اميرالمؤمنين عليه السلام با معرّفى اوصياء پس از خود، املاء اسلام بر على عليه السلام و نوشته شدن آن به خط اميرالمؤمنين عليه السلام، ماجراى مباهله، ماجراى غدير، نزول آيه تطهير و آمدن پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله پس از آن دستكم به مدّت شش ماه به درِ خانه اميرالمؤمنين و گفتن «السلام عليكم يا اهل البيت، انّما يريداللَّه لِيذهِبَ عنكم الرّجس اهل البيت و يطهّركم تطهيراً، الصلاةَ الصلاةَ»، معرفى كردن راسخون در علم؛ رفتار و گفتار بى بديل در باب حضرت زهرا عليها السلام و حديث ثقلين و... (براى مطالعه تفصيلى در باب اين مباحث بنگريد: دو مكتب در اسلام، علامه عسكرى؛ ولايت على عليه السلام در قرآن كريم و سنّت نبوى، علامه عسكرى؛ فضائل الخمسه من الصحّاح الستّه، مرحوم فيروز آبادى؛ الغدير علّامه امينى؛ نفحات الازهار فى تلخيص عبقات الانوار، سيد على ميلانى؛ و...)
سخن آخر
از ابن عبّاس نقل است كه گفت:
اللّهُمَّ العَنْهُم قَد تَرَكُوا السُّنَّةَ مِنْ بُغضِ علىٍّ عليه السلام (71: ج 5، ص 253)
آرى، هر آنچه شد از تغيير و تبديل و تحريف تاريخ و اسلام، براىِ آن بود كه يك حقيقت گُم شود. و آن اينكه مردم نفهمند كه پس از پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله، وصىّ او، جانشين و ولىّ او، برادر و وزير او، و نهايةً بابِ علم و امينِ او چه كسى است. و براى فهمِ قرآن و اسلام به چه كسى بايد مراجعه كنند. چون اگر اين آشكار مىبود، ديگر جائى براىِ رندان و منافقان باقى نمىماند تا به نامِ اسلام بر مردم حكومت كنند و اسلامِ خود ساخته شان را با نام اسلامِ اصيل بديشان دهند.
لذا دور نيست كه تاريخ به گونهاى نوشته شد كه حقيقتِ يوم الدّار و معناى دقيقِ آياتِ قرآن كريم (حجر (14) / 94؛ شعراء (26) / 214) در زير ابر غليظِ «دعوتِ علنى پس از سه سال دعوت پنهانى»!؟ پوشيده شد. تا مردم نفهمند كه سكّه اسلام يك رويَش رسالتِ نبوى است و روى ديگرش وصايت علوى و باز تا مردم نفهمند كه اين دو هميشه با همند و از يكديگر جدايىناپذير. و سرانجام تا نفهمند كه همه مناقشهها از آن روزى شروع شد كه اين روىِ سكّه نيز آشكار گشت.
و آخر دعوانا ان الحمدللَّه ربّ العالمين