پايان سالهاى ابرى « بازخوانى مجدّد يوم الدار » - صفحه 69

جوانترين اهل بيتم بودم در منزل پيامبر صلى اللَّه عليه وآله بديشان خدمت مى‏كردم و در جهت انجام امرش مى‏دويدم. سپس پيامبر صلى اللَّه عليه وآله دعوت كرد كوچك و بزرگ بين عبدالمطلب را (يعنى همه شان را) به اينكه شهادت دهند به توحيد و يگانگى اللَّه و اينكه حضرت صلى اللَّه عليه وآله، رسولِ خداوند است. پس ايشان از اين امر امتناع كردند و آن را بر حضرت صلى اللَّه عليه وآله زشت شمردند و او را تنها گذاردند و مخالفت كردند و از او كناره جستند.

پيش از ادامه ترجمه، همين جا نكته‏اى را گوشزد كنيم كه اين دعوت پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله از بنى عبدالمطلب، غير از دعوت ايشان است در يوم الدار. چرا كه اولاً در آنجا تنها چهل مرد حضور داشتند، در حالى كه به تصريح حضرت عليه السلام دراينجا همه بنى عبدالمطلب گرد آمده بودند. ثانياً در يوم الدار - چنانكه پس از اين خواهد آمد - اصل بحث معرفى و اعلان وزارت و وصايت اميرالمؤمنين عليه السلام است، در حالى كه در اينجا نشانى از اين بحث نيست و فقط دعوت به توحيد است و رسالتِ پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله.
در ادامه اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏فرمايد: و اما ديگر مردم، در پى پيامبر صلى اللَّه عليه وآله افتادند و با او مخالفت كردند كه به تحقيق بسيار عظيم شمرده بودند آنچه را كه پيامبر صلى اللَّه عليه وآله بر ايشان آورده بود. دلهايشان آنرا نمى‏پذيرفت و عقلهايشان آن را درك نمى‏كرد.
اين بخش از سخن اميرالمؤمنين عليه السلام به روشنى دلالت دارد بر اينكه دعوتِ پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله محدود به بنى عبدالمطلب نبوده بلكه از آن شروع گشته و همه جامعه را مخاطب قرار داده است لذا مخالفت ايشان را برانگيخته است.
و بعد حضرت عليه السلام مى‏فرمايند كه «من، رسولِ خدا صلى اللَّه عليه وآله را اجابت كردم و دعوت او را به توحيد و رسالتش به سرعت پذيرا شدم در حالى كه به درستىِ آن يقين داشتم و اطاعت از رسول خدا را واجب مى‏شمردم. و هرگز در ذهن من شكّى راه نيافت. پس ما بر اين وضع سه سال درنگ كرديم در حالى كه بر روىِ زمين هيچ خلقى نبود كه نماز گزارد يا شهادت دهد به حقّانيّتِ رسول خدا بواسطه آنچه كه خدا بدو

صفحه از 93