پايان سالهاى ابرى « بازخوانى مجدّد يوم الدار » - صفحه 75

مراجعه كرده دعوتِ خويش را عرضه مى‏نمود. از جمله به نزد بنى عامر بن صعصعة رفت و ايشان را به دين خدا دعوت كرد و خود را بديشان (به عنوان رسول خدا) عرضه نمود. مردى از آنها به نام بيحرةبن فراس چون سخنان پيامبر صلى اللَّه عليه وآله را شنيد، گفت: به خدا قسم كه اگر اين جوان قريشى را داشتم، مى‏توانستم به واسطه او همه عرب را بخورم. كنايه از آن كه بر كلِّ عرب فائق شوم.
سپس از پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله پرسيد: اگر ما تو را در اين امرت پيروى كنيم و خداوند تو را بر مخالفانت پيروز گرداند، آيا امر حكومت پس از خود را به ما مى‏سپارى؟
پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله فرمود: اين امر به دست خداست و او، آن را در هر جا كه بخواهد قرار مى‏دهد. بيحره گفت: آيا به خاطر تو گردنهايمان را آماجِ (تيرها و شمشيرهاى) عرب قرار دهيم و چون خداوند ترا پيروز گرداند. امر حكومت پس از تو، براى غير ما باشد؟ [نه هرگز] دعوت پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله را نپذيرفتند.

چنانكه مشاهده مى‏شود، عرب غير قريشى با ديدنِ پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله و شنيدنِ سخنانِ آن حضرت صلى اللَّه عليه وآله متوجّه حقّانيّت ايشان مى‏شد. لكن دنياطلبى ايشان، آنها را به راهى ديگر مى‏كشاند. آنان مى‏خواستند با سوء استفاده از اسلام و پيامبر، دنياى خويش را تأمين كنند و حكومت و جانشينىِ پس از پيامبر صلى اللَّه عليه وآله را براى خود دست و پا نمايند. وقتى اين مطلب به ذهنِ تيره‏هاى عربِ غير قريشى برسد، به طريق اولى در ذهنِ عرب قريشى نيز - كه از نزديك با پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله آشنا بودند و از طرف ديگر خود را از همه ديگر عرب نسبت به پيامبر قُريشى، سزاواتر مى‏ديدند - مى‏توانست شكل بگيرد، كه گرفته بود.1 چنانكه ابن هشام از آن خبر داده است:
از جمله افراد معتبر قريش عُتبة بن ربيعة بود. روزى او در اجتماع قريش كه در گوشه مسجد الحرام بود، نشسته و پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله نيز در فاصله‏اى دورتر، تنها

1.در ماجراى سقيفه، قريش كه با نام مهاجران در سقيفه بنى ساعده حضور يافته بودند، با اين شعار بر انصار فائق آمدند كه پيامبر از قريش است و عرب نمى‏پذيرد كه حاكم ايشان از قبيله‏اى ديگر باشد، پس جانشين پيامبر بايد از قريش باشد. (۵۰: ص ۱۱۵ - ۱۱۶)

صفحه از 93