پژوهشى در باب ناسخ و منسوخ‏ - صفحه 34

و يا ضعيف است.
5 - تمام راويان نخست اين اخبار، از تابعين يا شاگردانشان هستند كه به يقين زمان نزول قرآن را درك نكرده‏اند؛ جز عبداللَّه بن عبّاس ( 3 - 68 ق) (1: ج 3، ص 187 و 190)، كه از اصحاب است، امّا او نيز به هنگام نزول سوره نجم در مكّه،۱ يا هنوز به‏دنيا نيامده و يا در قنداقه بوده‏است؛ پس نه او و نه آنان، نمى‏توانند شاهد و راوى اين سبب نزول باشند.
6 - با توجّه به نزول سوره نجم در مكّه و نزول سوره حجّ در مدينه‏۲ فاصله ميان نزول دو آيه چند سال مى‏شود كه با متن داستان فوق سازگار نيست.
7 - ميان محتويات اين چند روايت نيز ناهماهنگيها و ناسازگاريهاى فراوانى ديده مى‏شود كه هيچكدام از ناقلين يا موافقين آنها نتوانسته‏اند راهى براى حلّ و رفع آن اختلافات و تناقضات بيابند.
در مجموع، انديشه و خرد هر محقّق آگاه و منصف، كه منطق اسلام و مشرب پيامبر را بشناسد؛ گواهى مى‏دهد كه اين قصّه، واهى و ساختگى بوده پايه و اساسى ندارد. نه‏تنها عالمان اماميّه كه برخى از سرشناسان عامّه نيز به‏همين نتيجه رسيده‏اند چنانكه محدّث شهير سنّى محمّد بن اسحاق بن خُزَيمة السُلمى (311 ق.) كه از او به «امام الأئمّه» ياد مى‏كنند، مى‏گويد: «اين افسانه، از ساخته‏هاى دروغين زنديقان است.» (فتح الغدير، ج 3، ص 546) و نيز متكلّم مشهور عبدالجبّار بن احمد الهمدانى (-415)، ملقّب به «قاضى القضاة» در كتاب «تنزيه القرآن من المطاعن» مى‏نويسد: «اين قصّه بى‏پايه بوده، چيزى جز دسيسه مُلحدان نيست.» (26: ج 2، ص 66)
نكته جالبى كه علاوه بر ردّ داستان فوق، مى‏تواند آن را ريشه‏يابى كند؛ نوشته

1.بر نزول سوره نجم در مكّه همه علما اجماع نموده‏اند: (۲۰: ج ۱، ص ۲۸ تا ۳۴).

2.چنان كه سيوطى از أبوعُبَيد، در فضائل القرآن؛ و البيهقى، در دلائل النبوّه؛ و ابن‏الضُرَيس، در فضائل القرآن نقل مى‏كند. (۲۰: ج ۱، ص ۲۹)

صفحه از 51