پيامبر تمام حقايق را در حدّ تيتروار و مختصر بيان داشت و تفصيل آن را به اهل بيت سپرد كه در زمان خود، هرجا كه صلاح ديدند و موقعيت را مناسب يافتند، توضيح دهند و تفصيل را بگويند.
نكته عجيبتر اين است كه آنچه پيامبر در 23 سال دوره نبوت خود بيان فرمود، خلاصه تمام آنها را در همان سال اول نبوت بيان داشت و با آموختن سوره حمد و سوره توحيد و عباراتى مانند لا اله الا اللَّه و اللَّه اكبر، تمام حقايق را به مردم آموخت، امّا به شكلِ كاملاً فشرده.
اگر دشمنان اهل بيت اجازه مىدادند كه تفصيل اين علوم آشكار شود، دنيا از علوم نورانى اهل بيت پر مىشدو عقلها به كمال مىرسيد. امّا اين كار، در زمان ظهور حضرت بقية اللَّه ارواحنا فداه انجام مىشود، كه بيست و پنج حرف باقىمانده علم را آشكار مىسازد. (9: ج 52، ص 336)
پس از بيان اين مقدّمات، مىگوييم:
با گسترش وسائل تعليم و تعلّم، و گسترش ظاهرى قرآن در جهان، اگر تمام دانشمندان بشر گِرد هم آيند تا بر سه شعبه از شعبههاى فراوانِ علوم قرآن احاطه يابند، محال است. به يك نمونه اشاره مىشود:
فلاسفه مسلمان، سالها مقدّمات و سپس علوم اصلى را فرامىگيرند. آنگاه نظريات فلاسفه قبل از خود را مىآموزند و حول محور آن نقد و بررسىها مىكنند. بر اين اساس، بزرگانى همانند فارابى، بوعلى، ميرفندرسكى، ابنرشد، صدرالمتألهين و بسيارى ديگر در طول 1200 سال سخن گفتهاند.
امّا هنوز در يك مسأله ماندهاند كه نفس چگونه است؟ آيا جسمانية الحدوث و روحانية البقا است يا وضعى ديگر دارد؟
اين بزرگ برهان ما است كه قرآن، برهان خدا است. خود فرمود:
يا ايها الناس قد جائكم برهان من ربكم و أنزلنا إليكم نوراً مبيناً. (نساء (۳) / ۱۷۴)