داده بود جز من و دختر خويلد (حضرت خديجه عليها السلام) كه رحمت خدا بر او باد».
بنابراين، دعوت در آغاز آشكار بوده است ولى تا سه سال جز اميرالمومنين عليه السلام و حضرت خديجه عليها السلام كسى ايمان نياورد. آنچه كه در اصل دعوت طرح مىشده شهادت به توحيد و رسالت پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله و الاهى بودن قرآن كريم بوده است. و فقط يك نكته كتمان مىشده و ابراز نمىگشته است و آن همانا امر وصايت و وزارت و خلافت اميرالمؤمنين بوده است. كه چنانكه ديديم بنا به خطبه قاصعه در هنگام نزول اوّلين وحى قرآنى؛ پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله اميرالمؤمنين عليه السلام را بدان خبر داد و فرمود: «يا علىُّ إنّكَ تَسْمَعُ ما اَسْمَعُ و تَرى ما اَرى اِلّا انك لَسْتَ بِنَبىٍ و لكنّك وزيرٌ و اِنّكَ لَعَلى خَيرٌ».و نيز به هنگام دعوت اميرالمؤمنين عليه السلام و حضرت خديجه (س) به اسلام و بيعت گرفتن از آن دو بر اين مهمّ، فرمود كه از جمله اسلام پس از اقرار به توحيد و رسالت و پيامبرى من و وضو و غسل و نماز و زكاة و حج و جهاد در راه خدا و...، اطاعت از ولىّ امر پس از من است و شناسائى اوست در حياتم و پس از مرگم و نيز ائمّهاى كه پس از او خواهند بود يك به يك. و زندگى كردن بر مبناى دين و سنّت من و دينِ و سنّت وصىّ من است كه تا روز قيامت خواهد بود. و بعد رو به حضرت خديجه(س) كردند و فرمودند: فَهِمْتِ ما شَرطَ ربُّكِ عليكِ؟ قالَتْ: نَعَم و آمَنْتُ وَ صَدَّقْتُ وَ رَضيتُ و سَلَّمْتُ. آنگاه پيامبر صلى اللَّه عليه وآله دستِ على عليه السلام را در دستِ خويش نهاد و بديشان فرمود: بايِعْنى يا علىٌّ على ما شَرَطْتُ عليكَ و اَن تَمْنَعَنى مِمَّا تَمْنَعُ مِنهُ نَفسَكَ.پس اميرالمؤمنين عليه السلام گريست و فرمود: بِاَبى و اُمّى لاحَولَ وَ لاقُوَّةَ اِلّا بِاللَّه.پس پيامبر اكرم بدو فرمود: اهتَدَيْتَ و رَبِّ الكعبة و رَشدتَ و وفَّقْتَ. بعد از حضرت خديجه (س) خواستند كه او نيز بيعت كند همانگونه كه على عليه السلام بيعت كرد بنا به همه آن شروط و مواثيق اِلّا حكم جهاد. سپس به حضرت خديجه (س) فرمود: يا خديجَةُ هذا علىٌّ مَولاك وَ مَوَلَى المؤمنين و امامُهُم بعدىٌ. اى خديجه! اين على مولاىِ تو و مولاى همه مؤمنين و پيشواى ايشان، پس از من است.
حضرت خديجه (س) نيز عرض كرد: صَدَقْتَ يا رَسولَ اللَّه قَد بايَعْتُهُ عَلى ما قُلْتَ،