست، كه در زمان مرگ، آن را از تنِ ما درمىآورند. آن زمان، حقايق عوالم پيشين را به خوبى مىفهميم. به هرحال، براساس روايات، مبدأ حيوان و نباتات، از اين كُره نيست. لذا اين عالم پوست است و بايد به مغز آن رسيد كه ملكوت عالم است. بدن ما روح دارد، كه ملكوت آن است. ديگر اجزاى جهان را نيز كه مىبينيم، روح و ملكوت دارند. برخى از اين نكات، در روايات آمده است. مثلاً در قرآن آمده است:
إن من شىء الّا يسبّح بحمده، ولكن لاتفقهون تسبيحهم. (اسراء (۱۷) / ۴۴)المتر أنّ اللَّه يسبّح له من فى السماوات و الارض و الطّير صافّات، كلّ قد علم صلاته و تسبيعه. (نور (۲۴) / ۴۱)
به باطن قرآن كه رجوع كنيم، در روايت امام حسين عليه السلام، ذكر تسبيح برخى از پرندگان و جانوران را مىبينيم. (9: ج 61، ص 27)
همچنين در روايت امام باقر عليه السلام ذكر تسبيح درخت را بيان مىدارد. (9: ج 57، ص 177)
قرآن در مورد نشئه آخرت نيز سخن گفته است. در مورد برزخ مىفرمايد:
و من ورائهم برزخ الى يوم - مبعثون. (مؤمنون (۲۳) / ۱۰۰)
ثلث قرآن در مورد عالم آخرت است كه به متفاهم عرف سخن گفته است، نه اين كه اُجحيّه (لغز و معمّا) بياورد. امر به تدبّر مىكند:
افلا يتدبّرون القرآن أمعلى قلوب أقفالها؟ (محمد صلى اللَّه عليه وآله (۴۷) / ۲۴)
لذا ظواهر آن قابل فهم است، در عين اين كه بطون آن را نيز در دل ظواهر جاى داده است.